افغانستان و سیاست اصلاح طلبان
منوی کاربری


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
لینک دوستان
سرور مجازی ایران" >سرور مجازی ایران

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان گپ دوستانه و آدرس rahjooyan.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





آخرین مطالب
دیگر موارد

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:







آمار وب سایت

آمار مطالب

:: کل مطالب : 626
:: کل نظرات : 11

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 1

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 8
:: باردید دیروز : 0
:: بازدید هفته : 72
:: بازدید ماه : 2664
:: بازدید سال : 8892
:: بازدید کلی : 364022
نویسنده : عبدالرضا جودکی
چهار شنبه 17 شهريور 1400

در روزهای گذشته و بعد از سلطه طالبان بر کشور افغانستان و فرار رئیس جمهور این کشور، برخی چهره‌های اصلاح‌طلب در فضای مجازی خواستار ورود ایران به صحنه افغانستان و جنگ با طالبان شدند؛ دستاویز آنها برای این کار حضور مخالفان طالبان در استان پنجشیر و تشکیل مقاومت دوم بود؛ حال آنکه تجربه نشان داده است که سیاست ایران در مسائل این‌چنینی اتخاذ معقول‌ترین با رعایت واقعیات میدان، حمایت از مردم آن از کشور از جمله افغانستان و حفظ منافع ملی است. اخیرا شنیده شده یکی از تئوریسین‌های جریان اصلاحات به تازگی در جلسه‌ای گفته است اصلاح طلبان باید روی سه محور صلح، ایران و عدالت به عنوان گفتمان انتخاباتی متمرکز شوند. صلح‌طلبی یکی از کلیدواژه‌هایی است که نزدیک دودهه است وارد گفتمان سیاسی اصلاح‌طلبان شده و جناح مقابل را به جنگ طلبی متهم می‌کنند. نگاهی به گذشته این جریان نشان می‌دهد برخلاف آنچه این روزها تلاش می‌کنند از خود یک چهره صلح‌طلب نشان دهند، در مقاطعی کشور را تا مرز جنگ هم پیش بردند و اگر تدابیر رهبر معظم انقلاب و برخی دلسوزان نظام نبود ممکن بود شرایط ایران را بحرانی کنند.

شکل‌گیری رسمی جریان چپ (اصلاح‌طلبان امروزی) از دهه شصت و تشکیل مجمع روحانیون مبارز در آستانه انتخابات مجلس سوم در سال 66 آغاز شد. این گروه که آن زمان توانست اکثریت مجلس را به‌دست بیاورد، جناح مقابل خود -یعنی جامعه روحانیت مبارز- را متهم به اسلام آمریکایی می‌کرد و به قول آیت‌الله مهدوی کنی، آنها (طیف مجمع روحانیون ) در تبلیغاتشان مدعی بودند سیاست خارجه جناح مقابل سیاست ارتباط با غرب است! چپ‌های جامعه روحانیت از مفاهیمی که امام در پیام حج خود با عنوان «اسلام آمریکایی» و اسلام مرفهین بی درد بیشترین بهره‌برداری را برای تخریب جناح مقابل به‌کار ببندد و آنها را متهم به غرب‌زدگی کند. سئوال اینجاست، آیا اساساً این گروه مبنا و عقلانیتی در توصیه‌های سیاست خارجی خود، به‌ویژه آنجا که مسائلی مشابه امروز افغانستان مطرح است، دارند و یا همیشه از یک تناقض و بی‌مبنایی رنج برده‌اند؟ تجربه سیاست‌ورزی اصلاح‌طلبان نشان می‌دهد که آنها همواره تلاش داشتند با تصمیمات نظام در عرصه بین‌الملل مخالفت کنند، مخالفت‌هایی که اگر در مقاطعی مورد توجه مسئولان نظام قرار می‌گرفت مشخص نبود که چه بر سر منافع ملی و تمامیت ارضی می‌آمد. 

برای مثال دهه هفتاد را می‌توان اوج خطاهای محاسباتی اصلاح‌طلبان در مقوله جنگ و صلح و به‌خطر افتادن امنیت کشور دانست، از درخواست همکاری با صدام در حمله به کویت تا درخواست جنگ با طالبان در زمان تصرف این کشور به‌دست این گروه و تا درخواست همکاری با طالبان در زمان حمله آمریکا به این کشور در سال ۲۰۰۱ از جمله مواردی است که نادرستی تحلیل‌های اصلاح‌طلبان در بزنگاه‌ها را مشخص می‌کند.

اما شاید اولین نمونه از این دست اظهارنظرات که خلاف منافع ملی و واقعیات صحنه کشور و بین‌الملل بود، به دهه شصت و تلاش نهضت آزادی ـ هم‌موضع امروز دیگر اصلاح‌طلبان ـ برای پایان دادن به جنگ برگردد، همان زمان‌ها مهندس بازرگان رئیس دولت موقت در نامه‌ای سال ۶۲ به امام خمینی می‌نویسد "نظر ما تغییر کلی سیاست جنگی و برنامه، از نفی به اثبات و از تخریب و تجاوز به امنیت و دفاع است و استقبال از صلح شرافتمندانه و از سازندگی و استقلال و آزادی. "

این نامه در حالی نوشته می‌شد که ایران بعد از فتح خرمشهر مصمم به ادامه عملیات‌ها و آزادکردن سایر مناطق بود اما نهضت آزادی با بیانیه دادن و نامه‌نگاری‌های به‌ظاهر دلسوزانه و بدون توجه به خانواده‌هایی که جوانانشان را برای دفاع از مرزها می‌فرستادند، خواستار پایان جنگ بودند. این نامه‌نگاری‌ها و بیانیه‌دادن‌ها تا اردیبهشت ۶۷ ادامه پیدا کرد. در یکی از این بیانیه‌ها نهضت آزادی، ایثار شهدای جنگ تحمیلی را «عملیات فداکارانه‌ای به‌سود اسرائیل و ابرقدرت‌ها» می‌خواند!

