منوی کاربری


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
لینک دوستان
سرور مجازی ایران" >سرور مجازی ایران

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان گپ دوستانه و آدرس rahjooyan.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





آخرین مطالب
دیگر موارد

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:







آمار وب سایت

آمار مطالب

:: کل مطالب : 626
:: کل نظرات : 11

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 1

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 9
:: باردید دیروز : 996
:: بازدید هفته : 1129
:: بازدید ماه : 2543
:: بازدید سال : 8771
:: بازدید کلی : 363901
نویسنده : عبدالرضا جودکی
جمعه 25 آذر 1401

ای اهل ایمان! اگر فاسقی خبری برایتان آورد، خبرش را بررسی و تحقیق کنید تا مبادا از روی ناآگاهی، گروهی را آسیب و گزند رسانید و بر کرده خود پشیمان شوید.

 

درخواست عمومی برای برخورد با سلبریتی‌های فرصت‌طلب و اسپانسرهای آنان/ زندگی هنری حمید فرخ‌نژاد هم به پایان رسید +تصاویر

 

روح‌الله سهرابی مدیرکل دفتر نظارت بر عرضه و نمایش سازمان سینمایی کشور در واکنش به پست‌های اینستاگرامی حمید فرخ‌نژاد بازیگر سینما درباره ناآرامی‌های اخیر، یادداشتی را منتشر کرد.

اولین اصل مبارزه پذیرش هزینه‌های مترتب بر آن است. نمی‌شود با جان و مال مردم ژست مبارزه و انقلابی‌گری گرفت. در انقلاب ۵۷ تمام مبارزینش در داخل کشور و پا به پای مردم در خیابان‌ها و مساجد و انجمن‌ها و نشست‌ها و تظاهرات بودند و هزینه‌های سنگین مادی و معنوی برای پیشبرد اهداف انقلابی خود را متقبل می‌شدند. فرزندانشان پا به پای مردم کشته می‌شدند و از هیچیک از عواید خاص مالی حکومت استفاده نمی‌کردند چرا که منتقد حاکمیت دیکتاتوری بودند؛ بنابراین آن‌ها خودِ خودِ مردم بودند و خود را بالاتر و برتر از مردم نمی‌دیدند و درست به همین دلیل بود که مردم همراه و همسوی آن‌ها بودند.

اما شما چطور؟ آقای بازیگر! بگذریم از فقر مطلق سواد سیاسی و تاریخی و اجتماعی که دارید؛ مردم ایران هنوز فراموش نکرده‌اند چگونه هشتاد میلیون نفر از آن‌ها را فدای یک تار موی فرزند آمریکانشین خود کردی! مردم فراموش نخواهند کرد چگونه فرزندت را هزاران کیلومتر دورتر از ایران در حاشیه امن نگه داشتی، اما فرزندانشان را به کف خیابان‌ها فراخواندی و از خون آن‌ها برای خود ژست فریبنده انقلابی ساختی! مردم فراموش نخواهند کرد چگونه درست همزمان با لحظاتی که دم از مبارزه با حکومت دیکتاتوری می‌زدی در پروژه‌های این حکومت غوطه می‌خوردی و میلیاردها میلیارد پول زبان بسته را حتی پیش از حضور مقابل دوربین می‌گرفتی و به حساب خانواده‌ات در خارج از کشور سرازیر می‌کردی!

این حکومت باید بیست سال پیش تو را دور می‌انداخت تا بیست سال بعد و پس از انبوه سوءاستفاده‌ها و تحصیل پول‌های فراوان از پروژه‌های ارگانی و تضمین مالی چندین نسل بعد از خودت در آمریکا، هوای فریبکارانه آزادی و ضد دیکتاتوری به سرت نزند!

کاری به آن گروه اندک مردم که هنوز ذات واقعی تو و امثال تو را نمی‌شناسند ندارم، اما حنای شما دیگر برای اکثریت مردم رنگی ندارد و این دیدگاه و نوشته عاریتی و امانتی آخرین میخ بر تابوت تقلب و تناقض شما بود و چه خوب که سرانجام مجبور به فروافکندن نقابِ نفاق از چهره خود شدی تا این حکومت بیش از این آبشخور امیال پست و وطن فروشانه شما نباشد.

مردم فراموش نخواهند کرد شما یکی از پرکارترین بازیگران در آثار امنیتی و حتی ایدئولوژیک این حکومتی که دیکتاتورش خوانده‌اید بوده‌اید که اتفاقاً، چون نقش بازی کردن را خیلی خوب بلدید بازی‌هایتان هم باورپذیر بود. امروز که وارد مرحله دیگری از نقش‌آفرینی خود شده‌اید از باب حرمت جلسات دوستانه‌ای که طی همین چند ماه با یکدیگر داشتیم، عرض می‌کنم؛‌ای کاش این ارتفاع پست را نمی‌گرفتید و با ورود به مارپیچ دروغ، اینگونه به زیست حرفه‌ای خود پایان نمی‌دادید!

شما بازیگر خوبی بودید، اما فقط یک بازیگر خوب!

 
منبع: باشگاه خبرنگاران 

:: بازدید از این مطلب : 281
|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
نویسنده : عبدالرضا جودکی
جمعه 25 آذر 1401

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ جَاءَكُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا أَنْ تُصِيبُوا قَوْمًا بِجَهَالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلَى مَا فَعَلْتُمْ نَادِمِينَ 

ای اهل ایمان! اگر فاسقی خبری برایتان آورد، خبرش را بررسی و تحقیق کنید تا مبادا از روی ناآگاهی، گروهی را آسیب و گزند رسانید و بر کرده خود پشیمان شوید.(سوره حجرات آیه 6)

* * *

 

حضرت امیرالمؤمنین امام علی علیه‌السلام  در خطبه ۱۴۷ نهج البلاغه فرمودند:

«هرگز نمی‌توانید راه رشد را بیابید، مگر آنکه راه انحراف را هم نشان دهید» 

 * * *

 

 * * *

 

صدای باران زیباترین ترانه خداست که طنینش زندگی را برای ما تکرار می کند؛ نکند فقط به گل آلودگی کفشهایمان بیندیشیم !!!

 * * *

 * * *

 

 


:: بازدید از این مطلب : 376
|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
نویسنده : عبدالرضا جودکی
پنج شنبه 24 آذر 1401

«آقایان میراث‌خوران خوش‌نشینِ دیار غرب و وابستگان داخلیِ استکبار و خود باختگانِ مرعوب مدینه فاوستی، رجّالگان و زُنّاربستگان دِیر «مایکل جکسون» و شیفتگان جزایر ناتورالیست‌ها و مدّاحان پروسترویکای مفلوک شوروی مفلوک‌تر و نوچه‌های کمربسته «بوش» قداره‌بند و بُزمجه‌های از ترس رعد و برق به سوراخ خزیده... این پهلوان پنبه‌های جُبّان فضای خالی میان سطور نشریاتِ نشخوارگر جویده‌های فرنگیان...»

این طنین طوفانی کلام سیّدِ «بصیر» شهیدان اهل قلم، سید مرتضی آوینی، خطاب به غرب زدگان و غرب پرستان زمانه، گویی سر کهنه شدن و به تاریخ پیوستن ندارد. گویی توصیف سوزنده و نافذ آقا مرتضی که در اواخر دهه 60، خطاب به «روشنفکران» سینه چاک لیبرالیسم بر قلم آمده بود که در پایان جنگ، پایین کشیده شدن کرکره ارزش های انقلابی را مشتاقانه به انتظار نشسته بودند،  در هر دوره ای و برهه ای، مخاطبان مستقیم خود را پیدا می کند و بر هدف می نشیند.

در جنگ اقتصادی تحمیل‌شده بر جمهوری اسلامی ایران، اندیشکده‌های تحت نفوذ صهیونیست‌ها در واشینگتن نقش محوری ایفا می‌کنند. این به اصطلاح اندیشکده‌ها با بودجه‌های کلان و طیف وسیعی از کارمندان، روی تجارت خارجی ایران متمرکز شده‌اند تا حتی کوچک‌ترین روزنه‌های تجارت کشورمان را با خارجرصد، فهرست و به وزارت خزانه‌داری گزارش کنند. در این میان، نقش مؤسسه‌ای دست‌راستی و صهیونیستی به نام «بنیاد دفاع از دموکراسی‌ها» (ّFDD) بسیار پررنگ است. چند روز قبل، یعنی در ۳۰ آپریل (۱۰ اردیبهشت)، یکی از کارمندان این مؤسسه که مع الاسف نام ایرانی را یدک می‌کشد، با نام «سعید قاسمی‌نژاد»، مقاله‌ای با عنوان «تورم در ایران اوج می‌گیرد»، در سایت بنیاد دفاع از دموکراسی‌ها منتشر کرد. این فرد، در این مقاله، ضمن ابراز خوشحالی آشکار از فشار اقتصادی ناشی از تحریم‌ها بر مردم ایران، مقامات کاخ سفید را به ادامه سیاست افزایش حداکثری تحریم‌ها با هدف به زانو درآوردن کامل اقتصاد ایران تشویق کرد. خط آخر مقاله او چنین است:

" استمرار کمپین حقیقی فشار حداکثری، تهران را به انتخاب میان بقای رژیم یا رها کردن برنامه‌هایش برای سلطه بر منطقه وادار خواهد کرد. واشینگتن باید به فشار روی ایران و نیروهای نیابتی ان ادامه دهد و برای مذاکره عجله نکند. صبر کلیدی برای پیروزی است."

اما این عنصر مزدور که این‌چنین به صراحت و عیان به کارگزار دولت آمریکا برای دشمنی علیه ملت ایران تبدیل شده، کیست؟

سعید قاسمی نژاد

سعید قاسمی نژاد، عضو «پژوهشی» پیوسته‌ی اندیشکده‌ی فوق‌صهیونیستی «بنیاد دفاع از دموکراسی‌ها» یا FDD است که به عنوان یکی از مراکز لابی حزب لیکود در سیاست ایالات متحده شناخته می‌شود.

وی فعال دانشجویی، دبیرکل تشکیلاتی موسوم به «دانشجویان و دانش آموختگان لیبرال ایران» و مدیر مرکز ایرانی مطالعات لیبرالیسم در زمان دولت اصلاحات بود که در سال ۸۲ به اتهام اغتشاش و اخلال در نظم عمومی به دو سال حبس محکوم شد و اکنون به عنوان تحلیلگر دربارهٔ موضوعات مرتبط با سیاست و اقتصاد ایران با تلویزیون صدای آمریکا، فرانس ۲۴، رادیو بین‌المللی فرانسه، رادیو فردا، تلویزیون بی‌بی‌سی فارسی، رادیو زمانه‌، رادیو دوچه‌وله و دیگر رسانه‌های ضدایرانی مصاحبه می‌کند. او دانش‌آموخته‌ی رشته مهندسی عمران در دانشکده فنی دانشگاه تهران است. قاسمی‌نژاد اکنون از مزدوران و مبلغان رضا پهلوی است و به شدت در حوزه‌ی تحریم ایران فعال است و با دولت آمریکا همکاری می‌کند.

درباره سازمانی که قاسمی‌نژاد در آن به مزدوری و خیانت مشغول است، باید گفت که نه تنها رسماً بازوی رژیم صهیونیستی در آمریکاست، که با دشمنان منطقه‌ای ایران، مثل دولت امارات و شخص محمد بن زائد، ولیعهد امارات و حاکم واقعی این کشور، مرتبط است و در زمینه‌ی ضربه زدن به منافع ایران با این شیخ‌نشین همکاری تنگاتنگی دارد.

نمونه‌ای از توئیت‌های قاسمی‌نژاد

در خرداد ۹۶، نشریه آمریکایی دیلی بیست اسناد مهمی از پست الکترونیکی سفیر امارات در واشنگتن را که توسط گروه «گلوبال لیکس» هک شده بود، منتشر کرد که در بخشی از این اسناد، ایمیل‌هایی درباره افرادی وطن‌فروش وجود داشت که برای تحریم ایران و جلوگیری از سرمایه‌گذاری در این کشور از امارات پول می‌گرفتند.

هک ایمیل‌های سفیر امارات در آمریکا، رابطه عمیق «بنیاد دفاع از دموکراسی‌ها» موسوم به FDD (متعلق به «شلدون ادلسون» کازینودار و میلیاردر یهودی و دوست مشترک بنیامین نتانیاهو نخست‌وزیر رژیم صهیونیستی و دونالد ترامپ رئیس‌جمهور آمریکا و امارات‌متحده برای پیشبرد سیاست‌های این کشور و ضربه زدن به رقبای منطقه آن پرده برداشت.

در یکی از ایمیل‌های منتشر شده که «مارک دوبوویتز»، رئیس مؤسسه دفاع از دموکراسی‌ها به تاریخ ۱۰ مارس به سفیر امارات ارسال کرده، فهرست شرکت‌های سرمایه‌گذار در ایران، امارات و عربستان پیوست شده است، او در این ایمیل نوشته است: «جناب سفیر، متنی که به پیوست ارائه شده، فهرستی است از شرکت‌هایی از هر کشوری که همزمان با ایران با امارات متحده عربی و عربستان سعودی هم تجارت دارد. همانطور که با هم صحبت کردیم، می‌توان شرکت‌های این فهرست هدف را بر سر دو راهی قرار داد.» در این فهرست اسامی شرکت‌هایی چون «ایرباس» فرانسه و «لوک اویل» روسیه به چشم می‌خورد.

بنیاد دفاع از دموکراسی‌ها یا اف دی دی
سخنرانی برایان هوک، مسؤول مستقیم تحریم‌های آمریکا علیه ایران در FDD

مارک دوبوویتز، رئیس مؤسسه دفاع از دموکراسی و یکی از طراحان اصلی تحریم‌های ایران، بارها بر لزوم استفاده آمریکا از تحریم‌های غیرهسته‌ای جهت مجبور کردن ایران برای ترک آنچه که «سرکوب‌های داخلی، آزمایشات موشکی و حمایت از تروریسم» خوانده شده، تأکید کرد. وی ادعا کرده بود: «اگر تحریم‌ها با طرح‌های جدی برای تقویت جامعه مدنی ایران همراه نشود، آنگاه به هدفتان یعنی تضعیف حکومت (ایران) و تغییر سیاسی اجتماعی نخواهید رسید.». دوبوویتز و همکارانش در ماه‌های اخیر ده‌ها بار به اروپا، خاورمیانه و حاشیه خلیج فارس، سفر کرده‌اند تا با روش‌های مختلف شرکت‌ها را از ایجاد روابط اقتصادی با ایران بترسانند و برای قرار گرفتن نام سپاه پاسداران در فهرست تروریستی آمریکا، بیشترین تحرک را داشته‌اند." [۱]

پایگاه‌های اینترنتی از جمله اینترسپت، محتوای برخی از ایمیل‌ها میان سفیر امارات با لابی صهیونیستی را منتشر کردند؛ این پیام‌ها حکایت از این دارند که ارتباط محکمی میان امارات و «مؤسسه دفاع از دموکراسی‌ها» وجود دارد. [۲]

اما شاید مرور مسیری که قاسمی‌نژاد برای تبدیل از یک «فعال دانشجویی» به «مزدور ضدایران» طی کرد، از باب عبرت‌گیری سیاسی، خالی از لطف نباشد. برای این، منظور، رجعتی به آرشیو مطبوعات دوره اصلاحات (زمان دانشجویی قاسمی‌نژاد) بد نیست.

روز ۲۰ خرداد ۱۳۸۲، در پی تجمعات «صنفی» در کوی دانشگاه به بهانه‌ی مطرح شدن بحث خصوصی‌سازی دانشگاه‌ها، با طراحی‌های قبلی و نقش‌آفرینی برخی دستگاه‌های دولت اصلاحات و نمایندگان مشارکتی مجلس ششم، این تجمعات به بیرون کوی دانشگاه و محدوده‌ی امیرابادشمالی کشید و می‌رفت که دوباره غائله تلخ ۱۸ تیر ۷۸ تکرار شود. این بار اما با درایت و کاردانی فرمانده وقت نیروی انتظامی، محمدباقر قالیباف، و فرمانده وقت پلیس تهران، مرتضی طلایی، ماجرا با کم‌ترین خسارت و بدون خونریزی جمع شد، ولی عوامل آشوب که هم دانشجو هم غیردانشجو در میان آن‌ها بود، دستگیر شدند. گفتنی است که این تلاش برای فتنه‌آفرینی، مقارن با بحث «لوایح دوقلو» یا همان لایحه افزایش اختیارات رئیس جمهور بود که از طرف خاتمی و جریان دوم خرداد، با هدف گرفتن امتیازات بسیار بنیادین از نظام مطرح شد و در نهایت توسط شورای نگهبان رد شد.

اما نکته‌ی مرتبط با موضوع این مقاله، به جلسه‌ای مطبوعاتی در اوایل تیرماه سال ۸۲ بازمی‌گردد که در آن، سیدمحمد حسن ابوترابی‌فرد و محسن صفایی فراهانی (دو عضو هیأت رسیدگی به این غائله در مجلس ششم) و دو تن از دانشجویان دستگیرشده‌ی عضو ستاد آشوب کوی دانشگاه برگزار شد که مشروح ان را خبرگزاری فارس پوشش داده بود. نام یکی از دانشجویان آشوب‌گر، «پیمان عارف» و دیگری «سعید قاسمی‌نژاد» بود. عارف، عضو انجمن اسلامی دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران و قاسمی‌نژاد، دبیر واحد سیاسی نشریه دانشجویی فردا، وابسته به حزب دوم‌خردادی مشارکت در دانشکده فنی بود. سخنان آن روز این دو چهره، که بعدها سر از خارج از کشور درآوردند و جزو اپوزیسیون جمهوری اسلامی شدند، بسیاری از خطوط و پیوندهای خائنانه و خبیثانه آن‌ها با بخشی از اصلاح طلبان درون‌حکومتی (حتی در بخش‌های امنیتی) روشن می‌کرد.

پیمان عارف، به صراحت از رابطه‌ی مستقیم و تنگاتنگ آشوب‌گران با «فاطمه حقیقت‌جو» (از افراطیون مجلس افراطی ششم و سهمیه‌ی دفتر تحکیم وحدت در فهرست اصلاح‌طلبان در انتخابات ۷۸) گفت:

" در روز ۱۹ خرداد یعنی یک روز قبل از شروع قضایای اخیر برای دیدار با خانم فاطمه حقیقت جو به مجلس شورای اسلامی رفتم که وی بحث به بن بست رسیدن اصلاحات را مطرح کرد و گفت: تنها راه باز شدن این بن بست تصویب لوایح دوگانه است منتهی شورای نگهبان مقاومت می‌کند و از آنجایی که جنبش دانشجویی پیشتاز و پیش گام اصلاحات بوده و اصلاحات را این جنبش به وجود آورده و ادامه دهنده آن در مواقع سخت نیز بوده و با توجه به اینکه شاه کلید باز شدن بن بست اصلاحات تصویب لوایح دوگانه است تنها جنبش دانشجویی می‌تواند این کار را انجام دهد."

عارف از هماهنگی کامل حراست وزارت علوم و دانشگاه تهران با زمینه‌سازی اغتشاش گفت:

" ایشان (حقیقت‌جو) ایشان گفت که فردا یعنی روز سه شنبه بیستم خردادماه دانشجویان کوی دانشگاه راهپیمایی می‌کنند و همه چیز با مسؤولین و حراست دانشگاه هماهنگ شده و آقای (محسن) سازگارا در جریان است و هنگامیکه دانشجویان کوی حرکت کردند بچه‌های طبرزدی هم پیدا می‌شوند و قرار شد تا من هرچه در جریان قضایا می بی نم و می شنوم را از طریق تلفن به خانم حقیقت جو منتقل کنم."

