حساسیت و آلرژی بالای مشاور روحانی و رسانه های زنجیره ای دولت، از یک سریال با محوریت جاسوسی (گاندو) باعث سوالاتی در افکار عمومی شده است. افکار عمومی می پرسند چرا حسام الدین آشنا باید از روایت یک نفوذ در دولت چنین برآشفته و عصبی شود؟ می پرسند چرا نفوذ در رأس دولت تا این حد آسان است و چرا تحت لوای مذاکره، چنین جاسوسی باید آزاد شود؟ چرا دولت باید غرامت هنگفت آزادی این جاسوس، را به دروغ به عنوان دستاورد برجام اعلام کند؟! می پرسند ایران همیشه هدف جاسوسی بوده و وجود نفوذ طبیعی و آشکار است و به تصویر کشیدن فرآیند یک نفوذ بزرگ و نقد آن، چراغ افکندن روی حقیقت و بازدارنده نفوذهای بعدی است، پس چرا باید در برابر نمایش حقیقت، چنین حجم وسیعی از مخالفت و عصبانیت صورت بگیرد؟ از حمله به عوامل و بازیگران این سریال تا تهیه کننده اش و موسسه شهید آوینی تا محتوای واقعی آن.
آیا بین مشاور رئیس جمهور و این جاسوس برجسته یا سایر جاسوسهای رخنه کرده در دولت، ارتباط و علقه ای است که موج گسترده تخریب این سریال را سازماندهی می کند؟ می پرسند چطور دولتی که با شعار «آزادی» و «نبستن دهان منتقدان» از مردم رای می گیرد، با رویکردی فاشیستی، فریم به فریم یک سریال را سانسور می کند و اگر می توانست کل این سریال را هم مثل صنعت هسته ای و کارخانه های کشور پلمپ می کرد. و راستی چرا حسام الدین آشنا تا این حد به جاسوس ها حساس است ؟ چرا که پیش از این نیز به دستگیری و خودکشی کاوس سید امامی (جاسوس محیط زیستی ) واکنشی تند و جانبدارانه نشان داده بود!
از قضا همین حساسیت سوال برانگیز باعث شده واقعی بودن گاندو برجسته تر و این سریال محبوب تر شود. مثلا آقای آشنا که دستی در نظرسنجی های توئیتری دارد، می تواند در صفحه توئیتر خودش، درباره گاندو هم نظرسنجی بگذارد. و مثلا بپرسد مردم ایران! به نظر شما، گاندو راستگوتر است یا دولت روحانی؟ گاندو را بیشتر دوست دارید یا دولت را؟ با گاندو احساس امنیت تان بیشتر است یا بی گاندو؟ و اما بعد. 4 سال پیش تقریبا همزمان با ماجرای جیسون رضائیان، مطلبی در سرمقاله خردنامه همشهری درباره آبشخورهای فکری حسام الدین آشنا نوشتم.
در آن مطلب، پروژه فرهنگی وی درباره اسلام اجتماعی یا اسلام سکولار و تئوریسین آن و مراد آشنا، گلزاده غفوری و تاثیرات او بر آشنا در ترویج عقاید و آثار ضداسلامی (به اسم تکثرگرایی فرهنگی) و حتی در خلع لباسش را تشریح نمودم. از بانیان مدرسه علوی (مرکز تحصیلی انجمن حجتیه) که همپای همفکرانش در نهضت آزادی و جبهه ملی، علیه لایحه قصاص موضع گرفت و پس از اعدام پسرانش (اعضای گروهک منافقین) خلع لباس کرد. کسیکه در مرگش مریم رجوی بیانیه عزا صادر کرد! بعد از گذشت سالها، و بیان فکت های ارتباط غلیظ فکری او و امثال این فرد، هنوز آشنا پاسخ نگفته که ارتباطش با وی و امثال او چیست؟ آیا از کسی که به چنین بستر فکری منحط و سمپات سازمان تروریستی منافقین، تعلق خاطر دارد، انتظار دارید در برابر یک سریال امنیتی، سکوت کند؟! و سوال آخر که شاید بعضی بپرسند این است که اصلا جیسون رضائیان خطرناک تر است یا حسام الدین آشنا؟! شاید گاندوهای بعدی به این پرسش جواب دهد.
به هر ترتیب گاندو، یک به مثابه یک شوک هم به دوستان و هم به دشمنان، ظاهرا چُرت خیلیها را پاره کرده است. مردم، کنجکاو و حساس شدهاند؛ مانند تشنه چند روزهای که حالا فقط به اندازه یک نصف لیوان آب، رفع تشنگی کرده است. عطش دانستن درباره ماجرای نفوذ، که تنها گوشهای از آن، در سریال ۳۰ قسمتی گاندو به تصویر کشیده شده است.
مردم شوکهاند. هنوز باورشان نمیشود این حجم از نفوذ و خسارتهای آن را. هنوز سریال را کامل و دقیق ندیدهاند. چون تصور میکردند یک سریال معمولی با همه سرگرم کنندگیهایش را تماشا میکنند؛ که کنارش میشود کار انجام داد، گپ و گفتوگوی خانوادگی کرد، میوه و شام خورد و قصه را هم شنید.
گاندو در عین حال، نوک کوه یخ است. گاندوهای دو و سه چهار و پنج هم هستند که باید درباره شان مستند و فیلم سینمایی و مجموعه تلویزیونی ساخت. بنی صدر، یک گاندوی بزرگ بود در جایگاه ریاست جمهوری و با اسم رمز SD LURE در لانه جاسوسی آمریکا.
همین طور، عباس امیر انتظام و صادق قطب زاده و کیانوری و ناخدا افضلی. یا نمایندگان مجلس و مدیران اجرایی که پس از دوره موسوم به اصلاحات، از کشورگریختند و پناهندگی گرفتند.
اما از تاریخ که به امروز بیاییم، در همین سه چهار سال اخیر، کم گاندو شکار نشده است. سیامک و باقر نمازی، درّی اصفهانی، نزار زکا، نازنین زاغری، کاووس سید امامی، و... این آخری، خانم «النا- الف» در ارتباط با وزارت نفت.