ـ درخواست همکاری با صدام!
اصلاح‌طلبان امروز که مولودِ جریان چپ در دهه شصت به‌رهبری مجمع روحانیون مبارز هستند، با شعار مبارزه با اسلام آمریکایی و ادعای شاگردی حضرت امام توانستند اکثریت مجلس سوم را از آن خود کنند، بااین‌حال در نیمه دوم این مجلس در سال ۶۹ و زمانی که صدام حسین بعد از ناکامی در جنگ با ایران، عزم تصرف کویت را کرد، ندای حمایت از صدام را سر دادند.

با تصرف خاک کویت توسط صدام، ایالات متحده به‌همراه ائتلافی از کشورهای عربی و غربی به عراق حمله کرد که به جنگ اول خلیج فارس معروف شد؛ همین زمان بود که ناگهان گروهی در مجلس سوم خواستار حمایت از صدام شدند. مرحوم شیخ صادق خلخالی از طرفداران کمک به صدام در جنگ اول خلیج فارس، معتقد بود "جنگ ما با عراق یک مسئله است و اینجا سرنوشت اسلام مطرح است"!!

وی با بیان اینکه "این جنگ یک جنگ صلیبی علیه مسلمان‌ها است" با خطاب قرار دادن رهبر انقلاب می‌گوید "ای آیت‌الله، رهبر عالی‌قدر زمان، آقای خامنه‌ای، «سلّمکم الله تعالی»، دستور بفرمایید، همان‌طور که گفتید جهاد است، کشته شدن در راه اسلام است... ما باید در اینجا آمریکا و بوش و فهد و دولت‌های انگلی مانند حسنی مبارک و اوزال را در سنگرها به‌نابودی بکشانیم، غرق خون کنیم تا این‌ها بدانند حریم اسلام حریم بزرگی است...".

اما آتشین‌ترین نطق آن زمان متعلق به مرحوم سید علی‌اکبر محتشمی‌پور بود که صدام را به «خالدبن ولید» جنگ‌های صدر اسلام تشبیه کرد "مسلمانان جهان با پذیرش رهبری اسلامی ایران توقع دارند پرچمداری جهاد و مبارزه با آمریکا در دست ایران و انقلاب ایران باشد. حوادث و بحران اخیر یادآور رویارویی و صف‌آرایی خالدبن ‌ولید در برابر ابرقدرت‌های صدر اسلام است. او که عمری در صف کفر، شمشیر به‌روی پیامبر(ص) و مسلمانان کشید، ولی در ‌نهایت فاتح بزرگی برای مسلمانان گشت. امروز دنیای کفر در مقابل ملت مسلمان عراق و فلسطین به‌عنوان خاکریز اول قرار گرفته است و به‌یقین خاکریز بعدی، انقلاب و ملت مسلمان ایران است...".

شورای‌عالی امنیت ملی ۲۹ دی ماه ۶۹ در حضور رهبر معظم انقلاب تشکیل جلسه داد. در این جلسه که با حضور ریاست شورای‌عالی امنیت ملی و سایر اعضای این شورا و مشاورین و فرماندهان عالی نظامی برگزار شد، ‌ بررسی جامعی از اوضاع متشنج منطقه به‌عمل آمد و سیاست جمهوری اسلامی ایران مبنی بر بی‌طرفی در درگیری مورد تأیید قرار گرفت.
 
مرحوم شیخ صادق خلخالی از بنیانگذاران جناح چپ (اصلاحات) در کشور در مجلس سوم خواستار کمک ایران به صدام در جریان جنگ اول خلیج فارس شد

آیت‌الله خامنه‌ای چند روز بعد نیز در سخنانی با انتقاد از مواضع عده‌ای که می‌گویند "باید به‌کمک صدام رفت"، فرمودند "ما هرگز به‌نفع چپ، با راست دشمنی پیدا نمی‌کردیم؛ به‌نفع راست هم با چپ دشمنی پیدا نمی‌کردیم. دو اردوگاه و دو جناح‌اند که به‌خاطر اهداف غلط و غیرالهی و نامقدس ــ از نظر ما و از نظر همهٔ انسان‌های واقع‌بین ــ با هم می‌جنگند. جمهوری اسلامی، هر دو جناح را رد می‌کند؛ چون در هر دو طرف، انگیزه‌ها مادی است و به همین دلیل هم با یکدیگر تعارض پیدا کرده‌اند، آن‌ها به‌دلیل مادی بودن، با هم تعارض پیدا کرده‌اند، این‌طور نیست که یکی الهی و یکی هم مادی است، جنگ اسلام و کفر نیست، این، موضع ملت ایران ماست".

با توجه به اینکه تنها ۲ سال از پایان جنگ می‌گذشت و اسرای زیادی در دست رژیم بعث بودند و طعم تلخ تجاوز صدام به خاک ایران همچنان حس می‌شد این مواضع جناح چپ موجب تنفر و انزجار مردم از آنها شد و نتیجه مواضع غلط، افراطی و دور از تعقل طیف خالدبن ولید در دفاع از صدام حسین موجب شد در انتخابات مجلس چهارم با شکست سنگینی روبه‌رو شوند.