بنا بر اظهارات این دانشجوی وقت رشته علوم سیاسی دانشگاه تهران، خانم حقیقت جو اظهار داشت که دانشجویان باید از پایین حرکت کرده تا ما از بالا از طرف جبهه مشارکت با شورای نگهبان چانه زنی بکنیم تا لوایح دوگانه تصویب شود.

پیمان عارف

حتی به اعتراف پیمان عارف، انتظامات و مسؤولان کوی، سنگ و دسته بیل و دسته کلنگ هم برای ایجاد آشوب، برای آشوب‌گران تدارک دیده بودند. او با اشاره به باز گذاشته شدن درهای خوابگاه کوی دانشگاه تهران، کوتاهی مسؤولین انتظامات جهت جلوگیری از تسرّی حرکت دانشجویی به بیرون از خوابگاه، ریخته شدن سنگ در منطقه غربی و پشت کوی دانشگاه به اسم ساخته شدن پارک، وجود دسته بیل و دست کلنگ در پشت کوی و استفاده دانشجویان از آنها، تصریح کرد:

"این‌ها همگی مؤید این مطلب است که مطابق حرف خانم حقیقت جو، برنامه از قبل هماهنگ شده بود و این وسایل که در کوی وجود داشت از هوا نمی‌توانست وارد کوی شود بلکه فقط با هماهنگی برخی مسؤولین دانشگاه این امر امکان پذیر بود. "

عضو انجمن اسلامی دانشکده حقوق و علوم سیاسی افزود:

" اینکه در خوابگاه کوی کوکتل مولوتف ساخته می‌شود و یا آماده آن وارد کوی می‌شود و مورد استفاده افرادی که خیلی از آنها ساکن کوی نبودند قرار می‌گرفت و همچنین باتوجه به اینکه بعد از ۱۸ تیر ۷۸ جهت برگزاری هیچ برنامه‌ای در خوابگاه کوی مجوزی داده نمی‌شد اما در روز شروع واقعه حداقل سه بار معاون دانشجویی دانشگاه تهران با دهنوی مسؤول شورای صنفی خوابگاه دیدار می‌کند و جهت برنامه شورای صنفی مجوز داده می‌شود. همه اینها ما را به این نتیجه می‌رساند که مسؤولین دانشگاه در این زمینه مقصر هستند، به عنوان مثال دانشجو که نمی‌تواند جهت ساختن کوکتل مولوتف بنزین وارد کوی کند چون در کیف جای نمی‌شود و فقط با هماهنگی این امر امکان پذیر است." [۳]

گفتنی است، معاون وقت دانشجویی دانشگاه تهران که طبق اظهارات عارف، اصرار داشت این مراسم انجام بگیرد، عضو یک تشکیلات امنیتی و از اعضای دوم‌خردادی افراطی و داغ آن مجموعه محسوب می‌شد. عارف حتی در همین نشست می‌گوید که وقتی روز بعد از آشوب، از دفتر همان معاون دانشجویی بیرون آمد، توسط ضابطان قضائی دستگیر شد.

اما اظهارات سعید قاسمی‌نژاد، آشوب طلب آن روز کوی دانشگاه و عضو کنونی بنیاد صهیونیستی دفاع از دموکراسی‌ها که این روزها به شدت در وطن‌فروشی و دادن کدهای تحریمی به وزارت خزانه‌داری آمریکا فعال است، در آن جلسه بسیار شنیدنی است. او در آن جلسه، در حضور خبرنگاران گفت:

" وقتی آقای مروج تئوریسین مقاومت مدنی هر روز در دانشگاه بحث مقاومت مدنی را مطرح می‌کند و عناصر ملی مذهبی که در دادگاه به ۱۰ یا ۱۱ سال حبس محکوم شدند هرروز توسط انجمن اسلامی دعوت می‌شوند و مسؤولین دانشگاه به عنوان مسؤولین این نظام هیچ اقدامی نمی‌کنند، طبیعی است که شاهد فتنه و آشوب در کشور باشیم."

او در اعترافی تلخ، به بازیچه شدن خود توسط مسؤولین اصلاح‌طلب دولت در وزارت علوم و دانشگاه تهران با هدف آشوب‌آفرینی و امتیازگیری سیاسی در رأس، با اشاره به مقالات خود در نشریه‌ی «فردا» (وابسته به مشارکت) ازقبیل «آقای علوی تبار شوخی می‌کنید، آنها برای آغاجری نیامده بودند، مفهوم ایدئولوژی، شیعه علی و پیرو استالین، اعتراف زندان، حکومت دموکراتیک دینی و فاشیسم» تصریح کرد:

" در مقاله‌های من تندروی شده بود و دانشجویان را جهت شورش، آشوب و تنش تشویق می‌کردم اما مسؤولین نه تنها هیچ تذکری به من نمی‌دادند بلکه حتی فرجی دانا رئیس دانشگاه تهران به خاطر نوشتن مقاله «آنها برای آغاجری نیامده بودند» مرا رسماً تشویق کرده و جایزه بهترین مقاله سیاسی دانشگاه تهران را به من داد درصورتی که اگر مسؤولین تذکری می‌دادند و یا لااقل تشویق نمی‌کردند قطعاً کارم به اینجا کشیده نمی‌شد."

سعید قاسمی‌نژاد

وی با اشاره به موضع گیری مسؤولین دانشگاه تهران در روزهای منتهی به ۲۰ خرداد ۸۲ و تحریک آمیز خواندن این موضع گیری ها تصریح کرد:

" رییس دانشگاه تهران (فرجی دانا) ساعت ۱۰ شب بعد از چند شب شلوغی راجع به خصوصی سازی در جمع دانشجویان صحبت می‌کند، در حالی که خود می‌داند این‌هایی که جمع شدند، اصلاً بحث خصوصی سازی برایشان اهمیت ندارد، بلکه این بحث یک بهانه بود و بخش عظیمی از تقصیرها مربوط به خود مسؤولین می‌باشد."

گزارش روزنامه «حیات نو» از اغتشاشات کوی دانشگاه (۲۰ خرداد ۸۲)

 

قاسمی نژاد با بیان اینکه دانشگاه تهران در دست مجاهدین انقلاب و جبهه مشارکت می‌باشد، از حقیقتی تلخ و قابل‌تامل پرده برداشت:

"احزاب وقتی از جاهای دیگر ناامید شوند به دانشجویان فشار وارد کرده تا از بالا چانه زنی کنند و امتیازگیری نمایند. ما از مدت‌ها قبل از منشأ خط گیری انجمن اسلامی مطلع بوده و می‌دانستیم که بعضی از گروه‌های سیاسی قصد دارند تا از ما سوءاستفاده کنند." [۴]

نکته‌ی به شدت عبرت‌آموز، درباره انتهای راه «اصلاح‌طلبی» به روایت مشارکت و سازمان مجاهدین انقلاب و دیگر دار و دسته‌های سیاسی رادیکال موسوم به جبهه دوم خرداد، همین سرنوشت امثال قاسمی‌نژاد، سازگارا و حقیقت‌جو است. محسن سازگارا، عضو سازمان منحله مجاهدین انقلاب، از دست‌پروردگان و نوچه‌های سیاسی بهزاد نبوی، از مؤسسان روزنامه ساختارشکن «جامعه» (و بعد توس) در دولت اصلاحات و از متهمان پرونده انفجار نخست‌وزیری در ۸ شهریور ۶۰، اکنون جیره‌خوار صهیونیست‌های افراطی در اندیشکده‌ی واشینگتن برای سیاست در خاور نزدیک است. او که در سال ۸۸ در توهمات خود، خویش را رهبر کنش‌های مدنی «جنبش سبز» می‌دانست و با تئوری‌هایی چون زدن اتو به برق در ساعت ۱۰ شب، می‌خواست نظام را براندازی کند، اکنون حلقه‌ی وطن‌فروشانی است که با مزدوری در آمریکا، برای تحریم هر چه بیشتر ملت ایران فعالیت می‌کند.

محسن سازگارا
عکس یادگاری سازگارا در کنار جرج دابلیو بوش

فاطمه حقیقت‌جو، عضو تندرو و افراطی دفتر تحکیم وحدت که داستان جسارت‌های او به ارکان نظام در نطق‌های پیش از دستور در مجلس ششم، معروف است که از قضاء در مجلس ششم  «چادر» بر سر می‌کرد، امروز کشف حجاب کرده و به اعتراف خود به صورت «ازدواج سفید» در آمریکا زندگی می‌کند و به سان محسن سازگارا، با پول صهیونیست‌ها در اندیشکده‌های دست‌راستی آمریکا روزگار می‌گذراند.

«سعید قاسمی نژاد»، تبدیل به یکی از مظاهر وطن‌فروشی و خیانت به مردم ایران شده است، کسی که در مقاله‌های خود، از اثرگذاری تحریم‌های نامشروع و غیرقانونی آمریکا علیه ایران، آشکارا ابراز خوشحالی می‌کند و کار او در مؤسسه صهیونیستی FDD لیست کردن همه شرکت‌های خارجی است که به هر طریقی با ایران تجارت می‌کنند و ارائه این لیست به وزارت خزانه‌داری آمریکا جهت تحریم است. به بیان دیگر، این خائن وطن‌فروش، مستقیماً در دشمنی و خباثت تیم ترامپ-بولتون-پومپئو علیه ایران فعال است. قاسمی‌نژاد کسی بود که در همان سال ۹۵ که ترامپ در انتخابات آمریکا پیروز شد، جمعی از همپالگی‌های خود را جمع کرد تا ضمن نوشت نامه‌ای به ترامپ، او را به خروج از توافق با ایران و بازگرداندن همه تحریم‌ها و افزایش حداکثری فشار روی ایران تشویق کردند.

وقتی به اسامی امضا کننده‌ی آن نامه کذایی نگاه می‌کنیم، به نام‌هایی برمی خوریم که روزی در ایران، تحت عنوان «فعال دانشجویی»، مورد حمایت محافل اصلاح‌طلب لانه کرده در ساختار جمهوری اسلامی بودند تا ذیل استراتژی «فشار از پایین و چانه‌زنی از بالا» ی سعید حجاریان، با ایجاد فتنه در دانشگاه‌ها، امتیازات در سطح حاکمیت توسط حزب مشارکت و سازمان «مجاهدین انقلاب» و حلقه‌ی امنیتی جبهه دوم خرداد درو شود. «امیرحسین اعتمادی»، «احمد باطبی»، «نیما راشدان»، «سلمان سیما» و…که امروز تشکیلات وطن‌فروشی به نام «فرشگرد» را در آمریکا حول هواداری از رضا پهلوی و تقدیس ترامپ و تیم صهیونیستی او راه انداخته‌اند و برای تحریم هر چه بیشتر و تنگ شدن حلقه‌ی فشار اقتصادی روی مردم ایران فعالیت می‌کنند، زمانی کارگزاران محافل «امنیتی» جبهه دوم خرداد در وزارت علوم اصلاحات بودند.

نکته قابل‌تامل این جاست که همکاری این تشکیلات افراطی درون‌کشور با دست‌پروردگان دیروز خود در واشینگتن، به طور غیرمستقیم همچنان ادامه دارد و این رشته‌ی «مودت» همچنان برقرار است، چرا که از یک سو امثال قاسمی‌نژاد در واشینگتن برای افزایش تحریم‌ها و بستن کانال‌های اقتصادی ایران فعالیت مزدوری می‌کنند و از این سو، در تهران، کارفرمایان دیروز قاسمی‌نژادها از همان فشار تحریم‌ها برای فشار گذاشتن بر نظام و امتیازگیری سیاسی شبانه روز تحلیل و مقاله و یادداشت و سخنرانی ارائه می‌دهند که اگر «مذاکره» را نپذیریم، قحطی می‌آید و جنگ می‌شود و...

به هر حال، محصول خط تولید سیاسی احزابی چون مشارکت (سکولاریست‌های غرب‌شیفته)، مزدوران وطن‌فروشی چون قاسمی‌نژاد و راشدان و اعتمادی و باطبی شده‌اند که دیری نخواهد گذشت که دوران مزدوری آن‌ها به پایان می‌رسد و آن‌چه برایشان می‌ماند کارنامه‌ای سیاه و تباه از دشمنی در مقابل ملت بزرگ ایران است.

در باره نامه 30 وطن فروش به ترامپ:

در خلال رقابت‌های انتخاباتی، ما و میلیون‌ها ایرانی، دیدگاه‌های صریح شما در اعتراض به توافق اتمی رییس جمهور اوباما با حاکمان جمهوری اسلامی ایران را دنبال می‌کردیم و امیدواریم با انتخاب شما، رییس‌جمهور منتخب و کنگره ایالات متحده برای نخستین بار فرصت بیابند که پیامدهای بین‌المللی و منطقه‌ای آن توافق فاجعه‌بار را، همان‌طور که به رای‌دهندگان وعده داده‌اند بدون ملاحظه و پرده‌پوشی بررسی کنند."

"سی‌وهفت سال بی‌اعتنایی و چشم فروبستن نزدیک‌بینانه دنیای آزاد بر بنیادگرایی مسلح و انتحاری اسلامی، به طوفانی بزرگ انجامیده و وقایع تاسف‌باری چون شارلی اِبدو، باتاکلان، ترورهای پاریس، بروکسل، اورلاندو و سن‌برناردینو را در دو سال گذشته به بار آورده است."

داعش و حکومت اسلامی ایران، دو روی سکه‌‌ی تروریسم بنیادگرانه اسلامی هستند. کابوس جهانی تروریسم بنیادگرای اسلامی تنها زمانی پایان خواهد یافت که خلافت اسلامی (داعش) و حکومت اسلامی در ایران جای خود را به نظام‌های منتخب مردمی طرفدار صلح و رفاه دهند."

در متن انگلیسی نامه، که احتمالا از شدت شرمندگی نویسندگان از رسوایی در نسخه فارسی حذف شده، مدعی می شوند جمهوری اسلامی ایران با حمایت از گروه هایی مثل حماس و حزب الله  " موجب کشته شدن  هزاران سرباز «شجاع»! آمریکایی" شده است و باید جلوی آن گرفته شود.

 

آیا «خودفروشی» بر «وطن فروشی» شرف ندارد؟ 

و این وقاحت (در عین حقارت) در این جا به اوج می رسد که:

"‌ما از رییس‌جمهور منتخب می‌خواهیم که این پیام آشکار را بفرستد که ایالات متحده افزایش تهدیدات جمهوری اسلامی ایران علیه شهروندان خود و همسایگانش را تحمل نخواهد کرد. دولت جدید در همکاری با کنگره، باید تحریم‌های موجود علیه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و امپراتوری مالی آیت‌الله خامنه‌ای را گسترش دهد و از وزارت خزانه‌داری بخواهد که این تحریم‌ها را با قدرت به اجرا درآورد."

و در انتها، نویسندگان نامه کاملا در کالبد «عادل الجبیر» یا «محمد بن سلمان» سعودی فرو می روند و خواب و خیال های حکومت منحوس ریاض را علیه ایران را بی پرده به قلم می آورند:

ما از رییس‌جمهور منتخب می‌خواهیم که یک ائتلاف بین‌المللی را برای فشار بر جمهوری اسلامی ایران و وادار کردن این رژیم برای متوقف کردن برنامه موشک بالستیک دوربردش تشکیل دهد. ما معتقدیم که ایالات متحده باید با رفتار مخرب سپاه در منطقه، در تمام جبهه‌ها، و با تمام ابزارهای موجود مقابله کند."

و چنین نامه ای به مقصد مطلوب خود نمی رسد، اگر که با دادن تضمین «نوکری» و «حلقه به گوشی» به ارباب به پایان نرسد:

" ایرانِ بعد از حکومت اسلامی، ظرفیت آن را دارد که یکی از ثابت‌قدم‌ترین متحدان امریکا در جهان باشد. ما امیدواریم که امریکا تحت رهبری شما، به مردم ایران کمک کند تا کشورشان را از تندروهایی که چهار دهه است بر آن حکومت می‌کنند، پس بگیرند؛ که جهان بدون «جمهوری اسلامی» و «خلافت اسلامی» جای بهتری برای زندگی خواهد بود."

 آن چنان که واضح و مبرهن است،از جای جای این نامه بوی حقارت، خودفروختگی و وطن فروشی به مشام می رسد. انسان از این که شماری از آدمیان، به هر دلیلی، به چنین حضیضی از وادادگی در برابر بیگانه(چه بیگانه دوست و چه بیگانه دشمن) می رسند، در شگفت می ماند. در وصف برخی از اقدامات، واژگان موجود، توان توصیف ندارند و لاجرم باید به دنبال وضع واژه برای عمق فاجعه بود. برای آن حدود 30 نفری که مع الاسف نه فقط اسم ایرانی، که اصولا اسم انسان را یدک می کشند، واژه «خائن» واژه گویا و رسایی نیست.

البته باید خاطرنشان کرد که از میان همه این افراد، تقریبا هیچ کدام، در  هیچ زمینه ای، نه تنها وزنی ندارند که حتی اسامی آن ها هم به گوش ها ناآشناست. در میان عناوینی که امضاکنندگان این نامه کذایی در جلوی اسمشان ذکر کرده اند، یک واژه بیش از همه بسامد دارد: لیبرال.

ظاهرا این نامه به رییس جمهور منتخب آمریکا، به ابتکار یک گروه حاشیه ای و گمنام موسوم به «انجمن دانشجویان و دانش آموختگان لیبرال ایران» مستقر در آمریکا تهیه شده است، و احتمالا کل اعضای این گروه خنده دار همان هایی هستند که پای این سند «خودفروشی سیاسی» را امضاء کرده اند.

تناقض مضحک و همزمان رسواکننده این نامه آن است که گروهی از به اصطلاح «فعالان» سیاسی «لیبرال»، احتمالا با هدف برقراری آرمان های «لیبرالیسم» در ایران، مجیزگوی شخصیتی شده اند که در خود آمریکا هیچ کس، سر سوزنی او را «لیبرال» نمی داند و او را به داشتن عقاید «شبه فاشیستی» متهم می کنند. این جاست که دُم خروس مدعیان آزادی و لیبرالیسم بیرون می زند و معلوم می گردد که آرمان مورد نظر این موجودات(و البته همپالگی های داخلی ان ها) نه از دل اندیشه های فلسفی جان لاک، جان استیوارت میل، ژان ژاک روسو و ریموند پوپر، که از لوله تفنگ و دهانه موشک انداز جنگنده های تندروترین نومحافظه کارانِِ نولیبرالیست در می آید که سابقه‌ی به خون و ویرانی کشاندن عراق، افغانستان، لیبی و ده ها نقطه دیگر در دنیا را در کارنامه سیاه خود دارند. این همان لیبرالیسمی است که قرار بود از جلیقه های انتحاری و لوله کلاشنیکوف جبهه النصره و احرار الشام در سوریه، برای مردم این کشور دموکراسی در بیاورد. همان لیبرالیسمی است که قرار بود از دل توپ و خمپاره تکفیری‌های تروریست در لیبی، بهشت آزادی بنا کند. همان لیبرالیسمی است که قرار بود با گلوله های حاوی اورانیوم، آزادی و دموکراسی را در عراق جاگیر کند. همان لیبرالیسمی است که در قالب تحریم های فلج کننده و ویرانگر، موجبات مرگ نیم میلیون کودک عراقی را در دوران صدام حسین فراهم آورد و تازه آن عجوزه پیر، «مادلین آلبرایت»، در تاییدش بگوید که پیاده کردن این لیبرالیسم، به  تلف شدن جان نیم میلیون کودک معصوم عراقی می ارزید!