ماجرای افغانستان و فضاسازی‌ رادیکال‌های اصلاح‌طلب

مرحوم شیخ صادق خلخالی از بنیانگذاران جناح چپ (اصلاحات) در کشور در مجلس سوم خواستار کمک ایران به صدام در جریان جنگ اول خلیج فارس شد

ـ از جنگ با طالبان تا جنگ برای طالبان!
سال ۹۸ مناظره مکتوبی میان عباس سلیمی‌نمین مدیر دفتر مطالعات و تدوین تاریخ ایران و محسن امین‌زاده معاون وزارت امور خارجه در دولت اصلاحات منتشر شد. این مناظره مکتوب بازخوانی یکی از کمتر گفته‌شده‌های دهه هفتاد و ماجرای درخواست بخشی از اصلاح‌طلبان برای حمله به افغانستان در زمان تصرف این کشور از سوی این گروه و عقب‌نشینی نیروهای ائتلاف شمال به‌رهبری احمد شاه مسعود بود که متن این مناظره‌های مکتوب را می‌توانید اینجا بخوانید.

ماجرا از این قرار بود که در جریان مسلط شدن طالبان بر افغانستان عواملی به کنسولگری ایران در مزارشریف وارد شدند و دیپلمات‌های ایرانی را به شهادت رساندند. جناح دوم خرداد در شورای‌عالی امنیت ملی کشور جنگ با طالبان را به‌تصویب رساند.

آن زمان نیز به‌رغم اصرار اعضای شورای‌عالی امنیت ملی که اکثراً کارگزاران دولت هستند، تدبیر رهبری مانع از ورود ایران به باتلاق جنگ افغانستان شد. سید حسین موسویان رئیس وقت کمیته سیاست خارجی شورای‌عالی امنیت ملی در گفت‌وگویی با روزنامه همشهری به‌تاریخ ۲ شهریور سال ۹۸، چنین می‌گوید: «آن زمان بحث‌های خیلی فشرده‌ای در دبیرخانه شورای امنیت داشتیم. عجیب این بود که اکثر دستگاه‌ها نظرشان این بود که ارتش ما باید برای انتقام از طالبان وارد خاک افغانستان شده و طالبان را تعقیب کند... موضوع به شورای‌عالی امنیت ملی رفت.

در آن‌جا هم اکثریت رأی به حمله نظامی دادند... معمولاً دأب (روش) آقا حداقل بر اساس تجربه ۸ساله‌ای که خودم از نزدیک داشتم این نبود که مصوبات شورای‌عالی امنیت ملی را وتو کند، خیلی وقت‌ها هم نظر موافق نداشتند اما اگر نظر اکثریت بود اجازه می‌دادند نظر اکثریت اجرا شود، ضمن این‌که ملاحظه خود را هم می‌نوشتند، این یکی از موارد نادری بود که با حمله نظامی به افغانستان برای جنگ با طالبان مخالفت و مصوبه را وتو کردند».

علی ربیعی مسئول اجرایی وقت دبیرخانه شورای‌عالی امنیت ملی نیز در گفت‌وگویی با برنامه «دستخط»، به علاقه برخی اعضای شورای‌عالی امنیت ملی به جنگ اشاره می‌کند و می‌گوید "یک دیدگاه این بود که باید به افغانستان کمک کنیم و به نیروهای احمد شاه مسعود یا جاهای دیگر کمک کنیم که این‌ها بتوانند بازپس‌گیری کنند و لازمه این بود که بخش‌های حمایتی در داخل خاک هم صورت گیرد ولی من یاد دارم که وقتی جمع‌بندی‌ها رفت تصمیم بسیار هوشمندانه‌ای بود که ابلاغ شد ما وارد این باتلاق نخواهیم شد. بله، من ساعت ۱ یا ۲ نصف‌شب بود، جمع‌بندی را امضا کردم و فرستادم و صبح زود سر کار آمدم، نماز خواندم و به سر کار رفتم. ۷ صبح نامه روی میز من بود، ظاهراً (ساعت) ‌۵ نوشته شده بود که «ما وارد این دام نمی‌شویم» ".

ابوالفضل ظهره‌وند سفیر اسبق ایران در افغانستان سال گذشته در گفت‌وگویی با تسنیم، درباره موضع برخی در وزارت امور خارجه چنین می‌گوید: «تحلیل ما این بود که آمریکایی‌ها به‌دنبال این هستند که ما را با طالبان درگیر کنند؛ در آن مقطع دریافت بنده این بود که ایران متقاعد شده که نباید درگیر شود اما طیفی بودند که این درگیری را به‌انگیزه‌های مختلف می‌خواستند. در آن مقطع حضرت آقا به‌عنوان فرمانده‌کل قوا به این نظر رسیدند که درگیری به‌صلاح نیست و در نهایت ایشان بودند که جلوی درگیری را گرفتند».

ـ طالبان گروه جهادی است؛ همکاری کنید!
اصلاح‌طلبان اگرچه در اوایل دولت خاتمی درخواست داشتند که ایران از مرز شرقی وارد خاک افغانستان شود و این جنگ با درایت رهبر انقلاب به وقوع نپیوست اما دقیقاً در سال ۸۰ و بعد از حمله ائتلاف غربی به‌رهبری آمریکا، سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی از احزاب اصلی این جریان به‌رهبری بهزاد نبوی، خواستار همکاری با طالبان و اعمال نفوذ بر ائتلاف شمال (دولت قانونی افغانستان به‌ریاست برهان‌الدین ربانی) بودند.

باید توجه داشت که این بیانیه دقیقاً در مقطعی بود که اصلاح‌طلبان با عبور از شعارهای جناح چپ دهه شصت و اوایل دهه هفتاد دچار دگردیسی شده بودند و سیاست تنش‌زدایی را در روابط خارجی شعار می‌دادند و مشخص می‌شود خطاهای راهبردی آنها صرفاً شامل آن دوران نمی‌شود.

سازمان مجاهدین انقلاب وزارت امور خارجه دولت خاتمی را مورد مؤاخذه قرار می‌دهد که چرا از ائتلاف شمال حمایت و علیه طالبان موضع‌گیری می‌کنند و بی‌طرفی را نقض می‌کنند!

در بخشی از این بیانیه طولانی آمده است: «باید پرسید تصریحات علنی مقامات بلندپایه و رسمی کشور علیه طالبان، تلاش دیپلماتیک و مشارکت برای تشکیل دولتی جدید در افغانستان، اظهارات وزیر امور خارجه مبنی بر عدم موافقت جمهوری اسلامی ایران با حضور طالبان در دولت آینده افغانستان، حمایت از جبهه ائتلاف شمال علیه طالبان با کدام‌یک از اصول بی‌طرفی حتی از نوع فعال آن انطباق دارد؟

...حمایت از جبهه ائتلاف شمال که با پشتیبانی زمینی و هوایی نیروهای آمریکایی و انگلیسی در یک جنگ داخلی علیه طالبان می‌جنگد و جبهه اسلامی و جمهوری اسلامی ایران را در افکار عمومی مسلمانان جهان کاملاً مخدوش خواهد ساخت و اعتبار و وجاهتی که انقلاب اسلامی طی ۲۲ سال گذشته برای ایران به‌عنوان کشوری که منادی وحدت و حل مناقشات داخلی کشورها در چارچوب منافع ملی بدون دخالت قدرتهای خارجی بوده است، کاملاً از بین خواهد برد. (!)

...جمهوری اسلامی‌ می‌باید تشکیل دولت ملی افغانستان با مشارکت کلیه گروههای جهادی افغانستان از جمله طالبان را محور تلاشهای دیپلماتیک خود قرار دهد... ایران باید از نفوذ خود بر جبهه ائتلاف شمال استفاده کرده و رسماً از این جبهه بخواهد ضمن محکوم کردن جنگ و تجاوز خارجی، آمادگی خود را برای مذاکره به‌منظور تشکیل یک دولت ملی و فراگیر در افغانستان اعلام کند. ایران همچنین می‌تواند از شرایط موجود، طی تماس با طالبان، از این گروه بخواهد ضمن پذیرش گفت‌وگو با جبهه ائتلاف شمال برای تشکیل دولت ملی، آمادگی خود را برای همکاری جهت مبارزه و شناسایی تروریسم اعلام کند.»
 
سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی که برخی اعضای ارشد آن مانند محسن آرمین و بهزاد نبوی نمایندگان وقت مجلس بودند، در بیانیه‌ای ۵ روز قبل از سقوط کامل دولت طالبان در سال ۸۰، خواستار همکاری جمهوری اسلامی با این گروه شدند!

بهزاد نبوی که آن زمان ریاست کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجه مجلس را عهده‌دار بود در بیانیه حزب متبوعش طالبان را گروهی جهادی خوانده خواستار همکاری با طالبان شد، ۵ روز بعد از انتشار این بیانیه، با سقوط کابل، سلطه این گروه بر افغانستان پایان یافت و بحث‌های مربوط به افغانستانِ بعد از طالبان و ترکیب دولت آینده این کشور آغاز شده بود!

ماجرای افغانستان و فضاسازی‌ رادیکال‌های اصلاح‌طلب


سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی که برخی اعضای ارشد آن مانند محسن آرمین و بهزاد نبوی نمایندگان وقت مجلس بودند، در بیانیه‌ای ۵ روز قبل از سقوط کامل دولت طالبان در سال ۸۰، خواستار همکاری جمهوری اسلامی با این گروه شدند!

به تازگی ها صادق زیباکلام به روزنامه شرق اینظور نظر داده است که  "تندروها تصور می‌کنند حالا که آمریکا از افغانستان خارج شده، یک شکست بزرگ را تجربه کرده؛ پس ایران دست برتر را دارد و می‌توان مذاکرات را به تعویق انداخت.  توجه ندارند که اتفاقا آمریکا در افغانستان سیاست تازه‌ای را پیش گرفته و طالبان نیروی مورد اعتماد این کشور است. هیچ بعید نیست در آینده، شاهد ائتلاف عربستان، افغانستان، پاکستان و آمریکا باشیم".

اگر طالبان نیروی مورد اعتماد آمریکاست، مدعیان اعتدال و اصلاحات در ایران هم نقش مشابهی را بازی می کنند. بنابراین وقتی احمق های درجه یک  آمریکایی، برای درگیر کردن ایران در افغانستان و جنگ مذهبی بی سرانجام نقشه می کشند، بلافاصله غربگراها در ایران بر خلاف رویه همیشگی، غیرتی می شوند و از جنگ با طالبان دم می زنند!

غربگرایان باید پاسخ دهند اگر جنگ را -حتی در موقعیت دفاعی- تخطئه می کنند، حالا چرا طرفدار ورود جمهوری اسلامی به خاک افغانستان و جنگ با طالبان شده اند، بی آن که خودشان داوطلب رفتن به چنین جنگی باشند؟ (حتی تصورش هم مضحک است که مثلا زیباکلام یا تاجزاده و لافزن های شبیه آنها لباس رزم به تن کنند!!)