البته اگر جستجویی در سوابق همین چند نفری از میان آن ها انجام دهیم، که اسمشان به واسطه سابقه طولانی تر در ضدیت با کشور و نظام، کمی بیشتر به گوش فعالان عرصه سیاست خورده، روشن می شود که اصولا از چنین افرادی، با چنین تفکرات و سوابقی، خیلی هم دور از انتظار نبود که سند وطن فروشی خود را با اسم و امضاء و در روز روشن به آدرس دشمنان ملت ایران ارسال کنند.

شاید مسن ترین و تا حدی شناخته شده ترین اسمی که نام خود را پای این «ننگ نامه» گذاشت، «مجید محمّدی» باشد. او که خود را جامعه شناس معرفی می کند، همان کسی است که در مقاله ای به تاریخ 10 ژانویه 2013 در وبسایت بی بی سی فارسی، با عنوان «ایران، روسیه و چین: فدرالیسم و تجزیه»، عملا از تجزیه ایران و تبدیل آن به واحدهای کوچک تر سیاسی دفاع می کند. او در این مقاله شرم آور و ضدمیهنی خود چنین می نویسد:

آیا «خودفروشی» بر «وطن فروشی» شرف ندارد؟ 
مجید محمدی

اندازه جغرافیایی برای دول متمرکز و غیر دمکراتیک تصوری از خود ایجاد می کند که ممکن است بیش از ظرفیت ملی آن باشد و برای تحقق این تصور باید جنایت‌هایی صورت گیرد و دروغ‌هایی گفته شود و تقلب‌هایی انجام شود. هزینه بزرگی که مردم دنیا برای کمونیسم و فاشیسم پرداختند از یک جهت محصول بزرگی و غیر فدرال بودن دو رژیم فاشیستی و کمونیستی در دو کشور آلمان و اتحاد جماهیر شوروی بود. بزرگی ایران نیز خطر اسلامگرایی را دو چندان ساخته است."

او در جملاتی که نشان دهنده‌ی اوج کینه او از انقلاب و نهادهای انقلابی و حافظان و نگهبانان تمامیت ارضی و یکپارچگی ملی ایران هستند، عدم تن دادن به تجزیه را ناشی از یک «غرور بی حاصل» می خواند و نظام اسلامی ایران را با نظام های فاشیست آلمان و کمونیست شوروی و چین مقایسه می کند:

مانع تجزیه در نظام‌های اقتدارگرا و متمرکز نیز نه عِرق ملی یا میراث فرهنگی بلکه زور قوای قهریه بوده است: ارتش‌ سرخ و حزب کمونیست در چین، ارتش شاهنشاهی و سپاه پاسداران در ایران، و ارتش روسیه. زور نمی تواند توجیه خوبی برای مشروعیت وضعیت موجود ایران، روسیه یا چین باشد. تمامیت ارضی‌ای که مستلزم اعدام های دسته جمعی و ریختن خون جوانان تبتی، ایغور، چچنی، کرد، ترکمن، ترک، عرب و بلوچ باشد چه ارزشی دارد؟"

عمق حماقت و بی شعوری سیاسی این عنصر خودفروخته و متوهم در این جای مقاله بیشتر عیان می شود که می نویسد:

در دنیایی با ۲۰۰۰ یا ۲۰۰۰۰ کشور بسیاری از آن اقلیت‌ها خود صاحب کشور می شدند و دیگر اکثریت بزرگی آنها را قربانی و سرکوب نمی کرد؛ قدرت در دست حکومت‌های مرکزی قلدر و غیر پاسخگو در آلمان نازی، شوروی کمونیستی، چین کمونیستی، و ایران اسلامگرا متمرکز نمی شد تا حکومت‌هایی تمامیت خواه را رقم بزند و دیکتاتوری‌های سرسخت را مستقر سازد و آنها با اتکا بر همان قدرت، جنگ و تروریسم به راه بیندازند یا دولت هایی را به صورت اقمار خود درآورند."

مع الاسف، مجید محمدی زمانی در یکی از مراکز مهم و حساس مملکت فعالیت می کرد. او در زمان ریاست محمد موسوی خوئینی ها بر «مرکز تحقیقات استراتژیک ریاست جمهوری»، یعنی زمانی که این مرکز تازه تاسیس شده بود و در کنترل کامل جناح چپ(بعدا اصلاح طلب) بود، در کنار سعید حجاریان، اکبر گنجی، عباس عبدی، محسن کدیور، حسین بشیریه و شماری دیگر از کسانی که به چهره های تاثیرگذار اصلاحطلبان تبدیل شدند، به تدوین دستورالعمل های توسعه سیاسی و اقتصادی بر مبنای آموزه های «لیبرالی» مشغول بود. مجید محمدی مدیر پروژه رفتارشناسی سیاسی اقشار اجتماعی بود که افرادی چون علی اصغر رمضان زاده(معاون بعدی ارشاد دوره مهاجرانی و تحلیل گر کنونی بی بی سی فارسی) با او همکاری می کردند.

احمد باطبی، در صدر امضاء کنندگان این نامه قرار دارد. او، زمانی که عشق رفتن به آمریکا همه وجودش را لبریز کرده بود، با هماهنگی با عکاس همکار نشریه انگلیسی اکونومیست(که دبیر عکس روزنامه اصلاح طلب جامعه هم بود)، در جریان فتنه 18 تیر سال 78، با بالا بردن یک پیراهن ظاهرا خونی، اسم و رسمی در رسانه های غربی برای خود دست و پا کرد. همین رسانه ها از او «نماد جنبش دانشجویی ایران» ساختند. کسی که حتی درباره دانشجو بودن او در آن برهه هم حرف و حدیث هایی وجود داشت.

آیا «خودفروشی» بر «وطن فروشی» شرف ندارد؟ 

باطبی به دلیل این که اصولا هیچ گاه واقعا یک عنصر سیاسی نبود و هیچ عمق و محتوایی نداشت، بعد از آزادی از زندان بابت محکومیت امنیتی خود و پناهندگی به معبودش(ایالات متحده) چند ماهی از این شبکه فارسی زبان خارجی به آن شبکه می رفت و درباره «شکنجه ها» و «فشارهایی» که در زندان به او وارد می آمد داستان سرایی می کرد و کسی هم از او نمی پرسید که با این همه فشار و شکنجه چگونه توانست در دوران زندان دو بار ازدواج کند، مدرک تحصیلیش را بگیرد و همزمان به همکاری با روزنامه های اصلاح طلب بپردازد! و اصولا چطور آدم شکنجه شده این قدر چاق و چله و سرحال است که به اصطلاح عوام " گردنش را تبر هم نمی زند!".

آیا «خودفروشی» بر «وطن فروشی» شرف ندارد؟ 
 آیا «خودفروشی» بر «وطن فروشی» شرف ندارد؟
احمد باطبی با نامزدش، زمانی که زیر شکنجه های سخت قرار داشت!

اما بعد از آن که به به و چه چه های رسانه های آن ور آبی تمام شد و به قول بایرام در فیلم اخراجی ها، باطبی همه عکس هایش را با جنایتکاران معروفی چون جرج دابلیو. بوش و دیک چینی گرفت، دورانش به سر رسید و تبدیل به یک مهره سوخته شد. او که هیچ هنر و مهارت خاصی نداشت و همه آمالش برای رفتن به آمریکا به غرق شدن در «موهبات» دنیای آزاد!(از جمله با عرض معذرت، دختربازی در حد افراط!) خلاصه می شد، اکنون همچون غریقی است که برای جور شدن پول گذران زندگی ادبار گرفته و نکبت بارش به هر نخاله ای بر سطح آب چنگ می زند. بگذریم از این که به دلیل مطرح شدن شائبه هایی مبنی بر روابط او با دستگاه های امنیتی جمهوری اسلامی به عنوان «خبرچین»، در به اصطلاح اپوزیسیون خارج از کشور هم هیچ جایگاهی ندارد به مصداق «چوب دو سر طلا» تبدیل شده است. حال برای چنین موجود مفلوک و از همه جا رانده ای، چندان دور از انتظار نیست که نامش در صدر نام امضاء‌کنندگان نامه به ترامپ برای تشدید دشمنی و فشار آمریکا بر ایران باشد.

تارا نیازی، یکی از چندین دختری که به اسم نامزد احمد باطبی در آمریکا، دو سال با او زندگی کرد، در تیرماه 1390، در وبلاگ خود با نام اتوپیا، دست به افشاگری درباره این موجود کرد. نیازی در بخشی از افشاگری های خود، درباره فضای حاکم بر به اصطلاح فعالان دانشجویی خارج از کشور نوشت:

آیا «خودفروشی» بر «وطن فروشی» شرف ندارد؟ 
تارا نیازی در جمع ضدانقلابیون دیگر

"آن زمان، اينجانب از بازيها و دسته بنديها و باندبازيهاي حال به هم زن در ميان اين قشر خاص از اپوزيسيون، خسته و وحشتزده و فراري بودم، (منظورم دقيقا و تحقيقا قشر خاصي است كه تحت عنوان فعال دانشجويي و فعال حقوق زن در اين چند سال اخير به ايالات متحده آمدند و مشغول شدند به يارگيري و تشكيل گَنگ و توطئه و دسيسه چيني عليه هر آن كس كه منتقد يا مخالف آنان باشد) و من هر بار در پاسخ گفتم كه نمي خواهم وارد اين بازيهاي چندش آور و خطرناك شوم، چون اين آدم (باطبي) و دوستان و معاشرينش كساني هستند كه به راحتي هر عمل خطرناكي از دستشان برمي آيد (و صابون اين گنگ مافيايي بارها به تن ما خورده بود!)"

فرد دیگری که از جمله نویسندگان و بانیان این نامه ذلیلانه بوده، «امیرحسین اعتمادی» نام دارد. او که در زمان دانشجویی در دانشکده فنی دانشگاه تهران، مثلا مسوول سازمان جعلی ادوار تحکیم وحدت بود(از تشکل های دانشجویی رادیکال اصلاح طلب)، در سال 82 به اتهام اقدامات ضد امنیتی و ارتباط با بیگانگان در دادگاه انقلاب محکوم شد و یک سالی را هم در زندان گذراند.

 

آیا «خودفروشی» بر «وطن فروشی» شرف ندارد؟ 
امیرحسین اعتمادی
آیا «خودفروشی» بر «وطن فروشی» شرف ندارد؟

او هم بعد از این زندان بخت گشا!(که بخت او را هم برای رفتن به آغوش معبود، یعنی یو اس آ باز کرد) به آمریکا رفت و سریعا پناهنده شد و تقریبا بلافاصله فعالیت های مزدورانه خود را این بار در وطن اصلی خود! از سر گرفت. برای مثال، اعتمادی در سخنرانی خود در کمیته روابط خارجی مجلس نمایندگان، از قانونگذاران آمریکایی عاجزانه تقاضا کرده بود که جهت «کمک به تحقق آزادی در ایران»! از هیچ فشاری بر ایران مضایقه نکنند و سنگین ترین تحریم ها را علیه ملت ایران وضع کنند. جالب این جاست، که اعتمادی بعد از انتشار این نامه، و انتقادات دوستان و نزدیکانش در صفحات شبکه های اجتماعی، موارد درخواست شده از ترامپ را خواست حقیقی یک جناح سیاسی در داخل ایران خواند!

آیا «خودفروشی» بر «وطن فروشی» شرف ندارد؟ 

«نیما راشدان» از دیگر نام هایی است که پای این نامه به چشم می خورد. او که از گردانندگان وبسایت ضدانقلاب «توانا»(فعال در زمینه آموزش های براندازی نرم در حوزه فضای مجازی) است، پیش از انقلاب با خانواده اش به آمریکا مهاجرت کرده بود، چند سال بعد از پیروزی انقلاب، به ایران بازگشت و همزمان با ورودش به دانشگاه، فعالیت دانشجویی و مطبوعاتی خود را از 1375 آغاز کرد. او از فعالان دانشجویی اصلاح طلب به شمار می آمد که به قول خودش با چهره هایی چون مصطفی تاجزاده روابط نزدیکی داشت. راشدان بعد از چند ماه بازداشت به دلیل جرایم امنیتی از ایران رفت و به سوئیس پناهنده شد.

آیا «خودفروشی» بر «وطن فروشی» شرف ندارد؟ 
نیما راشدان

راشدان که خود را کارشناس حوزه امنیت سایبر می داند، در قالب بودجه ای که از سوی آژانس اطلاعات مرکزی آمریکا(سیا) برای براندازی نرم جمهوری اسلامی تعیین شده بود، با همکاری شماری دیگر از چهره های ضد انقلاب «پروژه گویا» را فعال کرد که وبسایت گویانیوز یکی از زیرمجموعه های آن بود. او در سال 1389 باز هم از موسسان یک آموزشکده اینترنتی به نام «توانا» بود که ماموریت آن آموزش مجازی براندازی نرم است. از ویژگی های بارز این مزدور سیاسی، ارادت بی پرده و صریح او به رژیم اسراییل است و اغراق نیست که او را «کَلب آستان صهیونیزم» بدانیم، چیزی که خود او هیچ ابایی از مطرح کردنش ندارد. او در مقاله ای با عنوان «اسراییل و دشمنانش»(6 ابان 1384، سایت گویا) نوشته اش را چنین آغاز می کند:

خوشتان بيايد يا نيايد، دوستي يا دشمني(با) اسرائيل، ملاک انتخاب است ميان تمدن و بدويت - اين يک حکم راستگرايانه ، نئوکنسرواتيو و غيرانساني نيست. اين واقعيت دنياي امروز ماست."

او در این مقاله زننده، تهوع آور و وقیحانه خود که سراسر مداحی و مجیزگویی رژیم جنایتکار اسراییل است، مخالفان رژیم کودک کش صهیونیستی را چنین معرفی می کند:

دشمن اسرائيل ، انساني است که به شيوه هفت هزار سال قبل مي زيد ، سيماي او ، پوشش او ، بوي بدن و پاهايش ، رفتار او با همسر و فرزندانش ، خانه يا غاري که در آن زندگي مي کند ، کلماتي که براي حرف زدن انتخاب مي کند ، ميزان آگاهي اش از پديده هاي دنياي جديد و خيلي چيزهاي ديگر."

«شایان آریا» دیگر امضاء کننده نامه، از حزب سلطنت طلبِ خنده دار و قابل ترحم «مشروطه ایران» است. شایان آریا(که قطعا اسم مستعار است و بر مبنای اراجیف آریایی پرستی و باستان گرایی افراطی انتخاب شده) به اصطلاح مسوول روابط خارجی این حزبِ حامی رضا ربع پهلوی است، کسی است که با افتخار از دیدارهای خود با دشمنان قسم خورده ایران، همچون سفیر رژیم صهیونیستی در آمریکا و «ترکی الفیصل» سعودی سخن می گوید. از کسی که برای گدایی صنار پول، به دریوزگی قسم خورده ترین دشمنان ملت ایران، بلکه بشریت، می رود، انتظاری جز امضاء کردن این نامه کذایی نمی رود.

«آرش سبحانی»، یک آوازه خوان دوزاری که زمانی در ایران با خواندن چند ترانه مثلا سیاسی-اعتراضی به زبان طنز در گروهی موسوم به «کیوسک» مورد توجه رسانه های ضدانقلاب فارسی زبان در غرب قرار گرفت، وقتی به دامن معبود(آمریکا) رفت، با شرکت در چند برنامه صدای آمریکا(پارازیت با اجرای کامبیز حسینی و سامان اربابی) مورد توجه محافل اطلاعاتی گرداننده صدای آمریکا قرار گرفت، به نحوی که اندکی بعد حتی کامبیز حسینی را از برنامه پارازیت بیرون انداختند و سبحانی را که گویا در «دهان دریدگی» و هتاکی نسبت به جمهوری اسلامی و ملت ایران استعداد بیشتری از کامبیز حسینی داشت، جایگزین شد. او که در سالیان اخیر، با دیگر آوازه خوان فراریِ ضدانقلاب، یعنی محسن نامجو، همپالگی شده و مشترکا به اجرای موسیقی وقیحانه و مبتذل می پردازند، اکنون به یکی از چهره های شاخص! اپوزیسیون تبدیل شده است، و خب از چنین اپوزیسیونی در نهایت جز دریوزگی و کاسه لیسی انتظار می رود؟

آیا «خودفروشی» بر «وطن فروشی» شرف ندارد؟ 
آرش سبحانی

علی ایحال، به مصداق «از کوزه همان برون تراود که دروست» می توان گفت که از عاملان نوشتن و امضای چنین نامه ای، اگر چیزی جز این سر می زد، مایه تعجب بود. فقط در آخر، روی سخن با کسانی در داخل کشور است که در منظومه فکری مشابه با این «وطن فروشان» امروز قرار می گیرند. کسانی که شاید تنها تفاوتشان با این مزدوران سیاسی آن است که هنوز در مراحل ابتدایی مسیری هستند که آن ها(امضا کنندگان نامه) چند سال پیش تر طی کرده اند.

شعارهایی چون «آزادی»، «حقوق بشر»، «فعالیت مدنی»، «دموکراسی خواهی» و..... به روایت غربی یا غرب پسندان، سال هاست که از ماهیت تهی شده اند و جز شعارهایی پوچ چیزی از آن ها به جا نمانده است. امروز که طشت رسوایی اوباما و هیلاری کلینتون «دموکرات» و «لیبرال» بر زمین افتاده و نقش آن ها در شکل گیری آدمخواران داعشی در خود غرب هم عیان شده است، امروز که جنگنده هایِ آمریکاییِ سعودی ها، با بمب های خوشه ای «انگلیسی» سقف منازل یمنی ها را از بام تا شام بر سرشان خراب می کند، امروز که غزه‌ی مظلوم، زیر سکوت کرکننده منادیان حقوق بشر، «بزرگ ترین زندان سرگشوده جهان» خوانده می شود، امروز که کودکان مظلوم عراقی به واسطه جنایت آمریکایی ها در استفاده از مواد رادیواکتیو در جنگ عراق ناقص الخلقه به دنیا می آیند و......دیگر عذری برای فریب خوردگان داخلی مکتب لیبرال-امپریالیسم باقی نمانده است که همچنان برای خوشایند غربی ها پشت این واژگان توخالی و قلب ماهیت شده سنگر بگیرند، تا تیشه به ریشه وطن خود بزنند.

 


:: بازدید از این مطلب : 289
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : عبدالرضا جودکی
پنج شنبه 24 آذر 1401

 

 

 

 

.

افشای حقوق بشر آمریکایی در قاب پوستر

 

 

 

 

 

 


:: بازدید از این مطلب : 337
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : عبدالرضا جودکی
چهار شنبه 23 آذر 1401

 

گروه ویژه فارس: خط ویژه، رصدی است روزانه از لابه‌لای روزنامه‌های داخلی و عملیات رسانه‌ای پایگاه‌های خبری رسانه‌های ضدانقلاب، در این رصد  برآنیم که بتوانیم خطوط مشترک میان بعضی از رسانه‌های داخلی و ضدانقلاب را بررسی و تحلیل کنیم.
 
خط ویژه| اینترنشنال سعودی از روزنامه کرباسچی تقدیر کرد/ عملیات مشترک «اعتبار زدایی و نفرت پراکنی» علیه مأموران نیروی انتظامی و بسیج

 

اینترنشنال سعودی از روزنامه کرباسچی تقدیر کرد

شبکه اینترنشنال سعودی که بنابر مستندات، رسماً به عنوان بازوی رسانه‌ای موساد عمل می‌کند، از گزارش روزنامه هم میهن تقدیر کرد.

خبرنگار اینترنشنال سعودی با اشاره به گزارش این روزنامه در شماره امروز با عنوان «جوانرود آرام شد» گفت: «من مصاحبه و گزارش خوبی از شهر جوانرود در روزنامه هم میهن دیدم که متأسفانه علیرغم آنکه گزارش بسیار خوبی بود اما در صفحه اول آن را تیتر نکرده است.»

 

خبرنگار اینترنشنال در ادامه گفت: «این گزارش اطلاعات خوبی داشت. در این گزارش تأکید شده که کسانی که در جوانرود دست به اعتراض زده‌اند، تجزیه‌طلب نیستند و از بیرون از مرزها هم وارد جوانرود نشده‌اند.»

ادعای این شبکه سعودی-لندنی و همچنین ادعای روزنامه هم میهن- به مدیرمسئولی کرباسچی- درباره وقایع جوانرود در حالی است که در روزهای گذشته عناصر تجزیه‌طلب و تروریست در این شهر دست به شرارت زده و منازل مسکونی مردم را به آتش کشیده‌اند.

 

تروریست‌های مسلح در جوانرود تنها در یک مورد با کوکتل مولوتف و نارنجک دست‌ساز به خانه‌ای که زنان و کودکان در آن بودند حمله کردند.

بنابر اخبار منتشرشده، حضور عناصر و اعضای گروهک‌های تجزیه‌طلب در آشوب‌های روزهای گذشته در جوانرود مشهود بود. در روزهای گذشته عناصر تروریستی با هدف تصرف به ناحیه مقاومت سپاه و تیپ نیروی زمینی سپاه در جوانرود که مجاور یکدیگر هستند حمله کردند. این هجوم ابتدا با سنگ پراکنی آغاز می‌شود اما با افزایش خشونت، تیراندازی و حمله اغتشاشگران برای تصرف ناحیه تبادل آتش صورت می‌گیرد. نیروهای محافظ این مکان نظامی برای جلوگیری از تصرف انبار مهمات ابتدا چند مرتبه تیر هوایی شلیک می‌کنند و پس‌ازآن مجبور به شلیک به سمت مهاجمین می‌شوند. در حال حاضر اوضاع شهر آرام است.

 

سؤال اینجاست که چرا یک روزنامه داخلی باید مورد تحسین رسانه‌های دشمن قرار بگیرد؟ چرا رسانه موساد باید از روزنامه یک فعال اصلاح‌طلب تقدیر کند؟! بهتر است آقای کرباسچی به این سؤالات پاسخ دهد.

 

عملیات مشترک «اعتبار زدایی و نفرت پراکنی» علیه مأموران نیروی انتظامی و بسیج

در هفته‌های گذشته گروهی برای اعتراض در آلمان در خیابان‌ها روی زمین می‌نشینند. دویچه‌وله (انگلیسی) به نقل از وزیر کشور آلمان نوشت: "این کار در آلمان غیرقانونی است و معترضان خود را فراتر از قانون می‌دانند. زمانی که مرتکب این جنایت (بستن خیابان) می‌شوند، حد اعتراض مشروع نقض شده است." وزیر کشور آلمان نیز در واکنشی تند تأکید کرد که "پلیس حمایت کامل من را برای سرکوب این معترضان دارد."»

نیروهای انتظامی و نظامی در هر کشوری، ضامن نظم و امنیت در آن کشور هستند. به همین منظور همواره مورد حمایت مردم و حاکمیت قرار دارند. با اینحال بخشی از جریان اصلاح‌طلب در داخل دقیقاً همراستا با عملیات ررسانه ای دشمن، نیروهای حافظ نظم و امنیت در کشور را آماج حمله قرار داده و به طرق مختلف از آنان اعتبار زدایی می‌کند.

در همین رابطه روزنامه اعتماد در مطلبی با عنوان «نیروهای حافظ امنیت یعنی چه؟» نوشت: «سال‌های درازی است که کشور با نوعی بی‌نظمی و به هم ریختگی در سطح ماموران انتظامی و افرادی که دارای مسوولیت در حوزه تأمین امنیت عمومی هستند، مواجه است. مساله «لباس شخصی» ها و دایره وسیع امکان اقدامات و همین طور مصونیت نانوشته آنها موضوعی است که تاکنون درباره ابعاد سیاسی، حقوقی و اجتماعی آن بحث‌های فراوانی در گرفته اما همچنان اصل مساله به قوت خود باقی است.»

 

این روزنامه اصلاح‌طلب در ادامه نوشت: «موضوع دیگر که در هفته‌های اخیر هم به کرات چهره خود را نشان داد رفتارهای فراقانونی یا غیرقانونی برخی ماموران رسمی انتظامی است که با پیگیری متناسب قضایی مواجه نمی‌شوند...طبق قانون نهادهای عمل‌کننده در تجمعات و اعتراضات تعریف مشخصی دارند. نیروی انتظامی، بسیج و سپاه هر کدام طبق شرایطی می‌توانند در این زمینه عمل کنند. عمل آنها هم باید منوط به رعایت چارچوب‌ها و موازین قانونی و مقررات خاص نظامی در این شرایط باشد. به عبارتی آنها که برای مقابله با اعتراضات به خیابان می‌آیند همزمان دارای مسوولیت‌های مشخص قانونی و محدودیت‌های تعیین شده‌ای در رفتار خود با معترضان هستند و در صورت بروز خطا باید مطابق قانون جوابگوی آن باشند.»

 

این رسانه اصلاح‌طلب به‌هیچ‌عنوان اشاره نمی‌کند که در ماه‌های اخیر چندین نفر از مأموران نیروی انتظامی و بسیج و سپاه در درگیری با آشوبگران به شهادت رسیده‌اند. در ماه‌های گذشته، اغتشاشگران در وسط خیابان، جوان طلبه بسیجی را شکنجه کرده و به شهادت رساندند، اوباش گلوی مأمور نیروی انتظامی را پاره کرده و مأمور دیگری را به آتش کشیدند و...

همکاران BBC در تهران و سنگ اندازی در مسیر محاکمه اوباش مسلح

دولت انگلیس اکنون درگیر اعتراضات و اعتصاب‌ها در شهرهای مختلف این کشور است. به دنبال بحران شدید مخارج زندگی که در پی تورم و وخیم شدن اوضاع اقتصادی به وجود آمده، انگلیس با موج جدیدی از اعتصاب‌ها از جمله توسط کارمندان راه آهن، پرستاران، کارمندان پست و اساتید دانشگاه‌ها مواجه است.

در حال حاضر حدود ۴۰ هزار کارمند راه‌آهن از ۱۴ شرکت حمل و نقل ریلی سراسر کشور در بحبوحه سرمای شدید دست از کار کشیده‌اند و مسافران با اختلال قابل توجهی در جا به جایی مواجه هستند به ویژه دانش‌آموزانی که با قطار به مدرسه می‌روند.

به دنبال نارضایتی کارکنان بخش‌های دولتی و خصوصی انگلیس از وضعیت معیشتی، اعتصابات به اداره پست و راه‌آهن ختم نشده و در حال افزایش است، به طوری که فرودگاه‌های انگلیس غرق در اعتصاب و بلاتکلیفی مسافران شده است.

برخی رسانه‌ها در گزارش‌هایی تصریح کرده‌اند که دولت انگلیس از ارتش برای مقابله با اعتصابات کمک خواهد گرفت. دولت جدید انگلیس در حالی بر سر کار آمده است که این کشور با چالش‌های متعددی همچون کاهش رشد اقتصادی و افزایش بی سابقه هزینه‌های زندگی و نیز بی اعتمادی به سیاست‌های دولت و سیاستمداران این کشور مواجه شده است.

به این نکته توجه کنید که اعتراضات و اعتصاب‌ها در انگلیس صرفاً جنبه اعتراضی داشته و به هیچ عنوان رنگ و بوی براندازی و شورش ندارد، با اینحال دولت انگلیس از ارتش برای کنترل امور کمک گرفته است.

نکته قابل توجه اینجاست که این اخبار به هیچ عنوان در رسانه‌هایی همچون بی بی سی فارسی منعکس نمی‌شود، چرا که این رسانه‌ها به دولت انگلیس بابت انتشار اخبار متعهد بوده و از انتشار اخبار تحریک آمیز و برهم زننده نظم عمومی امتناع می‌کنند.

اما همین رسانه با حمایت ویژه از آشوبگران مسلح و تروریست‌ها در ایران، آنان را به اقدامات جنایتکارانه و تخریب اموال عمومی و شخصی و برهم زدن نظم عمومی تشویق می‌کند.

حساب بی بی سی فارسی مشخص است، این رسانه ضدایرانی در خدمت اهداف شوم دولت خبیث انگلیس است؛ اما نکته اینجاست که این رسانه با آب و تاب، مطالبی را منعکس می‌کند که دقیقاً همراستا با اهداف این رسانه اما در داخل کشور منتشر می‌شود.

در همین رابطه بی بی سی فارسی با ذوق زدگی مطالب منتشر شده در روزنامه‌های اصلاح طلب از جمله روزنامه اعتماد و روزنامه هم میهن را بازنشر داده است.

مطالبی که توسط بی بی سی فارسی بازنشر شده است، مواردی است که به دادگاه‌های رسیدگی به اوباش مسلح انتقاد کرده است. کارشناسان معتقدند که محاکمه و مجازات آشوبگران مسلح و آن دسته از اغتشاشگرانی که به قتل و محاربه محکوم شده‌اند، در ایجاد نظم و امنیت و ممانعت از تکرار این قبیل وحشی گری ها در جامعه، تأثیر به سزایی دارد.

اما در آنسو رسانه‌های دشمن از جمله بی بی سی و اینترنشنال و صدای آمریکا از این روند، نگران و عصبی هستند. چرا که برخورد قاطع با اوباش مسلح، موجب توقف آشوب و اغتشاش خواهد شد. سؤال اینجاست که آیا برخی رسانه‌های اصلاح طلب از جمله روزنامه متعلق به الیاس حضرتی و همچنین روزنامه متعلق به کرباسچی هم از این روند نگران و عصبی هستند؟! این میزان همصدایی با رسانه‌های دشمن، نشانه چیست؟!

خبر دروغ روزنامه شرق و موج سواری رسانه‌های دشمن

بی بی سی فارسی در مطلبی نوشت: «محمود علیزاده طباطبایی، وکیل دادگستری در گفتگو با روزنامه شرق به ابهامات پرونده حمید قره حسنلو اشاره کرده و گفته این پزشک محکوم به اعدام در حال کمک به مجروحان بوده و شاهد اصلی هم به دادگاه دعوت نشده است.»

این در حالی است که رئیس کل دادگستری استان البرز گفته است: «اینکه حمید قره حسنلو به طلبه مجروح در جریان اغتشاشات روز 12 آبان ماه در کرج کمک کرده، صحت ندارد و متهم نیز تاکنون در این رابطه ادعایی نداشته است. محل شهادت شهید عجمیان با محل ضرب و شتم طلبه مجروح، فاصله قابل توجهی دارد و متهم نمی‌توانسته همزمان در 2 محل حضور داشته باشد.»

لازم به ذکر است که علیزاده طباطبایی پیش از این نیز وکیل «محمدعلی نجفی» شهردار اسبق اصلاح طلب تهران بود. همان شخصی که در اقدامی جنایتکارانه همسر دوم خود که زنی جوان بود را با اسلحه غیرمجاز به قتل رساند. نکته قابل توجه اینجاست که علیزاده طباطبایی در آن پرونده نیز ادعاهایی را مطرح کرد که هیچ نسبتی با واقعیت نداشت و تکذیب شد.


:: بازدید از این مطلب : 286
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : عبدالرضا جودکی
چهار شنبه 23 آذر 1401

چند سالی می‌شود که هرگاه واقعه جنجال‌برانگیزی در عرصه سیاسی، اقتصادی، یا اجتماعی رخ داده و اعتراضی صنفی یا عمومی را برانگیخته و متعاقب آن جمعی از مردم برای بیان اعتراض خود به خیابان‌ها آمده‌اند، برخی چهره‌ها و سلبریتی‌ها نیز به‌زعم این‌که خودی نشان بدهند و اظهار وجودی کنند بی‌درنگ و بی آن‌که در چند و چون ماجرا تفحصی کرده باشند به اعلام موضع پرداخته‌اند. رفتاری غیرحرفه‌ای که اغلب به‌مثابه کنشی هیجانی تحلیل می‌شد که به قول معروف از سر جوگیری و سودای عقب نماندن از غافله صورت گرفته، و البته در بسیاری از موارد نیز همین بوده است.

جماعتی که عرصه زیستی‌اش رسانه و فضای مجازی است و از آنجا که فاقد پشتوانه‌های عمیق عقدتی و ایدئولوژیک و بی‌بهره از سواد رسانه است، به سرعت مفتون افسون رسانه شده و به ساز او می‌رقصد. هم‌نوایی این جماعت با اپوزیسیون نیز بیش از آن‌که حاصل مطالعات و ملاحظات آگاهانه باشد، یک پُز روشنفکری بود که می‌پنداشتند بر درجه اعتبار و کلاس کارشان می‌افزاید.

در جریان اغتشاشات اخیر اما پدیده ورود سلبریتی‌ها به ماجرا به لحاظ کمی و کیفی شکل متفاوتی به خود گرفت و قطع نظر از آن‌که تعداد بیشتری از آن‌ها درخصوص وقایع پیش آمده به اظهار فضل پرداختند، برخی از آن‌ها مرزهای گستاخی و ساختارشکنی را نیز در گفتار و رفتار خویش درنوردیدند.

این بار داستان فراتر از فیگور روشنفکری بود و حضرات سلبریتی رسماً در سناریویی بازی کردند که زمینش را دشمنان تابلودار نظام پس از ۴۳ سال آزمودن همه روش‌های مقابله با نظام اسلامی تعیین کرده بودند؛ و آن به‌زعم آن‌ها برانگیختن نسل z از طریق مراجع فکری آن‌ها یعنی سلبریتی‌ها بود. سلبریتی‌هایی که در ساختارهای همین نظام رشد کرده و با پول و امکانات همین حکومت به شهرت رسیده و حالا همه هنرشان را در ضریب دادن به روایت دشمن و هیزم آوردن برای آتش معرکه به منظور تغییر فاز اعتراض‌ها به سطح آشوب و اغتشاش به خدمت گرفتند ؛ از میدان‌داری علی کریمی و تحریک و فراخوان‌های مکرر او برای خشونت و اغتشاش و اعتصاب گرفته، تا دروغ‌پردازی امثال علی دایی در سناریوی کشته‌سازی و حمایت از اغتشاشات، تا کشف حجاب جمعی از بازیگران زن، تا حضور برخی بازیگران در تجمعات ضدانقلاب در خارج از کشور با پرچم رژیم منحوس پهلوی و… .

این حجم از ساختارشکنی و وقاحت در گفتار و رفتار اما تنها بر مبنای دو مؤلفه قابل توجیه است؛ یا در قبال این نقش‌آفرینی مزد دندان‌گیر و قابل توجهی به آنها وعده داده شده، نظیر آن‌چه درخصوص علی کریمی رقم خورد و به قول فعالان مجازی ویزای آمریکا در ازای خون‌های ریخته شده به وی عطا شد، یا می‌بایست پیش‌فرض تمام شدن کار نظام آن‌چنان در ذهن برخی از سلبریتی‌ها تبدیل به باور شده باشد که آن‌ها را به چنین ساختارشکنی‌ها و شکستن همه پل‌های پشت سر متقاعد کرده باشد، و الا در صورتی که چنین احتمالی برای آن‌ها مطرح نمی‌بود هرگز این اندازه بی‌پروا به رفتارهایی که پیامدی جز نابودی آینده حرفه‌ای آن‌ها نخواهد داشت، تن نمی‌دادند.

آخرین نمونه این رفتارها فرار منافقانه و بی‌اخلاق حمید فرخ‌نژاد بود که علی‌رغم اذعان به عدم عناد نسبت به نظام اسلامی و سپردن تعهد نزد مراجع قانونی، با فرار از کشور و بیان اظهارات گستاخانه سرنوشت پروژه‌هایی را که در آن‌ها ایفای نقش کرده با ابهام مواجه ساخته و به همکاران و دوستان خود از پشت خنجر زد. حمید فرخ‌نژادی که از سویی سابقه بازی در نقش‌های متعدد انقلابی و ایدئولوژیک دارد، و از سویی در روزگاری نه چندان دور افاضه کرده بود همه ۸۰ میلیون ایرانی فدای یک تار موی پسرش باد!

قربانی این پیش‌فرض مضحک اما تنها عده‌ای از سلبریتی‌های بی‌بصیرتی نبودند که با این رفتارهای ساختارشکن راه بازگشتی برای خود باقی نگذاشتند، بلکه جمع قابل توجهی از جوانان و نوجوان ساده‌لوحی بودند که با تحریک امثال کریمی به خیابان آمده و حجم گسترده‌ای از خشونت علیه نیروهای مردمی و امنیتی، تهدید و ارعاب مردم، تخریب اموال خصوصی و عمومی و نوعی وندالیسم افراطی، خشونت کلامی و ادبیات رکیک و… را به این خیال در فضای جامعه رقم زدند که کار نظام به زودی تمام است و هیچ تاوانی متوجه اقدامات خشونت‌بار آن‌ها نیست، از این‌رو تا آن‌جا که می‌توانستند در این عرصه تاختند و حالا نادم و پشیمان بایستی در انتظار محاکمه و آینده‌ی نامعلوم خود باشند و از سویی خوش‌گذرانی و بی‌خیالی کسانی را نظاره کنند که آنان را به آتش این مهلکه فروانداختند.

از جمله این چهره ها، می توان محسن تابنده را نام برد 

محسن تابنده:افتخاریست هم نام تو بودن محسن جان(منظورش محسن شکاری اغتشاشگر)

آقای تابنده واقعا خوب نقش بازی می کنی، وقتی یک انسان تقوا نداشته باشد(تقوا ی سیاسی،هنرپیشگی،و...) براحتی می تواند نقش بازی کند، در حالیکه صدای زجر مادرانی را که فرزندانشان توسط قاتلان تکه تکه شده اند نمی شنوی و اصلا گوشش چنین نت هایی را دریافت نمی کند، به راحتی می توانی سر مردم وطنت شیره بمالی و نقش بازی کنی، چنین افرادی در حالیکه از جیب مردم به نوایی می رسند، موقعی که همان مردم به این نقش بازی کنان احتیاج دارند، یا در کانادا و جزایر قناری پی عشق و حال خود هستند و یا به شخصیت واقعی و اصلی خود باز می گردند، همانطوریکه جنابعالی خود را همردیف اراذل و اوباشی به حق قراردادی، و مردم از این پس چهره واقعی شما و امثال شما را در ذهن داشته باشند و گول نقش های شما رانخورند. از این پس هر موقع اسم شما و چهره کریه شما ببینم، انگار جنایکاری را می بینم که در حال سلاخی جوان پاک این مرز و بوم هستند. افسوس من از این است که چهره همانند قاتل شما بعضی وقت ها در منازل ما حضور داشت کاش از همان روزهای اول هنر پیشگی ات چهره اصلی خود را نشان می دادی تا امثال من چهره دوروی شما را در منزل خود نبینم. مسئولان باید مراقب سلامت صدا و سیما باشند، تا بینندگان شاهد این چنین راهزنان فرنگی امثال تابنده، حمید فرخ نژاد، برزو ارجمند،احسان کرمی و . . .نباشند. 