اما مذاکره با آمریکا. همه این فضا سازی ها و تهدید تراشی ها برای این است که ایران، از آمریکای عهدشکن و زمین خورده، بترسد و بدون اعتنا به تجربه تلخ برجام که با همدستی غربگرایان و آمریکا و اروپا تبدیل به جنازه شد، بازی مار و پله مذاکره را دوباره از صفر شروع کند و دوباره امتیاز بدهد!

شما بگویید! در این بازی کثیف، طالبان خطرناک تر است، یا پادوهای اجاره ای که عصا زیر بغل آمریکا می گذارند و موضع زیر سوال او را رفوکاری می کنند؟ آیا شنیده اید این جماعت، زبان به اعتراض گشوده و لا اقل یک بار گفته باشند آمریکای عهدشکن باید تحریم ها را بی قید و شرط (طبق تعهدات برجامی) لغو کند؟!

هرگز! فقط برای توقعات زورگویانه آمریکا توجیه می تراشند، بی آن که درباره چک برگشت خورده برجام و انبوه وعده های دروغین در هشت سال گذشته پاسخگو باشند. آنها ماموران و بازیگران نمایشی هستند که عروسک گردان آن آمریکاست. 

ـ با داعش مذاکره کنید!
خطای اصلاح‌طلبان در تحلیل شرایط منطقه و استراتژی جمهوری اسلامی در سیاست خارجه به سالهای دور مرتبط نمی‌شود بلکه آنها در سالهای اخیر نیز تئوری‌هایی داشتند که اگر مبنای تصمیم‌گیری قرار می‌گرفت، ممکن بود منافع ملی را به پرتگاه ببرد، برای مثال، همان‌طور که در سال ۸۰ آنها خواستار همکاری با طالبان شدند، در ماجرای جنگ سوریه نیز سعی در مهار گروه تروریستی داعش از طریق مذاکره داشتند! در حقیقت آنجا که نیاز به جنگ بود، دم از صلح می‌زدند و آنجا که باید راه‌حل گفت‌وگو و عدم تنش مبنا باشد، کشور را به‌سمت جنگ سوق می‌دادند،

برای مثال مصطفی تاج‌زاده از چهره‌های رادیکال جریان اصلاحات آبان ۹۵ در گفت‌وگو با مجله روبه‌رو خواستار مذاکره با داعش شده مدعی بود نمی‌توان به‌طریق نظامی بر داعش غلبه کرد بلکه باید اسد با آنها به مذاکره بنشیند: "مثل برجام رفتار کنیم، با قدرت‌ها بنشینیم و به توافق برسیم که این داستان، فاتح نظامی ‌ندارد. اسد نمی‌تواند مخالفان مسلح خود را نابود کند. آنها نیز نمی‌توانند اسد را به‌زیر بکشند، پس باید مذاکره کنند که چگونه می‌توانند به توافقی برسند که حداقل خواست‌های همه را پوشش دهد... داعش یک فکر و گرایش است و حالاحالاها خواهد بود...".

آبان سال ۹۶ حکومت داعش از طریق نظامی به پایان رسید و حکومت بشار اسد نیز در سوریه تثبیت شد و کشورهای عربی مجبور شدند سفارتخانه‌های خود را در سوریه بازگشایی کنند؛ اما برجام که تاج‌زاده می‌خواست مبنای حل معادلات سوریه قرار بگیرد، اردیبهشت ۹۶ با خروج آمریکا و در ماه‌های پس از آن با تن‌دادن اروپا به تحریم‌های آمریکا علیه ایران عملاً سالبه به‌انتفاع موضوع شد!

این ایده‌ها البته از زبان غلامحسین کرباسچی دبیرکل حزب کارگزاران هم مطرح شده بود و خواستار توقف حضور نیروهای نظامی ایران در سوریه و حل‌وفصل گسترش تکفیری‌ها از طریق دیپلماسی شده بود! او در سخنرانی در اصفهان در جریان انتخابات ریاست‌جمهوری گفته بود «آقاجان، ما هم دلمان می‌خواهد در سوریه و لبنان و یمن و همه این‌جا صلح برقرار شود، دفاع از مظلوم شود، شیعیان آن‌جا تقویت بشوند ولی، آیا این کار فقط با پول دادن و اسلحه خریدن و کشتن و زدن این‌ها حاصل می‌شود؟ این دولت با غیرت دینی می‌گوید که "بذارید ما از توان دیپلماسی برای حل مسائل منطقه استفاده کنیم". توان دیپلماسی بزرگان دیپلماسی که شش تا ابرقدرت را جلوی خودش بنشاند و بزرگ‌ترین مسئله تحریم که شورای امنیت بوده را حل بکنه می‌تواند با توان دیپلماسی بیاید این مسائل را حل کند. مگر ما این جوان‌های عزیز را از سر راه آوردیم همین‌طوری بفرستیم تا شهید شوند. ما دلمان می‌سوزه که جوان‌هایمان چرا باید شهید بشوند. چرا مردم باید کشته بشوند».