:: بازدید از این مطلب : 296
|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
نویسنده : عبدالرضا جودکی
چهار شنبه 23 آذر 1401

 

شبکه خبری آمریکایی VOA از صدور ویزای آمریکا علی کریمی خبر داد.

بالاخره او مزد آدم‌کشی‌هایش را گرفت.

حمله تند علی کریمی به باشگاه پرسپولیس + سند

از لطف شما ممنونم!

علی کریمی یکی از چهره‌هایی بود که نامش در جریان ناآرامی‌های شهریور ۱۴۰۱ بارها شنیده شد. چهره‌ای ورزشی که به‌دلیل انتشار فراوان مطالب ضدامنیت ملی در فضای مجازی عنوان لیدر معترضان را به وی نسبت دادند.
 


بسیاری از دستگیرشدگان در اغتشاشات اخیر نیز در اعترافات خود به این نکته اشاره کردند که تحت‌تأثیر پست‌ها و استوری‌های افرادی مثل علی کریمی دست به چنین اقداماتی زده‌اند.

مجیدرضا رهنورد قاتل دو بسیجی مشهدی نیز که اعتراف می‌کند تحت تاثیر شرایط جوی مسموم اینستاگرام بوده است در پیامی تصویری که به تقاضای خودش ضبط شد خطاب به علی کریمی می‌گوید: «آقای کریمی تو انسان هستی؟ از چه چیزی داری حمایت می‌کنی؟ هر کسی آن طرف هست مثل تو و مصی علینژاد و ... این کارها برایشان درآمد و منفعت دارد. دید ۴ تا آدم ساده مثل من که سواد آنچنانی نداریم را عوض بکنی که باعث این اتفاقات بشود؟ من این ویدئو را به درخواست خودم ضبط کردم که چهار نفر گمراه در چاله نیفتند.»

 اما ( چهارشنبه ۲۳ آذر) شبکه خبری آمریکایی VOA (تلویزیون فارسی وابسته به وزارت خارجه آمریکا) از صدور ویزای این کشور برای علی کریمی خبر داد و این سلبریتی مزد وطن‌فروشی‌اش را از کشور حامی اغتشاشات در ایران گرفت. این خبر واکنش‌های فراوانی را از سوی کاربران به همراه داشته است که برخی از این واکنش‌ها پیش روی شماست.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


:: بازدید از این مطلب : 279
|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
نویسنده : عبدالرضا جودکی
چهار شنبه 23 آذر 1401

 

۱- فاز اول جنگ شناختی، جنگ روانی و جنگ نرم استکبار و استبداد جهانی علیه ملت ایران در اواخر شهریور ماه ۱۴۰۱ با انفجار بمب‌های خوشه‌ای دروغ، جعل خبر و تحریف حقایق در بیش از ۱۰۰ شهر ایران کلید خورد. ارتش رسانه‌ای دشمن در صف این هجوم نابرابر بود.

بمب‌های شیمیایی هرزه‌گویی و هرزه‌گرایی را در جای جای کشور منفجر کردند تا مغز، ذهن و عقل ملت ایران را مسموم کنند و به انحراف ببرند.

دشمن در فاز اول با چنین آتش تهیه‌ای به قرآن‌سوزی و مسجدسوزی، قتل و غارت و اخلال در زندگی و سلب آزادی و آسایش ملت روی آورد.

نظام با صبر راهبردی و مردم با بردباری، نزدیک به سه ماه با پایداری، در برابر تبهکاری‌ها ایستادند.

اکنون لیدرهای آشوب شناسایی، دستگیر و در انتظار مجازات قانونی هستند. کسانی هم از روی جهل و غفلت در این آشوب گرفتار شدند ، آزاد شدند.

۲- آتش آشوب فروکش کرده است. دستگاه‌های اطلاعاتی و انتظامی به تعبیر آتش‌نشانان مشغول لکه‌گیری هستند، تا دوباره برخی آتش‌های زیر خاکستر زبانه نکشد. اکنون حباب لشکرسازی‌های کاذب دشمن ترکیده است.

کسانی که مرتکب قتل شدند در انتظار قصاص هستند آنها که مردم را با پیام‌های دروغین فریب دادند مشغول جبران هستند. دشمن فاز دوم را کلید زد.

۳- فاز دوم فتنه چیست؟! فاز دوم فتنه با پیام خاتمی با ناکامی فراخوان‌های ۱۴، ۱۵ و ۱۶ آذر آغاز شد. درحالی‌که شعار «زن، زندگی، آزادی» از رنگ و روی و رمق افتاده، او این شعار که زینت‌بخش گروه‌های تجزیه‌طلب است را سردست گرفت و شعار جریان اصلاح‌طلبان اعلام کرد. همزمان با این پیام، موسوی و کروبی که در فاز اول فتنه سکوت کرده بودند در مقام دفاع از محاربین برخاستند و از کسانی که مرتکب قتل وغارت شدند رسما دفاع کردند!

۴- می‌گویند فلانی که قمه به دست به خیابان آمده بود برای تهدید و ارعاب ، مگر کسی را کشته بودکه باید اعدام شود. اگر واقعا به حقانیت این سؤال معتقدند، باید پاسخ بدهند پدر و مادر و برادر آرتین کسی را کشته بودند که باید به همراه ۱۳ نفر دیگر در حرم شاهچراغ قتل‌عام شوند؟! چرا شما آن وقت بیانیه ندادید از خون شهدای شاهچراغ دفاع نکردید؟!

مگر آرمان علی‌وردی کسی را کشته بود یا حتی زده بود که به وضع فجیعی او رابه شهادت رساندند؟!

مگر حسین زینال‌زاده و دانیال رضازاده به کسی آسیب رسانده بودند که هر دو را سلاخی کردند؟!

قاتل این دو تن در دادگاه مشهد در برابر گریه‌های مادران این دو شهید اقرار می‌کند: «برادرکشی کردم کار من دور از انسانیت است برای قصاص هم عجله دارم و برای مجازات هم آماده‌ام.» اما میرحسین موسوی و مهدی کروبی وقیحانه در بیانیه‌های خود رسما از اغتشاشگران و اوباشان محارب حمایت کردند!!

مردم از خود سؤال می‌کنند خاتمی، موسوی و کروبی چرا الان وارد ماجرای فتنه جدید شده‌اند؟ پاسخ روشن این است ، دشمن در جنگ شناختی کم آورده سربازان ذخیره خود را احضار کرده است. آنها هم به این احضار پاسخ مثبت داده‌اند که خللی در کاهش تولید محتوا، روی آنتن آشوب‌طلبی پدید نیاید!

حالا این افاضات را اضافه کنید به واکنش آقای معین ، وزیر علوم دولت اصلاحات که محسن شکاری محارب و معدوم را ، شجاع و معترض به ظلم و تبعیض معرفی کرده و به خانواده او تسلیت گفته و برای آرامش روح او فاتحه‌ای هم قرائت فرموده است!! این کنش یا واکنش سیاسی آن هم در وسط معرکه فتنه جدید یعنی ورشکستگی سیاسی و حراج سرمایه اجتماعی یک جماعتی که روزگاری مردم چشم یاری از آنها داشتند.

این در حالی است که وی در مورد هیچ یک از شهدای مظلوم فتنه جدید و حتی شهدای مظلوم شاهچراغ صدایی، پیامی و ندایی سر نداده است!

۵- فارغ از اینکه فتنه جدید چیست؟ جنگ ادراکی و جنگ شناختی کدام است؟ یک حادثه مهم و یک رویداد مهم حقوقی در حال اتفاق است! آن هم اینکه یک قرائت جدید از کاپیتولاسیون توسط ارتش رسانه‌ای غرب با نمایندگی از سوی اصلاح‌طلبان درداخل در حال شکل‌گیری است! این قرائت آن است؛ اگر کسانی مرتکب قتل، محاربه، بغی و تجاوز به حقوق شهروندان ایرانی بشوند آزادیخواه تلقی می‌شوند و احدی حق اعتراض به آنها را ندارد. اگر به چنگال قانون و عدالت سپرده شوند مقابله با یک جنبش مردمی تلقی می شوند و اینها از هرگونه مجازات و تعقیب و رسیدگی حقوقی مصون هستند!

قبلا می‌گفتند؛ خود آمریکایی‌ها مصونیت دارند، الان می‌گویند؛ پیاده‌نظام آمریکا مصونیت دارد و احدی حق تعقیب و مجازات آنها را ندارد. اصلاح‌طلبان با راهبرد خاتمی ، موسوی و کروبی مأمور به حمایت از چنین قرائتی از کاپیتولاسیون هستند!!

 

محمدکاظم انبارلویی،روزنامه رسالت

 


:: بازدید از این مطلب : 345
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : عبدالرضا جودکی
دو شنبه 21 آذر 1401

 

روایت نقشه مشترک تروریست‌ها از دهه ۶۰ تا امروز
 
 
اعتراف مریم رجوی به سازماندهی اغتشاشات
 
واکاوی اتفاقات تروریستی و خشونت آمیز صورت گرفته در شهرهای مختلف کشور نشان‌دهنده روش قدیمی، مشترک و سازمان یافته افرادی است که در دهه‌های اخیر در ایران دست به اقدامات تروریستی زده‌اند.
بررسی دقیق اتفاقات یکی دوماه اخیر در ایران و واکاوی اتفاقات تروریستی و خشونت آمیز صورت گرفته در شهرهای مختلف کشور نشان دهنده روشی قدیمی، مشترک و سازمان یافته، افرادی است که اتفاقا در دهه‌های اخیر هم در ایران اتفاق افتاده است.
نکته قابل توجه در رابطه با ناآرامی‌های اخیر ایران، دست داشتن مستقیم سرویس‌های خارجی و سازماندهی میدانی گروهک‌های ضدانقلاب و منافقین است، مسئله‌ای که تا چندی پیش علی‌رغم اعلام دستگاه های امنیتی کشور، توسط رسانه‌ های معاند کتمان می‌شد، اما در روزهای گذشته با سخنرانی سرکرده منافقین در پارلمان ایتالیا و اعلام علنی این موضوع که در اغتشاشات اخیر، این گروهک به صورت سازمانی نیروهایش را مامور کرده تا با ایجاد کانون های شورشی، کشور را با آشوب بکشانند، هویت تازه ای از اتفاقات اخیر کشور را برای مردم نمایان کرد. البته پس از این صحبت‌ها سایت و شبکه‌های رسانه‌‌‌ای گروهک منافقین پس از چند ساعت، سخنان مریم رجوی را از روی خروجی سایت و شبکه‌های خود پاک کردند. از این رو و با توجه به اتفاقات اخیر کشور به بررسی روایتی مشابه از آشوب‌ها و ترورهای دهه شصت و امروز کشور می‌پردازیم.
پس از شورش‌های ۳۰ خرداد سال ۱۳۶۰ سازمان منافقین به صورت علنی و با اعلام سرکرده خود یعنی مسعود رجوی وارد فاز مسلحانه شد. در این قبیل عملیات فقط هدف انجام ترور بود و این که قربانی ترور چه فرد یا شخصی باشد اهمیتی نداشت. از این رو عمده اهداف این ترورهای کور مردم عادی، شهروندان بی‌دفاع، رهگذران، مسافران وسایل حمل و نقل عمومی و ... بودند. سازمان منافقین بدون پرده‌پوشی، موارد و نمونه‌هایی از ترورهای شهروندان عادی را در ارگان خود ذکر و از این عملیات تروریستی با عناوینی مثل"اعدام انقلابی"و"آتش قهر خلق"یاد می‌کرد.
در کتاب از «مجاهدین تا منافقین» که به روایت ماهیت سازمان منافقین پرداخته آمده است: «از ابتدای تابستان ۱۳۶۱ واحدهای رزمنده میلیشیا بر اساس رهنمودهای فرماندهی عالی نظامی ـ سیاسی سازمان، برادر مجاهد مسعود رجوی و در اولین مرحله از مقاومت مسلحانه انقلابی خود نابودی سر انگشتان اختناق را دستور کار خود قرار دادند تا آنجا که با اوج‌گیری عملیات واحدهای عملیاتی سازمان و گستردگی عملیات و قدرت آتش رزمندگان سازمان، تنها در شهریور ماه ۱۳۶۱ حدود ششصد نفر از مزدوران رژیم فقط در تهران کشته شدند.»
در نشریه مجاهد که در آن زمان به نوعی ارگان رسانه‌ای سازمان منافقین بود، ذیل عنوان «از سری تجربیات مجاهد خلق» و با تیتر «عملیات واحدهای موتوری» به تشریح و توضیح عملیات تروریستی با استفاده از موتورسیکلت پرداخته شده و مباحثی مانند؛ پرتاب نارنجک و بمب‌های آتش‌زا به مراکز دشمن، اعدام انقلابی مزدوران دشمن در مراکز حفاظت شده جاسوسی و کسب اطلاعات، اعدام انقلابی مزدوران منفرد دشمن در مسیر تردد، آموزش داده شده است. یکی از طرح‌هایی که واحد موتوری بعد از فراگیری و کسب آموزش‌های نظامی مکفی می‌تواند انجام دهد، به هلاکت رساندن تک مزدور دشمن در کوچه و خیابان است... برای اعدام مزدوران خود فروخته‌ای که تحت پوشش‌های مختلف شغلی در مناطق مختلف خود را با محیط هم رنگ ساخته و مراکز جاسوسی و کسب اطلاعات دایر کرده‌اند، واحدهای موتوری بر اساس یک طرح مناسب عملیاتی می‌تواند اقدام کند.
گویی این روزها تاریخ در حال تکرار است؛ کلید واژه حمله واحدهای موتوری به مردم و حافظان امنیت دقیقا در حادثه تروریستی شهرستان ایذه توسط دشمنان ملت ایران به کار برده می‌شود و دقیقا با همان نقشه، به همان صورتی که در دهه شصت صورت گرفته، این بار و در آبان ۱۴۰۱ در شهرستان ایذه طرح ریزی و پیاده می شود، عده‌ای موتور سوار مسلح به صورت ناگهانی به سمت مردم و نیروهای نظامی حمله کرده و چند نفر را به شهادت می‌رسانند و به سرعت از آن محل فرار می‌کنند.
یکی دیگر از روش‌ها و نقشه های تکراری تروریست ها که این روزها چندین بار و به صورت های مختلف شاهد آن بوده ایم؛ استفاده و پوشیدن لباس های نظامی نیروهای انتظامی ایران توسط تروریست‌ها و حمله به مردم و آسیب زدن به امول عمومی است که تنها فرق آن با اتفاقات دهه شصت، استفاده از حربه های رسانه ای و پشتیبانی رسانه ای سعودی نشنال هاست. به طور مثال فیلمی است که چند وقت اخیر در شبکه‌های اجتماعی دست به دست می‌شد؛عده‌ای که لباس حافظان امنیت را بر تن داشتند و مشغول آسیب رساندن به موتورها و شکستن اموال عمومی بودند و از آن طرف هم فردی در کمال آرامش مشغول فیلم برداری از این صحنه بود که بعد از چند ساعت سر از شبکه رسانه‌ای سعودی در آورد! دقیقا مشابه این این اتفاق در ۶ اسفند سال ۶۰ رخ می‌دهد، زمانی که سه نفر از کارمندان جهاد دانشگاهی به نام های «محمدعلی نماززاده»، «حسینعلی شایسته مهر» و «رضایی» با خودروی شخصی شان در تهران مشغول پیمودن مسیری هستند، توسط سه عضو سازمان منافقین با لباس مبدل سپاه، که دستور توقف ماشین شان را می‌دهند می ایستند و پس از مدتی منافقین هر سه کارمند جهاد دانشگاهی را با لباس سپاه به رگبار بسته و سریعا از محل متواری می شوند.
از قبیل این اتفاقات که در راستای پروژه کشته سازی در ایران و منفی نشان دادن چهره نیروهای انتظامی توسط رسانه های ضد ایرانی در چند ماه اخیر شاهد بودیم مثال های زیادی را می شود مطرح کرد اما نکته قابل توجه که باید به آن اشاره کنیم، هوشیاری و سواد رسانه ای ملت ایران است که به خوبی بر اساس حافظه تاریخی خود و سابقه جنایت های تروریست های دشمن ایران، با این حوادث اخیر روبرو شده و با حضور میلیونی خود در راهپیمایی سیزدهم آبان امسال و حضور چشمگیر در تشییع شهدای حوادث تروریستی اخیر در شهرهای مختلف ایران، مشت محکمی را بر دهان یاوه گویان و رسانه های همراه شان زدند.

:: بازدید از این مطلب : 250
|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
نویسنده : عبدالرضا جودکی
یک شنبه 20 آذر 1401

  

یکی از توصیه‌های رهبر انقلاب اسلامی به تشکل‌های دانشجویی به ویژه بانوان دانشجو، تبیین جایگاه زن در جوامع غربی بوده است. ایشان در دیدار سال ۱۳۹۶ دانشجویان با تأکید بر این مسئله گفتند: «من سفارش می‌کنم یکی از نکاتی که دانشجویان خواهر در تشکّلها دنبال کنند، مسئله‌ زن در غرب باشد؛ ما کمتر به این مسئله می‌پردازیم.» 1396/3/17
«ریحانه» بخش زن، خانواده و سبک زندگی پایگاه اطلاع‌رسانی KHAMENEI.IR در یادداشت زیر براساس تحقیقات و پژوهش‌های غربی، توصیفی از هویت و جایگاه زن در غرب داشته است.
یک سر دارد و هزار سودا. از صبح که بیدار می‌شود، نقش‌های مختلف را یکی‌یکی مثل لباس روی هم می‌پوشد. قرار است دوباره تا شب که دخترش می‌خوابد، مادر، پدر، خواهر و برادرش باشد. صبحانه‌اش را مادرانه آماده کرده و حالا بدوبدو پدرش شده تا برود سرکار. بعدازظهر با تمام خستگی برادرش است و همبازی‌اش می‌شود و شب مثل خواهر بزرگ‌ترش برایش قصه ‌می‌خواند؛ اما قبل از کودک خوابش می‌برد.
 خانواده‌ای که خانواده نیست
همه جوامع انسانی بر این امر اتفاق‌نظر دارند که خانواده از پدر و مادر و فرزندان تشکیل می‌شود. این تعریف خانواده‌ هسته‌ای است که مختص دیروز و امروز نیست. در سراسر تاریخ حیات بشر این تعریف که برگرفته از فطرت خلقت انسان‌هاست معتبر بوده است. حتی تصور ذهنی مردم از خانواده، هنوز همان تعریف مرسوم و کاملی است که در بالا گفته ‌شد. کودکی که درک کاملی از مفهوم خانواده ندارد هم در بازی‌هایش دنبال نقش‌های پدری و مادری در خانه می‌گردد. اما امروز در کشورهای غربی و آمریکا این تعریف به آفت جدیدی مبتلا شده است: شیوه‌هایی از زندگی که حتی با اغماض هم نمی‌توان آن را خانواده نامید.
تغییر نگرش‌ها و شیوه‌ زندگی، خصوصاً در غرب، ثمره‌ای جز فروپاشی بنیان و تغییر مفهوم خانواده نداشته است. در واقع گسترش روابط متعدد خارج از ازدواج و زندگی‌های تک‌نفره و طلاق، مفهوم خانواده‌ سنتی را تضعیف و نوع جدیدی از کنار هم بودن را به وجود آورده است. پیوندی که نهایتاً بتوان آن را کنار هم بودن بدون داشتن تعهد نامید، نه مفهومی به نام خانواده.
تک‌والدی نامی جدید برای خانواده‌ای است که کودک از نعمت یکی از والدینش محروم است، معمولاً با مشکلات عاطفی و اقتصادی دست‌وپنجه نرم می‌کند؛ فقط‌وفقط برای اینکه یکی که باید باشد، نیست. این نقش غایب هم معمولاً پدر است که خانواده را رها می‌کند، او نخواسته که باشد یا در واقع، جامعه اجازه‌ رهاکردن مسئولیت‌های زندگی را به او داده و تلاشی هم برای حفظ استحکام پیوند اولیه نکرده ‌است. نام تمام این مشکلات تک‌والد‌بودن است که در بیان غربی‌ها با عنوان «سینگل پرنت» شناخته می‌شود. تک‌والدی یا در اثر طلاق یا در اثر فوت همسر ایجاد می‌شود، اما سال‌هاست مغرب زمین گروه دیگری نیز به این تک‌والد‌ها اضافه کرده است: مادرانی که نه طلاق گرفته‌اند و نه همسرشان فوت شده، بلکه آنها ترک شده هستند. در خیلی از موارد از همان ابتدا هم تعهدی در کار نبوده است. شاید ارتباط دو فرد در ایستگاه مترو پیوند محکم‌تری از این پیوند داشته باشد. اما این رابطه حالا منجر به تولد فرزندی شده و مادری که حالا همه‌ نقش‌ها را با هم دارد، نقش مادر و نقش پدر!
چرا تک‌والدی در غرب رواج پیدا کرد؟
غرب از جایی به بعد تصمیم گرفت مفهوم خانواده را تغییر دهد؛ اما اگر می‌خواست برای خانواده تعریفی ارائه دهد، چند سال بعد و با سرعت تغییر سلایق و نگرش‌ها مجبور می‌شد باز هم دستی به روی تعریفش بکشد؛ بنابراین همیشه سؤال «خانواده چیست» را بی‌جواب گذاشته است‌؛ البته غربی‌ها نهایت تلاششان را در بند ۳ ماده ۱۶ اعلامیه‌ حقوق بشر سازمان ملل کرده‌اند: «خانواده واحدی گروهی طبیعی و زیربنایی‌ برای جامعه است و سزاوار است تا به‌وسیله‌ جامعه و حکومت نگهداری شود.»
یکی از همین دولت‌هایی که داعیه‌دار حقوق‌بشر است آمار‌های عجیبی را از وضعیت خانواده در کشورش اعلام کرده است. اداره‌ سرشماری ایالات متحده آمریکا، دو سال قبل یعنی سال ۲۰۲۰، خبر از رقم ۱۸.۵ میلیونی کودکان تک‌والد داد، یعنی ۱۸.۵ میلیون کودک از نعمت حضور و بزرگ‌شدن در کنار هر دو والدشان محروم‌اند. از این تعداد ۱۵.۳ میلیون کودک با مادر مجرد خود زندگی می‌کنند؛ جمعیتی به‌اندازه‌ کشور هلند. یعنی تک‌والدی در این کشور زنانه شده است و این زنان هستند که بار اصلی روابط خارج از ازدواج و عواقب رهاشدگی از سوی همسر را بر دوش می‌کشند.
اینکه کودکی با یکی از والدین خود زندگی کند و بزرگ شود، قبلاً به‌دلیل مرگ یکی از والدین یا نهایتاً طلاق بود؛ اما درحال حاضر این تک‌والدی که آمریکا بیشترین تعدادش را در جهان به خود اختصاص داده، ناشی از رواج نوع جدیدی از زندگی مشترک است که به مذاق جوان‌های غربی خصوصاً مردان، خوش آمده است؛ زندگی‌ای بدون مسئولیت‌پذیری و تعهد، بدون تحمل دشواری‌های تربیت کودک، بدون شب‌بیداری، بدون دادن هزینه‌های پوشک و لباس و مدرسه و بدون برعهده گرفتن دردسر‌هایی که به‌همراه کودک بزرگ می‌شوند.
اما نقطه شروع اضمحلال نهاد خانواده در غرب از کجاست؟ حدود شش دهه‌ قبل، بین دهه ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰، (برابر با دهه ۴۰ تا ۵۰ شمسی) و شکل‌گیری انقلاب جنسی در مغرب زمین. انقلابی که نتایج گسترده‌ای برای جامعه‌ زنان داشت؛ پنبه‌ نقش‌های فطری زنان را در خانواده زد و در عوض پیشگیری از بارداری و روابط آزاد را رواج داد. دست مردان را هم برای انتخاب شرکای جنسی متعدد باز گذاشت. تبعات انقلاب جنسی به همین سادگی نبود؛ اما مسئله‌ تغییر مفهوم خانواده از همین نقطه و با ازبین‌رفتن مسئولیت‌های خانوادگی شروع شد. زمانی که مرد هزینه‌های تأمین مسکن، خوراک، پوشاک و تحصیل بچه را در کنار هزینه‌های جانبی‌اش که کم هم نیست، حساب می‌کند و رفتن را بر ماندن ترجیح می‌دهد. حالا مادر با انبوه مشکلات تنها می‌ماند.
 مادران مجرد و کودکانشان 
با چه مشکلاتی دست‌وپنجه نرم می‌کنند
آمارها می‌گویند از بین خانواده‌های تک‌والدی که مشکلات اقتصادی ‌گریبان‌گیرشان است؛ مادران مجرد بسیار بیشتر از پدران مجرد دچار فقر هستند. ۳۹ درصد مادران مجرد در برابر ۱۹ درصد پدران مجرد زیر خط فقرند؛ اما مسئله فقط منحصر به فقر نیست. مسائل مالی و فقر از یک طرف و حس بی‌هویتی و طردشدن اجتماعی از سوی دیگر، مادر مجرد را داخل منگنه گذاشته و او را از مسیر طبیعی حیات فردی و خانوادگی و اجتماعی باز می‌دارد. کودک هم در کنار فقر، معمولاً مشکلات تحصیلی و عاطفی دارد. گاهی فقر او را در دام جرائم می‌اندازد و این کودکان یکی‌یکی به آمار کودکان تک‌والد مجرم و فقیر اضافه می‌شوند. 
بر اساس نتایج مطالعه‌ای که یکی از سازمان‌های قضایی دولت آمریکا منتشر کرده است فرزندانی که پدر نداشته و همراه مادر مجرد خود زندگی می‌کنند بیشتر به سمت جرایم خشن کشیده می‌شوند، همچنین بر اساس دیگر یافته منتشر شده توسط این سازمان کودکان آمریکایی تک‌والد بیش از سایر کودکان مستعد مصرف مواد مخدر و گرایش به جرم هستند. از طرفی کودکان مادران مجرد، خصوصاً پسران، الگوی مردانه‌ای در زندگی خود ندارند و این منشأ مشکلات رفتاری‌ای مانند پرخاشگری خواهد شد. احتمال اینکه این کودکان مشکلات تک‌والدی ‌بودن را تا بزرگسالی هم به دنبال خود بکشند، زیاد است. معمولاً خود کودکانِ مادران مجرد نیز در آینده درگیر روابط بیهوده و خطرناکی می‌شوند که در نهایت منجر به ادامه چرخه‌ تک‌والدی‌شدن است.
مشکلات مادران مجرد و فرزندانشان به حدی رسید که در دهه‌ هفتاد کمپین‌های متعددی با موضوع زنان و مادران تشکیل شد. آنها نام خود را شورای مادران مجرد و فرزندانشان گذاشتند. از آن پس دولت فدرال اقدام به کمک‌های رفاهی، بیمه، خدمات پشتیبانی و حتی تأمین مسکن به این مادران کرد. در واقع از روز تشکیل و رسمی‌شدن فعالیت این شورا، گویی مردان دیگر خیالشان از رهاکردن زن و خانواده راحت شده بود؛ چون حالا سیاستی روی کار آمده بود تا به این سبک زندگی بدون تعهد رسمیت بخشیده و از آن حمایت کند. این راه‌حل اگرچه جای خواب و غذای مادران مجرد فقیر و فرزندش را تأمین می‌کرد؛ اما از سوی دیگر تعداد مادران مجرد جامعه‌ غربی را بیشتر و بیشتر کرد؛ تازه اگر مادران تنها و آسیب‌دیده‌‌شان، آنها را نکشند و به فرزندخواندگی داده نشوند، در دام جرائم نیفتند و روانه‌ زندان نشوند و در نهایت از فقر هم جان سالم به در ببرند.

 


:: بازدید از این مطلب : 260
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : عبدالرضا جودکی
یک شنبه 20 آذر 1401

 

 حسین مرعشی دبیر کل کارگزاران سازندگی آذرماه سال ۱۴۰۰ اعتراف کرد که روحانی سرمایه اجتماعی اصلاح طلبان را سوزاند، وی صراحتا می‌گوید: «نباید اجازه می‌دادیم روحانی سرمایه اجتماعی ما را بسوزاند. ما در مواجهه با اشتباهات دولت روحانی با تسامح برخورد کردیم.»

مرعشی این بار در آذرماه سال ۱۴۰۱ در جریان آشوب ها و مشکلات مردم اما ژست سیاسی دیگری را برای احیای سرمایه اجتماعی جریان متبوعش بر می‌گزیند، مرعشی که خود و جریان متبوعش در دولت هاشمی و روحانی بیش از ۱۶ سال اداره کشور را برعهده داشتند، در مصاحبه ای تلاش کرد عامل همه مشکلات کشور را دولت یکساله رئیسی معرفی کند تا بتواند از نمد اغتشاشات برای این جریان کلاه انتخاباتی ببافد و با جریان رقیب سیاسی تسویه حساب کند.

نمایندگان مجلس و احزاب سیاسی اصولگرا در واکنش به اظهارات اخیر مرعشی، وضعیت فعلی کشور را ثمره عملکرد مرعشی و هم حزبی‌هایش خواندند:

یزدی خواه: شگرد نخ‌نمای اصلاح‌طلبان تغییر جایگاه متهم و بی‌گناه است/ ملت یقه بانیان وضع موجود را رها نمی کند

سید علی یزدی خواه در واکنش به موضع‌گیریهای جریان اعتدالیون و اصلاح طلب در مورد وقایع اخیر در کشور بیان داشت: انگشت اتهام در مورد علل بروز حوادث اخیر مشخصا سمت کارگزاران و حامی دولت روحانی در ۸ سال حکمرانی در قوه مجریه کشور است.

نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی با اشاره به حضور دهه هشتادی ها در اغتشاشات اخیر گفت: این جوانان و نوجوانان، دوره دوم ابتدایی یا متوسطه تحصیلی خود را دوره ریاست جمهوری روحانی گذراندند و همه دست پرورده این دولت هستند، تعهدی که روحانی و اعضای دولت در اجرای سند ۲۰۳۰ داشتند باعث بروز این فتنه‌ها شد.

به گفته یزدی‌خواه در اغتشاشات اخیر تقسیم کاری بین عوامل داخلی و خارجی صورت گرفته است عوامل خارجی بحث مربوط به این آشوبها را با پوشش رسانه ای کلید زدند و افراد را برای حضور در فضای مجازی تشویق می کنند و با فروش اینترنت کم بها و ارزان سعی می کنند، عوامل داخل نیز زمینه حضور افراد بیشتری را در اغتشاشات فراهم می‌کنند، اما این آشوب ها عمقی ندارند و مردم با بصیرت ریشه‌های آشوب‌ها را تحلیل می‌کنند.

وی با بیان اینکه مردم به لحاظ شناخت عمیقشان از ابعاد اینگونه توطئه ها از همراهی کردن با این آشوبگران خوداری کردند گفت: آشوبگران از حمایت توده‌های مردمی برخوردار نیستند لذا دست به رفتارهای انتحاری می زنند و اقشار مختلف جامعه از جمله کسبه، بازار، رانندگان حوزه حمل و نقل، کارمندان، کارگران و بازنشستگان را به گونه های مختلف تهدید می کنند وقتی هم به دام قانون گرفتار می شوند و قانونگذار یقه آنها را می گیرد و آنها را به دست عدالت می سپارد و هشتک و کمپین تشکیل می دهند.

نماینده مردم تهران با اشاره به بازی اصلاح طلبان و اعتدالیون در زمین عوامل استکبار در اغتشاشات اخیر گفت: بانیان وضع موجود ادعا می‌کنند که« برای ما مردم ایران مهم است»، آنها بدانند که برای ما هم مردم ایران مهم هستند، اما با بررسی و تحلیل آشوب‌های اخیر ثابت شد که توطئه دشمن در راستای تجزیه ایران و تضعیف قدرت ملی است.

وی اضافه کرد: منتقدین با اینگونه عوام فریبی‌ها نمی‌توانند مردم را اقناع کرده و گریبان خود را از دست مطالبه مردم که به دنبال برخورد جدی با بانیان وضع موجود هستند، رها کنند.

به گفته نایب رییس کمیسیون فرهنگی مجلس اصلاح طلبان و اعتدالیون که بانیان وضع موجود هستند، تلاش دارند با فرار رو به جلو، جای متهم و بی‌گناه را عوض کنند، این شگرد نخ نما شده اصلاح طلبان است که دیگر کاربردی ندارد.

مقتدایی: سیاسیونی که در بزنگاه‌های تاریخی بصیرت ندارند،محکوم به انزوا هستند/نمد پوسیده آشوب کلاهی برای اصلاح طلبان نمی‌شود

در ادامه عباس مقتدایی درباره مواضع اصلاح طلبان و اعتدالیون در قبال آشوب‌های اخیر گفت: طبق قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، آزادی بیان احزاب و گروهای سیاسی به رسمیت شناخته شده است.

نایب رییس دوم کمیسیون امنیت ملی وسیاست خارجی مجلس شورای اسلامی برخی از احزاب فصلی که تعداد نفرات آن به نحوی نیست که بتوانند نماینده بخشی از جامعه باشند، در برخی از مسائل جاری کشور به گونه‌ای رفتار می‌کنند که شائبه عدم فهم آنها از قانون اساسی ایجاد می‌شود.

عضو فراکسیون انقلاب مجلس شورای اسلامی معتقد است، برخی از احزاب ورشکسته سیاسی که جایگاهی بین مردم ندارند، در تکاپو هستند که از نمد پوسیده اغتشاشات و آشوب‌ها، کلاهی برای خود دست و پا کنند.

مقتدایی با تاکید بر لزوم تفکیک احزاب طلبکار و باج خواه از احزاب قانون مدار اظهارداشت: حزب کارگزاران باید پاسخ دهد در شرایطی که تخلفات آنها درباره دست اندازی به بیت المال محرز بوده و بیشتر افراد شورای مرکزی آنها اکنون در زندان به سر می‌برند یا پرونده‌های مفتوح جدی در قوه قضاییه دارند، چگونه درباره شرایط کشور مواضعی را بیان می‌کنند.

نایب رییس کمیسیون امنیت ملی با تاکید بر اینکه احزاب اصلاح طلب باید حد و مرز خود را با اپوزیسیون‌های خارج نشین و براندازهای نظام مشخص کنند، تاکید کرد: اخیرا حجت الاسلام رسول منتجب‌نیا، سیاست‌مدار اصلاح‌طلب حرف‌هایی مطرح کرد که باید به ایشان گفت مرده سیاسی چه مفهموم ومعنایی دارد.

وی با تاکید بر اینکه در این شرایط طرح اختلافات گروه‌های سیاسی بین مردم درست نیست، تاکید کرد: دشمن با توطئه جنگ ترکیبی به سراغ مردم آمده، اصلاح طلبانی که نتوانند تشخیص دهند که در بزنگاه‌های تاریخی چه موضع‌گیریهایی باید داشته باشند، محکوم به انزوا هستند.

راستینه: اعتدالیون و اصلاحات ضربات مهلکی به اعتماد عمومی مردم وارد کردند

احمد راستینه، اصلاح طلبان و اعتدالیون را بانیان وضع موجود خواند و گفت: اصلاح‌طلبان و اعتدالیون مشکلات کشور را به مذاکرات گره زدند و عملا کشور در بلاتکلیفی قرار دادند، دولت بدهکار روحانی، کشور را با چالش بزرگ پرداخت بدهی ها مواجه کرد.

سخنگوی کمیسیون فرهنگی مجلس با بیان اینکه در دوره هشت ساله دولت روحانی عملا سرمایه گذاری در کشور متوقف شد و در حد رایزینی سیاسی پرطمطراق باقی ماند،گفت: در یک ساله گذشته دولت مردمی در راستای توسعه روابط خارجی با کشور های همسایه گام بزرگی برداشت.

سخنگوی کمیسیون فرهنگیبا تاکید بر اینکه مدعیان اصلاحات برای خدمت به مردم باید کارنامه قابل قبولی داشته باشد، اظهار داشت: کارنامه دوره سیاسی اصلاحات و اعتدال سراسر خوش خدمتی به غربگراهاست.

وی با بیان اینکه جریان سیاسی اعتدالیون و اصلاحات ضربات مهلکی بر اعتماد عمومی مردم وارد کردند، اظهار داشت: در شرایطی که رسانه های معاند به دنبال ضربه زدن به همبستگی و اتحاد ملت ایران هستند برخی از جریانات سیاسی افق نگاه بسیار کوتاهی دارند و با دید سیاسی نسبت به مسائل اجتماعی نگاه می کنند آنها متوجه نیستند که دشمن انسجام ملی را هدف گرفته و به دنبال سیاه نمایی و کور کردن نقاط امید ملت ایران است.

جدی: وضعیت اقتصادی کشور ثمره عملکرد مرعشی و هم حزبی‌هایش است

در ادامه علی جدی با اشاره به سرمقاله حسین مرعشی در روزنامه سازندگی و در انتقاد از وضعیت اقتصادی کشور گفت: وضع کنونی اقتصاد کشور ثمره عملکرد آقای مرعشی و هم حزبی‌هایش است.

عضو فراکسیون انقلاب مجلس شورای اسلامی افزود: سوال من از آقای مرعشی این است که آیا روی انتقاد کردن از دولت فعلی را هم دارد آقای مرعشی و هم حزبی‌هایش به جای انتقاد باید پاسخگوی عملکرد خود باشند.

جدی اظهار داشت: دولت آقای روحانی به گونه‌ای عمل کرده است که هر دولتی هم بر سر کار بیاید به این زودی‌ها نمی‌تواند چالش‌های اقتصادی ایجاد شده در دولت یازدهم و دوازدهم را برطرف کند.

قائم مقام حزب جامعه اسلامی مهندسین: اصلاح‌طلبان اغتشاشات را وسیله‌ای برای تسویه حساب‌های سیاسی قرار ندهند

علیرضا خجسته‌پور، با اشاره به مواضع اصلاح‌طلبان در جریان اغتشاشات اخیر گفت: در هرجای دنیا در هرکشوری و در هر اتفاقی که می‌افتد، اولین چیزی که برای احزاب، گروه‌های سیاسی و مردم آن کشور اهمیت دارد، امنیت و منافع ملی است.