 و اما دلیل چرا به سوریه رفتیم اما به افغانستان نه
بازار شبهه‌افکنی‌ها علیه سیاست‌های نظام مقدس جمهوری اسلامی در منطقه و جهان بسیار داغ بود و با تحولات اخیر افغانستان داغ‌تر نیز شد. انتقاد برخی معاندان، معارضان و اصلاح‌طلبان نسبت به سیاست خارجی نظام مخصوص این روزها نیست و از سال‌ها قبل همزمان با شکل‌گیری نظام جمهوری اسلامی با انتقاد از تسخیر لانه جاسوسی از سوی نهضت آزادی و متعاقبا درخواست پایان جنگ بعد از فتح خرمشهر(در حالی که بخش‌های زیادی از سرزمین‌مان هنوز در تصرف دشمن بود) آغاز شد و بعدها با درخواست کمک به صدام در حمله آمریکا به این کشور ادامه یافت و... بازخوانی مواضع وادادگان در این 40 سال را به فرصتی دیگر می‌سپارم و در اینجا به نقد ادعاهایی درباره حمایت ایران از سوریه و مقایسه آن با افغانستان می‌پردازم. 
 با پیروزی انقلاب اسلامی ایران و شکل‌گیری نظام اسلامی، رژیم‌های مرتجع و وابسته در منطقه خیلی زود به مخالفت با این پدیده مبارک پرداختند و در میان کشورهای منطقه تنها کشوری که برخلاف سایرین به حمایت از ایران پرداخت، جمهوری عربی سوریه بود. 
 خیلی زود دشمنان انقلاب اسلامی رژیم بعث عراق را به یک جنگ نیابتی علیه ایران تجهیز و تحریک کردند و کشورهای مختلف از عربستان، اردن، کویت، سودان، مصر، الجزایر، مراکش، سومالی و... میلیون‌ها دلار کمک‌های نقدی و غیرنقدی و حتی نیرو برای جنگ با ایران اعزام کردند و تنها کشور عربی منطقه که نه تنها در جبهه حامیان صدام قرار نگرفت، بلکه با حمایت سیاسی و نظامی به کمک ایران اسلامی آمد، سوریه بود. در روزهایی که جهان غرب و استکبار ما را تحریم تسلیحاتی کرده بودند و مردم ما زیر موشکباران صدامیان بودند، این سوریه بود که با واگذاری چند فروند موشک اسکاد به ایران، موازنه را در جنگ تحمیلی تغییر داد. 
 حمایت‌های سوریه از ایران به همین جا نیز ختم نشد و سوریه در شرایطی که سیاست‌های بازدارندگی ایران و حمایت از جبهه مقاومت در لبنان و فلسطین، نیاز به کریدور قابل اعتماد و مستمری داشت، به ایران اجازه داد از طریق سوریه به حمایت از جنبش‌های مقاومت در لبنان و فلسطین بپردازد؛ مسیری که اگر برای ایران فراهم نمی‌شد، قطعا برای اجرای سیاست‌های منطقه‌ای ایران مشکلاتی ایجاد می‌کرد.   در شرایطی که ایران به تنهایی در مقابل تمام جبهه استکبار و صدام و صدامیان ایستاده بود و تحریم تسلیحاتی مشکلاتی برای رزمندگان ایجاد می‌کرد، این سوریه بود که به نیابت از ما خریدهای تسلیحاتی انجام و به ایران تحویل می‌داد. 
  همکاری نزدیک ایران و سوریه بعد از جنگ تحمیلی نیز ادامه داشت و با درگذشت مرحوم «حافظ اسد» و روی کار آمدن بشار اسد او نیز همانند پدرش در کنار جمهوری اسلامی قرار گرفت و هزینه سنگینی را برای این همراهی پرداخت کرد تا اینکه با تحریک برخی عوامل خارجی، گروهی از معارضان در سوریه اقدام برای سرنگونی دولت بشار اسد را آغاز کردند و چیزی نمانده بود تا جمهوری اسلامی یکی از مهم‌ترین حامیان سنتی و یکی از پایگاه‌های استراتژیک منطقه‌ای خود را از دست بدهد. حتی معارضان تا نزدیکی کاخ ریاست‌جمهوری سوریه پیش آمدند و ایران اسلامی ۲ راه داشت؛ یا به رسم عزت و حکمت به نصرت یار دیرین خود و حفظ پایگاه منطقه‌ای بپردازد یا برخلاف مسلک و مرام ایران و ایرانی متحد دیرینه خود را رها کند و این ننگ را در تاریخ به نام خود ثبت کند و فرصت دهد تا دشمنان این آب و خاک قدمی برای نزدیک‌تر شدن به مرزهای غربی کشور بردارند و حلقه اتحاد منطقه‌ای مقاومت را از هم بگسلند. 
 سرانجام تدبیر حکیمانه ولایت فقیه و رهبر امت اسلامی بر این راهبرد استوار شد که نظام سوریه در این شرایط خاص تنها نماند و مورد حمایت قرار گیرد. این شرایط دشوار در سوریه ادامه داشت تا اینکه جریان تکفیری داعش توسط استکبار جهانی با استفاده از لشکریانی فراملیتی به یاری معارضان آمدند و خون همه را جز خودشان مباح برشمردند و با داعیه تشکیل دولت اسلامی، منطقه‌ای وسیع از شامات و عراق گرفته تا ایران و افغانستان را هدف‌گذاری کردند و منطقه‌ای به وسعت عراق و سوریه و لیبی و یمن و حتی افغانستان و بعضا در سایر کشورها را جولانگاه خود قرار دادند و از مسلمان و مسیحی و ایزدی و هر که را در مسیر خود می‌دیدند از دم تیغ گذراندند و حمامی از خون به‌راه انداختند و تا نزدیکی‌های مرز ایران هم آمدند و بیم آن می‌رفت که سرزمین مقدس جمهوری اسلامی را به قدوم نحس خود نجس کنند که شیرمردان این سرزمین به جلوداری سردار سرافراز حاج قاسم سلیمانی وارد میدان شدند و حرامیان را به قیمت خون پاک‌شان تار و مار کردند. 
 اکنون سخن این است که آیا درباره افغانستان هم شرایط مشابه سوریه، عراق و... است؟ برای پاسخ به این سوال علاوه بر آنچه در سطور بالا گفته شد، باید نگاهی به تفاوت‌های سوریه و افغانستان از منظر جمهوری اسلامی بیندازیم: 