قائم مقام حزب جامعه اسلامی مهندسین اضافه کرد: شخصیت احزاب و گروه‌های سیاسی با توجه به منافع ملی کشورها تعریف می‌شود. در آشوب‌های اخیر شاهد کم‌کاری‌هایی از سوی برخی از احزاب بود. توقع می‌رفت که وقتی امنیت ملی کشور مورد تهدید قرار می‌گیرد، احزاب و گروه‌ها از این فرصت در جهت تسویه حساب‌های جناحی و سیاسی استفاده نکنند و منافع ملی را اولا بدانند.

وی ادامه داد: برخی از افراد شاخص اصلاح‌طلب در روزهای اخیر به‌رغم ابتدای اغتشاشات، سکوت اختیار کرده و خاموش شدند. البته برخی هم از این فرصت برای تسویه حساب‌های سیاسی استفاده کردند و به آتش اغتشاشات دامن زدند.

خجسته‌پور گفت: از کسانی که مدت‌ها در این نظام دارای مسئولیت بودند و خود را صاحب حزب و منصب می‌دانند توقع وجود داشت که وقتی امنیت ملی در معرض خطر قرار می‌گیرد به صحنه بیایند و از آن دفاع کنند. توقع این نیست که همه مثل هم عمل و صحبت کنند، اما از اصلاح‌طلبان توقع داریم وقتی امنیت ملی خدشه‌دار می‌شود به میدان بیایند و از آن دفاع کنند.

قائم مقام حزب جامعه اسلامی مهندسین گفت: کسانی که مسبب وضع موجود هستند و سالها در این کشور مسئولیت داشتند، در جایگاه متهم قرار دارند نباید درباره وضعیت فعلی کشور اظهار نظر کنند. نباید چرخ اقتصاد را تا این حد لنگ می‌کردند که شاهد این ناکارآمدی‌ها باشیم.

خجسته‌پور اضافه کرد: بعضی از افراد رکوردهای خود را فراموش می‌کنند؛ ما بالاترین رکورد تورم را در دوران ریاست جمهوری مرحوم هاشمی داشتیم. سال ۷۴ رکورد ۵۰درصدی را داشتیم و در چهار سال دوم ریاست جمهوری آقای روحانی انواع رکوردها را داشتیم؛ بنابراین اقتصاد ناکارآمدی به دولت سیزدهم تحویل داده شده است.

وی ادامه داد: البته وضع موجود نافی تلاش و تمرکز دولت بر رفع مشکلات و موانع نیست و دولت سیزدهم باید برای عبور از مشکلات تلاش کند و فضای اقتصادی کشور را به رونق و کاهش رکود و تورم برساند. احزاب و گروه‌ها هم باید دولت را در این زمینه همراهی کنند.

عضو شورای مرکزی حزب مؤتلفه اسلامی: کارگزاران با سیاست یکی به نعل، یکی به میخ برای باقی ماندن در قدرت دست و پا می زند

حمیدرضا ترقی، با اشاره به مواضع اصلاح‌طلبان در جریان اغتشاشات اخیر گفت: مواضع اصلاح‌طلب‌ها را باید را از چند جنبه مورد بررسی قرار داد و برآیند مواضع آنها را مشخص کرد.

عضو شورای مرکزی حزب مؤتلفه اسلامی اضافه کرد: گروهی از آنها مثل کارگزاران به دلیل اینکه همیشه برای در قدرت ماندن تلاش می‌کنند، سیاست یکی به نعل و یکی به میخ را دنبال کرده و سعی می‌کنند به گونه‌ای موضع بگیرند که درون نظام تلقی شود، نه بیرون از نظام.

وی ادامه داد: بخشی از اصلاح‌طلبان که تندرو و افراطی هستند، بیرون از حاکمیت موضوع می‌گیرند و اظهارات ساختارشکنانه و مغایر با قانون اساسی دارند و همراهی کاملی با اغتشاشگران و اپوزسیون خارج از کشور دارند. البته برخی نیز ممکن است نقدهای منصفانه‌ای داشته باشند که الان ساکتند و ورود پیدا نمی‌کنند.

ترقی گفت: از بیانیه خرداد ماه میرحسین موسوی تا بیانیه اخیر آقای خاتمی، دعوت به اغتشاش و حمایت از شعار اغتشاشگران مشهود است. روزنامه‌ها و رسانه‌های این جریان طی این مدت آتش‌بیار این معرکه بودند و تمام موضع‌گیری‌هایشان در جهت حمایت از اغتشاشگران بوده و بعضا خواسته‌های خودشان را با نام معترضین به خورد جامعه داده‌اند.

عضو شورای مرکزی حزب مؤتلفه اسلامی هدف موج‌سواری اصلاح‌طلبان بر روی اغتشاشات را تغییر قانون اساسی و برگزاری رفراندوم دانست و افزود: آنها به دنبال تغییر در نظام هستند تا بتوانند اهداف خود را برای تغییر ریل اسلامی به لیبرال-دموکراسی محقق کنند و مسیر سازش با غرب را پی بگیرد.

منبع: ایرنا

:: بازدید از این مطلب : 235
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : عبدالرضا جودکی
جمعه 18 آذر 1401

 

در خبر‌ها آمده بود «پائولو بنتو»، سرمربی پرتغالی تیم ملی کره‌جنوبی بعد از حذف این تیم از جام جهانی از سمت خود استعفا داد. این خبر را بگذارید کنار تصاویر «هاجیمه موریاسو» که بعد از حذف از جام جهانی، آن‌هم در ضربات پنالتی به علامت عذرخواهی و بخشش همراه بازیکنانش مقابل هواداران ژاپن تعظیم کرد. خب همیشه گفتیم و نوشتیم که تفاوت است میان فوتبالی که واقعاً حرفه‌ای است با فوتبالی که فقط ادای حرفه‌ای بودن را درمی‌آرود و از حرفه‌ای بودن میلیاردی گرفتنش را خوب آموخته است، آن‌هم میلیارد‌هایی که از جیب مردم و بیت‌المال پرداخت می‌شود. این یک تفاوت آشکار دیگر است بین فوتبال مثلاً حرفه‌ای ما با فوتبال حرفه‌ای ژاپن و کره‌جنوبی. حالا دیگر بحث تیم‌های بزرگ اروپایی و امریکای جنوبی نیست که عنوان می‌شود به گرد پایشان هم نمی‌رسیم، حرف از دو کشور آسیایی است که البته با این سرعت پیشرفت و حرفه‌ای شدنشان به گرد پای آن‌ها هم نخواهیم رسید.
کره با مربی پرتغالی، پرتغال را برد و ژاپن با مربی وطنی، اسپانیا و آلمان را تحقیر کرد. تصورش را بکنید اگر ایران چنین نتایجی به دست می‌آورد دیگر نه رئیس فدراسیون، نه بازیکنان تیم ملی و نه سرمربی پرتغالی ایران هیچ‌کدام خدا را هم بنده نبودند، اما حرف اصلی سر این است که ما حتی معذرت‌خواهی حرفه‌ای را هم یاد نگرفته‌ایم. هنوز که هنوز است کی‌روش طلبکارانه از شجاعت بازیکنانش حرف می‌زند و فدراسیون فوتبال خفه شده است، ژاپن و کره‌جنوبی سرافرازانه از جام جهانی کنار رفتند، اما با شرمندگی از مردم کشورشان عذرخواهی کردند. «بنتو» که کلاً کنار کشید، اما در اینجا نه خبری از عذرخواهی است و نه خبری از کنار کشیدن، تازه دارند نقشه می‌کشند برای جام ملت‌ها، بازیکنان هم که از خدا می‌خواهند کی‌روش بماند، بالاخره در فوتبال حرفه‌ای ما آن‌ها تصمیم می‌گیرند کدام مربی برود و کدام بیاید و بماند! حالا تصور کنید با چنین فوتبالی می‌خواهیم در جام ملت‌ها به مصاف این ژاپن و کره جنوبی برویم بقیه جای خود، اما سؤال این است که اگر بر فرض محال فوتبال ایران قهرمان آسیا شود، آیا نباید در عدالت خدا شک کرد؟ با کدام فاکتور حرفه‌ای‌گری قرار است قهرمان شویم؟
فوتبالی‌جماعت ایران حتی فرهنگ عذرخواهی کردن را هم نمی‌داند. کی‌روش در ایران نیست، یکی بگوید مهدی تاج کجاست تا بیاید و از مردم به‌خاطر بازی با روح و روان‌شان عذرخواهی کند. فوتبال ایران با این دست‌فرمان در مسیر قهقراست. جام جهانی آیینه تمام‌قد و تمام‌نمایی است از هر آنچه در فوتبال دنیا وجود دارد. آیینه‌ای که عیب‌هایمان را نشان می‌دهد. آیینه‌ای که باید تیم‌ها و رفتار حرفه‌ای آنها، چون ژاپن و کره‌جنوبی را در آن دید و از آن‌ها درس گرفت، نه اینکه مثل رفتار فوتبالی‌های ما آن را شکست و به مسیر اشتباه خود تا نابودی کامل ادامه داد. جام جهانی آوردگاهی است که فوتبال ایران با این روند دیگر جایی در آن نخواهد داشت.

 

 
منبع: روزنامه جوان
 

:: بازدید از این مطلب : 261
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : عبدالرضا جودکی
جمعه 18 آذر 1401

 

آذر سال ۱۳۸۲ و در آستانه روز دانشجو میزان انتقادات اصلاح‌طلبان رادیکال از دولت خاتمی به اوج خود رسیده بود، آن روزها برخی می‌گفتند که دولت اصلاحات توان لازم برای تحول سیاسی در ایران را نداشته و بهتر است با عبور از دوم خرداد مرگ اصلاحات را اعلام کنیم! این ابراز تنفر از اصلاح‌طلبی دارای یک تئوری جالب هم شده و بحث «عبور از خاتمی» به‌عنوان راه‌کار پایان اصلاح‌طلبی در روزنامه‌های زنجیره‌ای جناح چپ تبلیغ می‌شد.

اما منظور اصلاح‌طلبان تندرو از ناکارآمدی دولت خاتمی چه بود؟ در آن روزها ماهنامه نامه متعلق به یک گروهک مارکسیستی در سرمقاله خود کنایه‌ها به دولت اصلاحات را علنی کرده و می‌نویسد که خاتمی به بدنه رأی‌دهنده به خود خیانت کرده و نتوانست نظام جمهوری اسلامی را به جمهوری دموکراتیک تبدیل کند، در ادامه این یادداشت آمده بود وقتی دولت از شعارهای خود تهی و کوچک‌تر است باید با چشمی گریان آن را پایین کشید؛ خاتمی هم برای ما از آلنده بزرگ‌تر نیست! منظور این ماهنامه رادیکال از آلنده؛ رئیس‌جمهور شیلی بود که با کودتا برکنار شده بود.

چند هفته بعد سعید حجاریان نیز در یادداشتی با ایهام نوشت که دولت خاتمی خوش درخشید ولی دولت مستعجل بود! این دست انتقادات به دولت اصلاحات باهدف هُل دادن آن به سمت رادیکالیسم عریان باعث شد تا تعدادی از اعضای جبهه دوم خرداد در کنار برخی از گروهک‌های ضدانقلاب با راه‌اندازی یک وب‌سایت از مردم بخواهند با یک کلیک کوچک درخواست رفراندوم را امضا کرده تا نظام عوض شود.

این سایت بعدها معروف به «شصت میلیون دات کام» شده و هدفش آن بود که یک فراخوان اینترنتی ایجاد کرده و امضاهای آن به سازمان ملل فرستاده شود، در این درخواست اینترنتی نوشته‌شده بود که باید دولت‌های متخاصمی چون آمریکا و رژیم صهیونیستی زیر پرچم ناتو به ایران حمله نظامی کرده و پس‌ازآن نهادهای ناظر بین‌المللی روی خرابه‌های باقی‌مانده از جنگ یک انتخابات آزاد برگزار کنند.

این ادعای عجیب در حالی مطرح‌شده بود که مدتی قبل از آن در انتخابات شورای شهر تهران افرادی چون تاج‌زاده، ابوالفضل بازرگان، ابراهیم یزدی و هاشم صباغیان و نیز بسیاری از اعضای گروهک‌های چپ مارکسیستی؛ گروهک نهضت آزادی و ملی – مذهبی‌ها در آن انتخابات با فشار وزارت کشور دولت خاتمی تائید صلاحیت شده اما هیچ‌کدام کف رأی را نیز از مردم تهران نگرفته بودند!

از شصت میلیون دات کام تا اعتصاب‌های اجباری با اسلحه توئیت توئیت بَنگ بَنگ! / در پشت پرده اکانت تروریستی «جوانان محلات» چه می‌گذرد؟

نیمه پنهان شکست دو پروژه تبهکاری کلیک خور!

سایت شصت میلیون دات کام به‌عنوان مرجع نرمالیزه کردن جنگ علیه مردم ایران با استقبال رسانه‌های غربی روبه‌رو شد. وب‌سایت رادیو فردا متعلق به سازمان سیا برای آن‌یک رپورتاژ خبری بزرگ رفته و علی افشاری از اعضای گروهک افراطی دفتر تحکیم وحدت و یکی از مؤسسان این سایت در گفتگو با این رادیوی آمریکایی اعلام کرد که امضاکنندگان آن خواهان شکل‌گیری حکومتی دموکراتیک مبتنی بر اعلامیه جهانی حقوق بشر هستند و به همین دلیل معتقدند که برای تحقق این امر قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران باید تغییر کند.

افشاری به رادیو فردا گفته بود که علاوه بر خودش افرادی چون رضا دلبری، محمد محسن سازگارا، اکبر عطری، مهرانگیز کار، محمد ملکی و عبدالله مؤمنی به‌عنوان کمیته اقدام برای همه‌پرسی انتخاب‌شده‌اند! در میان این افراد که خواهان جنگ علیه مردم ایران بودند نام برخی جالب‌توجه بود؛ ازجمله محمد ملکی اولین رئیس دانشگاه تهران پس از انقلاب که به‌صورت علنی از گروهک منافقین حمایت کرده و معروف بود در جمعی گفته است که روزی با تانک‌های رجوی تهران را دوباره فتح خواهد کرد! حضور افرادی چون سازگارا و محمد ملکی ماهیت این سایت مروج مداخله خارجی را به‌خوبی نشان می‌داد.

از شصت میلیون دات کام تا اعتصاب‌های اجباری با اسلحه توئیت توئیت بَنگ بَنگ! / در پشت پرده اکانت تروریستی «جوانان محلات» چه می‌گذرد؟

محمد ملکی عضو گروهک منافقین در منزل اعضای فرقه ضاله بهائیت

محسن سازگارا آن روزها در موسسه خانه آزادی وابسته به وزارت خارجه آمریکا فعالیت کرده و ملکی سخنگوی رسمی گروهک منافقین در داخل کشور بود، الباقی نفرات نیز وضعیت بهتری نداشته و تعدادی از آن‌ها پس از تجاوز آمریکایی‌ها به عراق در بیانیه‌ای معروف به «بهار بغداد» به‌صورت آشکار خواهان حمله نظامی به ایران بودند تا جایی که ادعا می‌کردند آمریکایی‌ها باید با موشک ایران را فتح کرده و پس‌ازآن پول این موشک‌ها را نیز از مردم ایران بگیرند!

اما ماجرای این سایت ضدانقلاب به‌عنوان مرجع فراخوان جنگ علیه مردم ایران جالب‌توجه بود، باوجود تبلیغات سنگین رسانه‌های خارجی، امضاکنندگان آن حتی به تعداد انگشتان یکدست نیز نرسیده و خیلی زود صفحه آن بسته شد. بعدها سازگارا در وبلاگ خود نوشت که مردم به فراخوان خشونت و جنگ پاسخ منفی دادند و باید راه دیگری برای ضربه به‌نظام پیدا کرد!

از شصت میلیون دات کام تا اعتصاب‌های اجباری با اسلحه توئیت توئیت بَنگ بَنگ! / در پشت پرده اکانت تروریستی «جوانان محلات» چه می‌گذرد؟

از شصت میلیون دات کام تا اعتصاب‌های اجباری با اسلحه توئیت توئیت بَنگ بَنگ! / در پشت پرده اکانت تروریستی «جوانان محلات» چه می‌گذرد؟

تحصن شاخه رسانه‌ای سایت ۶۰ میلیون دات کام در تهران

سازگارا درآن یادداشت با عنوان صبح نزدیک است نوشته بود:

جنبش رفراندوم در ابتدای راه خود قرار دارد. انتشار فراخوان تنها طرح یک گفتمان بوده است. بحث‌های به‌عمل‌آمده بر عمق و وسعت این گفتمان افزوده است. دوران جنینی جنبش سپری‌شده و همسویی میان مبارزان راه آزادی برقرار شده است. سازمان‌دهی مناسب، حرکت هم‌جهت، ضرورت درک موقعیت حساس کنونی، پرهیز از خواسته‌های فردی و خودمحورانه و شتاب‌زدگی، اهمیت به کار جمعی و توافقات حداقلی و به تعلیق درآوردن تمایزات ایدئولوژیک و معرفت‌شناسانه و دیدگاه‌های چپ و راست اقتصادی تا حصول موفقیت جنبش دموکراسی خواهی، گام‌های بعدی هستند که می‌توانند مقاومت مدنی مردم را برای تأمین خواست برگزاری همه‌پرسی محقق سازند و پشتوانه اجتماعی لازم را فراهم آورند.

بعدها عبدالله مؤمنی و مهدی امینی زاده از اعضای گروهک افراطی دفتر تحکیم وحدت با انتشار یک مقاله مشترک در روزنامه شرق نوشتند که مسیر براندازی از طریق فراخوان اشتباه بوده و مردم برای این دست اقدامات ضدانقلاب تره نیز خرد نخواهند کرد. امینی زاده نوشته بود که راه عبور از نظام از صندوق رأی خارجی با حمایت تانک‌های خارجی بلکه از درون و با اعتصاب؛ براندازی نرم در مدل دموکراسی هندی می‌گذرد، نه بیانیه‌ای که گروهک منافقین برای دانشجویان بنویسد!

در جریان فتنه سال ۸۸ باز همان گروهک‌های رادیکال دوم خردادی سعی کردند با انتشار فراخوان مردم را با خود همراه کرده و با تشکیل زنجیره‌های انسانی فشار مصنوعی به‌نظام وارد کنند، در نهم دی همان سال طومار این فراخوان‌های بیهوده درهم‌پیچیده شده و عرض و دامنه ضدانقلاب برای همگان آشکار شد.

از شصت میلیون دات کام تا اعتصاب‌های اجباری با اسلحه توئیت توئیت بَنگ بَنگ! / در پشت پرده اکانت تروریستی «جوانان محلات» چه می‌گذرد؟

از شصت میلیون دات کام تا اعتصاب‌های اجباری با اسلحه توئیت توئیت بَنگ بَنگ! / در پشت پرده اکانت تروریستی «جوانان محلات» چه می‌گذرد؟

رد پای نفاق انگلیسی پشت یک پروژه اینترنتی

شصت میلیون دات کام آزمایش اولین پروژه اینترنتی توسط سازمان‌های اطلاعاتی غربی علیه ایران بود، بعد از آن بارها این دست پروژه‌های سفارشی مورد آزمایش قرار گرفته است. هفتاد روز پس از اغتشاشات محله محور در برخی شهرهای کشور بازهم طول و عرض جنگ احزاب علیه مردم ایران به‌خوبی مشخص‌شده است. درحالی‌که دشمن سعی داشت با راه انداختن یک جنگ ترکیبی تمام‌عیار یک موج اجتماعی سنگین علیه مردم برپا کند، محتوای درونی این جنگ نیز کشاندن نیروی متجاوز خارجی به کنار مرزهای ایران و ضرب به مقاومت اسلامی و مردمی از درون بود.