1- در سوریه داعشی جولان می‌داد که لشکری فراملیتی برای تقابل با جبهه حق تشکیل داده بود، در حالی که در افغانستان صرفا یک جریان افغانستانی به دولت دست‌نشانده آمریکا معترض شد و در نهایت غلبه کرد.
2- تفاوت دوم سوریه و افغانستان این است که داعشیان با تفکر حکومتی گسترده‌تر از سوریه وارد نبرد شدند (جهان وطنی) و امنیت ملی ما را هم تهدید می‌کردند اما در افغانستان مطالبه طالبانی‌ها صرفا حاکمیت بر افغانستان است.
3- داعش (به اعتراف خود آمریکایی‌ها و به استناد اطلاعات به دست آمده توسط سپاه قدس و...) مورد حمایت استکبار جهانی و به عنوان اهرم فشاری علیه کشور ما و دولت‌های مستقل بود اما در افغانستان، طالب‌ها سال‌ها در حال مقابله با آمریکا بودند (اگر چه در نهایت مذاکراتی را با آمریکا برقرار کردند).
4- در افغانستان حرکت طالبان در دوره جدید مبتنی بر جنایت و کشتار سایر مذاهب و قومیت‌ها نبوده است ولی داعش از ابتدای شکل‌گیری تا زمان فروکش کردن حرکات آنها، راهی جز کشتار و بی‌رحمی و جنایت را دنبال نمی‌کرد.
5- طالبان در مدت اخیر ادعای این را داشته که اهل مذاکره است و تا حدودی این را هم عمل کرده است، در حالی که داعش اهل مذاکره و گفت‌وگو نبود.
6- طالبان براساس مبانی فکری خود (عمدتا) قائل به تکفیر بقیه مذاهب اسلامی نیست اما داعش فقط خود را مسلمان می‌داند و بقیه مذاهب را کافر دانسته و خون آنها را مباح بر می‌شمرد.
7- طالبان خاستگاه کاملا بومی در افغانستان دارد، لذا بخشی از مردم افغانستان را نمایندگی می‌کنند (بخش قابل توجه) اما داعشی‌ها خاستگاه بومی در عراق و سوریه نداشتند و از عربستان و افغانستان و چچن گرفته تا ترکیه و تاجیکستان و حتی کشورهای اروپایی را شامل می‌شدند.
8- طالبان مانند هر حکومت دیگری که در افغانستان حاکم شود به دلایل مختلف فرهنگی، مذهبی و زبان مشترک، بویژه مسائل اقتصادی احتیاج به تعامل با ایران دارد و این در حالی است که داعش و تکفیری‌ها متکی به کمک‌های استکبار و مرتجعان منطقه بودند و احساس نیازی برای تعامل با کشورهایی نظیر ایران نداشتند.
9- به درست یا غلط دولت حاکم بر افغانستان در حال حاضر طالبان‌ است اما داعش نه در سوریه و نه در عراق دولت حاکم نبود بلکه در مقابل دولت‌های قانونی عراق و سوریه قرار داشت.
10- در سوریه و عراق حضور ایران با درخواست و هماهنگی دولت‌های این 2 کشور بود، در حالی که در افغانستان نه دولت قبلی و نه شبه دولت فعلی درخواستی در این باره نداشته‌اند. 
11- شرایط متزلزل و تردیدبرانگیز در افغانستان به گونه‌ای است که نمی‌توان برای حمایت یا مقابله با طالبان تصمیم جدی گرفت و باید منتظر رفتار این دولت با مردم افغانستان و طوایف و قومیت‌ها و مذاهب مختلف بود و بعد تصمیم‌گیری کرد (سیاستی که چین، روسیه و بسیاری از کشورها هم در حال حاضر نسبت به افغانستان دارند) اما در سوریه و عراق همه چیز کاملا از همان آغاز حرکت داعش و مواضع آنها روشن و قطعی بود.
12- در سوریه و عراق فرصت برای تأمل و بررسی بیشتر درباره نحوه موضع‌گیری نسبت به داعش وجود نداشت و هر روز بخشی از مردم مظلوم این ۲ کشور قربانی و زنان و کودکان آنها مورد تجاوز و ستم قرار می‌گرفتند و مقابله با این ظلم آشکار نیاز به ارزیابی و بررسی بیشتر نداشت اما در افغانستان باید منتظر بود آیا وعده‌های طالبان تحقق می‌یابد؟
13- در عراق و سوریه جبهه مردمی مقابله با داعش به سرعت شکل گرفت (در پی فتوای آیت‌الله سیستانی برای جهاد، حشدالشعبی و گروه‌های مردمی در عراق شکل گرفت و در سوریه هم گروه‌های مقاومت مردمی به سرعت سازماندهی شدند) اما در افغانستان مقاومت مردمی خاصی در قبال طالبان وجود نداشت و فقط در منطقه پنجشیر که قابل قیاس با بقیه این کشور نیست، مقاومت محدودی شکل گرفت که البته آنها نیز در پی مذاکره و سهم‌خواهی و توافق بودند.
14- ظرفیت‌های درونی افغانستان در مقابله با ظلم و ستم به گونه‌ای است که در صورت عدم تحقق شرایط و مواضع اعلامی از سوی طالبان، افغان‌ها خیلی زود به مقاومت خواهند پرداخت، چنانکه در دوران اشغال شوروی و بعد در دوران اشغال آمریکا بخوبی امتحان پس دادند اما در سوریه و عراق ظلم و ستم زودهنگام بروز یافت و در نتیجه مقاومتی سریع شکل گرفت.
15- داعشیان بارها و بارها حمله به ایران را مطرح و تهدید می‌کردند و حتی در مرقد امام راحل و مجلس عملیات انجام دادند اما طالبان چنین گستاخی و جسارتی را تاکنون نداشته‌اند.
در پایان برای آنان که دلسوز افغانستان شده‌اند و مداخله ایران را مطالبه می‌کنند، برای فهم این تفاوت‌ها از خدای متعال توفیق مسالت می‌کنیم و اگر می‌دانند و به دنبال کندن چاهی برای نظام مقدس جمهوری اسلامی هستند، افتادن در این چاه را برای‌شان آرزو می‌کنیم.
 

ایران بی‌عمل است یا شما!؟

حکیمی‌پور: فعلا به رئیسی مهلت می‌دهیم/ "ایران" بی‌عمل است یا شما!؟

احمد مسجدجامعی، فعال چپ و عضو سابق شورای شهر تهران در بخشی از یک یادداشت در شماره پنجشنبه گذشته روزنامه اعتماد پیرامون افغانستان نوشته است: دشمنان اندیشه انسان‌دوستی قصد جان و مال و ناموس این و آن کرده‌اند. به دشمنی‌ها دامن زده‌اند و به آوارگی‌ها افزوده‌اند. حقوق مشترک انسان‌ها را فراموش کرده‌اند و پای بر شکاف‌های قومی می‌فشارند. مفهوم «ملت یکپارچه افغانستان» گرفتار چندپارگی مذهبی و قومی شده است. آیا آدمکشی بیشتری در پیش است؟ آیا نسل‌کشی مدرن گسترش خواهد یافت؟ آیا کوچ و مهاجرت‌های ناخواسته و اجباری در راه است؟ آیا حقوق زنان و کودکان به صورت سازمان‌یافته‌تری زیر پا نهاده خواهد شد؟ اگر آن روز در مدارس دخترانه و پسرانه و دانشکده‌ها و دانشگاه‌ها و محافل علمی و فرهنگی و نمایشگاه‌های کتاب بمب‌گذاری می‌کردند، امروز قرار است به شکل ساختاری با درس و بحث و مدرسه و فرهنگ و هنر و آموزش‌های جدید مقابله شود؟   از نابودی مظاهر تمدن و مردم‌سالاری در افغانستان چه کسانی سود می‌برند؟ تشکیل «امارت» با حذف مردم، مطابق کدام آموزه اسلامی و انسانی است؟

او در ادامه می‌افزاید:

"و بالاخره، چه کسانی از چنین وضع آشفته‌ای سود می‌برند؟ از شرایط پیداست که همسایه غربی افغانستان، ایران، به‌رغم آن همه دلبستگی‌ها و یگانگی‌ها امروز به بی‌عملی افتاده است"!

مسجدجامعی همچنین می‌نویسد: کشوری که سال‌های طولانی میزبان صدها هزار افغانستانی بوده و در دل خود هزاران دانشمند و ادیب و آهنگساز و خوشنویس و هنرمند و نویسنده و گوینده و خواننده و فیلمساز و خبرنگار و پزشک و مهندس و صنعتگر و مدیر و صاحبان مشاغل و حرف آزاد را پرورش داده... تاثیرگذاری چندانی در این وقایع ندارد و همه ایرانیان و ایران‌دوستان و دلبستگان به پیام‌های معنوی ادبیات و زبان فارسی نگران از بین رفتن بیشتر انسان و انسانیت و انسانیات در وقایع امروز افغانستان هستند. آیا غده سرطانی دیگری در منطقه، دیوار به دیوار ما در حال شکل‌گیری است؟  [۳]

 

*پیشنهاد عقلانی به اصلاح‌طلبانی که مدعی بی‌عملی ایران در قبال رخدادهای افغانستان هستند، پیش از این و از سوی برخی تحلیلگران کشور ارائه شده و آن اعزام این افراد به افغانستان برای نبرد با طالبان است!

اما ظاهرا این پیشنهاد عقلانی به گوش آقای مسجدجامعی نرسیده و ایشان هنوز در جریان قرار ندارد که مرزهای افغانستان باز است و ایشان در صورت واقعی بودن حرف‌های فوق می‌توانند به افغانستان اعزام شوند و به جای لاف در غریبی، برای چیزهایی که مدعی آن هستند جانفشانی کنند.

دقت شود که این حرف‌ها نه یک طعنه سیاسی بلکه دقیقا یک محاجه عقلانی است.

محاجه‌ای که نشان می‌دهد رجال یک جریان سیاسی چند مرده حلاج‌اند!؟

مسئله مهمتر اما بی‌دانشی رجال جریان سیاسی خاص درباره فضای بین‌المللی و علم دیپلماسی است...

آنها نمی‌دانند که در دیپلماسی، دوست و دشمن دائمی وجود ندارد. و قدم اول در روابط بین‌المللی نیز "حفظ منافع کشور" از طرق صلح‌آمیز است.

دانستن همین دو مفهوم ساده، رویکرد عقلانی و راهبردی جمهوری اسلامی ایران نسبت به قضایای افغانستان و استیلای طالبان بر این کشور را به وضوح هرچه تمامتر برای جویندگان حقیقت توضیح می‌دهد.

         

 

 




:: بازدید از این مطلب : 683
|
امتیاز مطلب : 15
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
مطالب مرتبط با این پست

.:: This Template By : Theme-Designer.Com ::.
درباره ما
به وبلاگ من خوش آمدید
منو اصلی
نویسندگان
آرشیو مطالب
مطالب پربازدید