در این مدت عوامل گروهکی از تمامی مدل‌های بسط زنجیره خشونت استفاده کرده تا نقطه‌چین‌های براندازی سخت را به هم پیوست کنند. حسین توقیری، کارشناس ارشد مسائل ایران در نشنال اینترست درباره مدل اغتشاشات نوشته است:

ایران در مقابل هژمونی آمریکا ایستاد اما با گسترش اهداف خود در منطقه از حـد خـود فـراتـر رفـت. ایـران با سیاست‌ها و لفاظی خود ثبـات مـتحـدان عـرب آمریکا را تهدید کرده و برتری استراتژیک اسرائیل (رژیم موقت صهیونیستی) را با برنامه هسته‌ای خود به چالش کشیده است. ایران همچنین ترسی را در میان سلطنت‌های محافظه‌کار عربی برانگیخته است که می‌خواهد بـر منطقه تسلط یابد. واشنگتن بدون شک تلافی کرد و شدیدترین تحریم‌های ممکن را اعمـال کـرد و مشکلات اقتصادی جـدی بـرای مـردم عـادی ایرانی ایجـاد کـرد و اکثریت مردم را ناراضی ساخت. حالا باید قدم آخر را برداشت، روی صندوق رأی نمی‌توان رژیم عوض کرد، دولت بایدن باید با اعمال خشونت بیشتر به جلو حرکت کند!

منظور این تحلیل‌گر آمریکایی از به جلو حرکت کردن با خشونت بیشتر، توانمندسازی گروهک‌ها برای اقدام علیه مردم ایران بود. به‌عنوان‌مثال رصد تحرکات گروهک‌های تروریستی نشان می‌دهد پس از اقدامات میدانی و آشوب ها و عملیات تروریستی اخیر گروهک‌های معاند کردی طی هفته‌های اخیر در شهرهای غربی کشور، در روزهای گذشته مبالغی از سوی سران این گروهک به‌عنوان پاداش نقدی به هسته‌های داخلی خود در شهرهای کردنشین نظیر مهاباد و ... پرداخت‌شده است.

نکته قابل‌توجه در این خصوص این است که هم‌زمان با این اقدام، پیغامی نیز از سوی سران گروهک به برخی نیروها و هسته‌های داخلی در خصوص خرابکاری و عملیات در شهرهایی مانند بوکان نیز منتقل‌شده است که جزئیات آن در اختیار دستگاه‌های امنیتی بوده و اقدامات تأمینی و پیشگیرانه لازم نیز در نظر گرفته‌شده است.

باوجود دادن تنفس مصنوعی به ضدانقلاب و گروهک‌های تروریستی در ۷۰ روز گذشته بخش قابل‌توجهی از این گروهک‌های اقماری از اغتشاشات جامانده و نتوانستند به خود پابه‌پا در آشوب‌ها برسند، ازاین‌رو بار دیگر ایده فراخوان روی میز اتاق فرمان سرویس‌های اطلاعاتی غربی قرار گرفت! اما بازهم محاسبات دشمن به‌هم‌خورده و این دست فراخوان‌های اجباری با چاشنی خشونت، تهدید به قتل و اعمال روش‌های تروریستی در خط دو نه‌تنها به نتیجه لازم نرسید، بلکه ماهیت ضدانقلاب را بیشتر مشخص کرد، اگر در فراخوان شصت میلیون دات کام رد پای انگلیسی‌ها به‌وضوح در آن ماجرا مشخص بود، این بار راه انداختن یک اکانت جعلی بانام «جوانان محلات» دست ضدانقلاب را رو کرد.

از شصت میلیون دات کام تا اعتصاب‌های اجباری با اسلحه توئیت توئیت بَنگ بَنگ! / در پشت پرده اکانت تروریستی «جوانان محلات» چه می‌گذرد؟

تصویری کمتر دیده شده از کمپ گروهک تروریستی منافقین در آلبانی

کمیته خرابکاری جوانان محلات خود را گروهکی بدون لیدر و سیال با ساختار خاکستری معرفی کرده است که به‌صورت علنی ترویج خشونت کرده و با راه انداختن کمپین‌های تحریمی ازجمله اعتصابات سعی دارد برای پروژه آشوب راه باز کند، اما با یک جستجوی ساده از مدل عملیاتی آن متوجه می‌شویم که پشت این اکانت جعلی بازهم گروهک منافقین مشغول به کار است!

 

 

 

 


1

اگر در دهه شصت گروهک منافقین هر مغازه‌داری که شبیه حزب‌اللهی‌ها بود را ترور کور می‌کرد، این بار از مقر گروهک تروریستی منافقین در آلبانی مردم را با اعتصابات اجباری ترور آنلاین می‌کند؛ این دیکتاتورهای مجازی به طرز عجیبی موبه‌مو شبیه گروهک تروریستی منافقین عمل کرده و به نظر جوانان محلات نامی انحرافی برای پوشاندن ماهیت اصلی آشوبگران است.

یک جستجوی ساده اینترنتی نشان می‌دهد که سر حلقه اول فراخوان زنجیره‌ای برای اعتصابات اجباری در خارج از ایران است که بازنمایی، پمپاژ و تبلیغات آن‌هم در شبکه سعودی اینترنشنال دنبال می‌شود، بررسی فراخوان‌ها برای اعتصابات اجباری که در آن معتقدند یا با ما همراهی می‌شوید یا با خشونت با شما برخورد می‌کنیم، آپدیت جدید اعتصابات توسط این جریان تروریستی است که اساساً مرزهای اعتراض و اعتصاب را جابه‌جا کرده است. در یک سر این طیف، حلقه‌ای قرار دارد که حتی نمی‌خواهد کمترین هزینه‌ای برای عقیده خود بدهد و اعتصاب خود را به اسم انبارگردانی تمام می‌کند و در آن‌سوی این طیف هم جریانی قرار دارد که با تیراندازی به راننده‌ها در جاده‌ها و آسیب به لاستیک کامیون‌داران می‌خواهند آن‌ها را وادار به پیوستن کنند. شکست آخرین فراخوان ضد انقلاب باهدف اعتصابات سریالی سه‌روزه، تجمعات توده‌ای و خشونت سازمان‌یافته گانگستری نشان می‌دهد که رفت‌وآمد سرویس‌های اطلاعاتی دشمن در سفارتخانه‌ها چون گذشته بدون نتیجه مانده و فراخوان‌های سریالی ازلحاظ زمانی و مکانی روزبه‌روز کوچک‌تر می‌شوند!

از شصت میلیون دات کام تا اعتصاب‌های اجباری با اسلحه توئیت توئیت بَنگ بَنگ! / در پشت پرده اکانت تروریستی «جوانان محلات» چه می‌گذرد؟

از شصت میلیون دات کام تا اعتصاب‌های اجباری با اسلحه توئیت توئیت بَنگ بَنگ! / در پشت پرده اکانت تروریستی «جوانان محلات» چه می‌گذرد؟

تراب ثالث از اعضای گروهک کمونیستی حکمتیست‌ها درباره ایده فراخوان ضد انقلاب در سایت ۶۰ میلیون دات کام دست به افشاگری زده و به مجله آرش گفته بود:

به نظر من آدم نمی‌تواند که راجع به این تیپ ماجراهای پشت پرده نظر قطعی و دقیقی بدهد. ما مجبوریم صرفاً بر اساس شواهد و علائم بسیاری که برای بودن‌اش وجود دارد و به خصوص واکنش دولت انگلیس، چون دولت انگلیس خیلی به ندرت مداخله می‌کند. اگر دقت کرده باشید دولت انگلیس همیشه خیلی دست به عصا روی این قضایا راه می‌رود. همین که آمده‌اند و بی خجالت راجع به این طرف حرف زده‌اند، نشان می‌دهد که مذاکراتی پشت پرده بوده است. اطلاعاتی که تاکنون بوده این است که تنها با سازگارا نبوده و نیست و این مذاکرات چندین سال است که ادامه دارد. هیئت‌هایی ظاهراً از مجلس تا لندن سفر می‌کنند، من‌جمله آقای کروبی که دائم اینجا تشریف دارند و مرتب در حال مذاکره هستند.

از شصت میلیون دات کام تا اعتصاب‌های اجباری با اسلحه توئیت توئیت بَنگ بَنگ! / در پشت پرده اکانت تروریستی «جوانان محلات» چه می‌گذرد؟

مدتی قبل یکی از اکانت‌های سایبری نزدیک به گروهک منافقین نوشته بود که اکانت‌های جوانان محلات باید از حالت کرم ابریشمی خارج‌شده و همچون احزاب کردستان کار نظامی و تشکیلاتی انجام دهند؛ باید سفر مایک پنس و پمپئو به مقر منافقین را لانسه کرد! در ادامه این یادداشت آمده بود:

واقعیت آن است که به‌زحمت می‌توان از میان ده‌ها توئیتِ روزانۀ کنش‌گران منتسب به جریان براندازی چند خبر، تحلیل یا پیام با ارزش دانش‌افزا یا روشن‌گر یافت. توئیت‌های گاه کم‌مایه و شعارگونه با چاشنی هشتگ‌هایی که به رخدادهای روز (و در واقع امور روزمرّه) میپردازد و تنها بیانگر اعلام موضع (و به تعبیر دقیقتر اظهار نظر) فعالان سیاسی منتسب به براندازی در مورد رخدادهای به اصطلاح ترند شدۀ روز هستند. این توئیت‌ها از کنشگرانی که مدت‌هاست فقط نامی از یک جنبش یا جریان سیاسی را با خود یدک می‌کشند، نسبت به روند تحولات جاری کشور و آیندۀ پیشِ روی مردمی که دو دهه به شعارها و وعده‌های ایشان دل بستند، رفع مسئولیت نمیکند. متاسفانه تنها کارکرد واقعیِ و تنها نتیجۀ عینی این حضور شبح‌وار در پسِ دستگاه های رایانه یا گوشی‌های تلفن همراهِ هوشمند، چیزی نیست جز خود خرسندسازی و مسخ هویت یک جریان مردمی و تبدیل آن به یک «اجتماع خیالی» و فروکاستن تمامیت جنبش سیاسی و مدنی به توهم کنشگری اصلاح‌طلبانه آنهم از نوع میانمایه و مجازی‌اش، به‌قصد محافظت از هویتی روبه‌زوال و در حال جایگزینی با خرده‌ هویت‌های پراکنده و ناهمگن.

روایت است که مهدی بازرگان در نامه‌ای به نمایندگان مجلس اول نوشته بود که اگر شهرداری تهران را به مسعود رجوی می‌دادند او دست به اسلحه نمی‌برد، البته بعدها مشخص شد که نظر او درباره ماهیت این گروهک تروریستی دقیق نبوده است، آن زمان حضرت امام (ره) در برابر باج‌خواهی منافقین ایستاد و مردم نیز در ۳۰ خرداد شصت تودهنی محکم به پیکره میلیشایی آن زدند؛ بی‌محلی کسب‌وکارها به فراخوان‌های سریالی این گروهک نیز از همان جنس است، این جمله ایمانی که خدای دهه شصت؛ خدای امسال هم هست تعبیری مهم در خود دارد.


:: بازدید از این مطلب : 312
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : عبدالرضا جودکی
جمعه 18 آذر 1401

 

 علی مرادخانی ارنگه معروف به «شیخ علی تهرانی» شب گذشته(27 مهرماه) در سن 96 سالگی فوت کرد. وی بعد از پیروزی انقلاب به‌دلیل سابقه مبارزاتی‌اش به عضویت مجلس خبرگان قانون اساسی درآمد اما در همان سال‌ها به‌دلیل گرایشات کمونیستی خود که در آثار اقتصادی‌‌اش مشهود بود، به هواداری از مجاهدین خلق(منافقین) پرداخت و در انتخابات دوره اول ریاست‌جمهوری از بنی‌صدر حمایت کرد و از نزدیکان او در دفتر هماهنگی همکاری‌های مردم با رئیس‌جمهور به‌شمار می‌رفت.

با عزل بنی‌صدر از ریاست‌جمهوری و شورش مسلحانه منافقین علیه نظام و مردم، وی مدتی بازداشت بود اما با ابراز ندامت و استمداد از مسئولان آزاد شد. چندی بعد در سال 63 همزمان با حضور منافقین در عراق، به این کشور رفت و پناهنده حکومت صدام شد و در رادیوی فارسی بغداد به تبلیغ علیه نظام می‌پرداخت. 

علی مرادخانی در دوران پناهندگی به صدام، با حضور در اردوگاه‌های اسرا به فحاشی علیه مسئولان نظام و انقلاب می‌پرداخت تا روحیه اسیران را درهم بکشند. 

بعد از پایان جنگ تحمیلی و عدم اثربخشی تبلیغاتی شیخ علی تهرانی برای حکومت صدام و حتی منافقین، رژیم بعث سال 74 وی را در مرز ایران و عراق رها کرده و به مرزبانی ایران تحویل دادند!

شیخ علی تهرانی فوت کرد/ او که بود؟

علی مرادخانی ارنگه معروف به شیخ علی تهرانی در سن ۹۶ سالگی درگذشت.

شیخ علی تهرانی بعد از چند سال زندانی بودن، به‌دلیل کهولت سن و بیماری مشمول رأفت اسلامی گشته و آزاد شد تا اینکه شب گذشته بعد از مدت‌ها بیماری درگذشت.

و اما ماجرای بدری خامنه ای

علی مرادخانی ارنگه معروف به شیخ علی تهرانی شاگرد امام بود؛ بعد از انقلاب به مجاهدین خلق و بنی‌صدر نزدیک شد. بعد از آنکه خبر امامت جمعه برادر همسرش (سیدعلی خامنه‌ای) را شنید دهان به تهمت و افترا باز کرد و بعد از فرار بنی‌صدر و رجوی، مدتی بازداشت شد و بعد از آزادی ناگهان از عراق سربرآورد.

بدری نیز بعد از رفتن شوهرش به عراق، دست فرزندانش را گرفت و از طریق ترکیه به عراق رفت، در خاطرات 10 اردیبهشت سال 64 مرحوم هاشمی رفسنجانی آمده است: "آقای خامنه‌‏ای با ناراحتی، خبر فرار [خانم بدری حسینی خامنه‏‌ای] خواهرشان را ـ که همسر شیخ علی تهرانی است ـ با پنج فرزندش، از کشور دادند. از ترکیه اطلاع رسیده است که او اکنون در ترکیه است ولی می‏‌خواهد به عراق برود."

شیخ علی در عراق برای اسرای ایرانی سخنرانی می‌کرد و علیه امام بدگویی؛ پابه‌پای منافقین به صدام خدمت کرد و وقتی تاریخ مصرفش تمام شد عذرش را از عراق خواستند!

براساس خاطرات شیخ علی تهرانی، وقتی دولت عراق می‌خواست به‌نحوی از شر او خلاص شود، نامه‌ای به آیت‌الله خامنه‌ای می‌نویسد و تقاضا می‌کند که همسرش و فرزندانش به ایران بیایند؛ یک ماه بعد از این نامه، از سفارت ایران می‌آیند و مقدمات سفر بدری خانم و فرزندان به ایران فراهم می‌شود.

شیخ علی تهرانی نیز بعد از آنکه در مرز ایران و عراق رها شد، به دست قانون سپرده می‌شود و به‌رغم آنکه سزاوار اعدام بود اما بعد از چند سال حبس آزاد گشت.

اگرچه نظام و شخص رهبری با خانواده شیخ علی از در کرامت وارد شدند اما آنها راه پدر را در پناه بردن به اجنبی پیش گرفتند.
محمود مرادخانی سالهاست تحلیلگر شبکه‌های معاند است و فریده نیز برای فرح پهلوی پیام تبریک تولد می‌فرستد.

میان منسوبان رهبر انقلاب البته نظیر اینها وجود دارد؛ محمود میردامادی پسردایی ایشان نیز فعال سیاسی خارج‌نشین بود و بعد از فتنه 88 از کشور رفت؛  یا شخصی به‌نام حمیدرضا فروزان‌فر خواهرزاده رهبری که چندسال قبل علیه ایشان مصاحبه کرده بود.

این شکاف فکری و سیاسی میان بخشی از خانواده  و شخص رهبری را البته باید به‌فال نیک گرفت چراکه مهر بطلان بر دیکتاتور دانستن و تهمت موروثی بودن حکومت است.

در حکومت‌های دیکتاتوری و آنچه در سابقه سلاطین ایران هست، با تشکیل دربار و تقسیم پست‌ها و مسئولیت‌ها میان اقوام درجه‌یک و نزدیکان خود طبقه‌ای ممتاز می‌ساختند و این بذل و بخشش‌ها از اطرافیان گاه به همشهری‌ها هم سرایت می‌کرد؛ مانند آنچه صدام در حق تکریتی‌ها روا می‌داشت یا توجه ویژه رضاشاه به مازندران.

با وجود این، آیت‌الله خامنه‌ای میان بستگان خود مخالفینی دارد که مخالفت‌هایشان نه از سر دلسوزی و یا انتقاد از زیست نامعمول رهبر یک حکومت اسلامی، بلکه از سر عدم برخورداری از بذل و بخشش‌های درباری یا نداشتن مسئولیت است که نشان از خویشتن‌داری رهبر انقلاب در عدم تمتع اطرافیانشان در اداره کشور می‌باشد.

حتی در اداره بیت رهبری نیز کمتر چهره‌ای از منسوبان ایشان می‌توان یافت در حالی که شاید شیخ علی تهرانی دهانش به امام جمعه تهران یا مشهد قفل می‌شد یا دیگر اطرافیان با بهره‌مندی از رانت‌های دولتی دیگر علیه رهبری سیاه‌نمایی نمی‌کردند اما سلامت نفس و سلامت عمل رهبری مانع از گام گذاشتن در روال سابق ایران یا روال معمول حکومت‌های منطقه باشد.

این سیره رهبری امتداد همان سیره امام خمینی است؛ زمانی که نوه‌شان سید حسین را از دخالت در سیاست پرهیز داشتند یا با طرح مسئله نخست‌وزیری حاج احمد آقا مخالفت کردند‌ نشان دادند رأس نظام اسلامی با رژیم سابق و حکومت‌های منطقه تفاوت دارد.

خاطرات برخی محافظان و نزدیکان رهبری و مسئولان کشور در ادوار مختلف در باب ساده‌زیستی ایشان مؤید جمله معروف  عطاءالله مهاجرانی است که گفته بود حتی یک نقطه خاکستری در زندگی اقتصادی آیت‌الله خامنه‌ای وجود ندارد.

همسر شیخ علی تهرانی به همراه شوهرش سال ۶۳ به عراق فرار کرد، به گروهک منافقین پیوست و زیر عکس صدام علیه انقلاب اسلامی مصاحبه کرد! بعدا هم به خاطر نسبت فامیلی خود از رهبر انقلاب درخواست مصونیت قانونی کرد که رهبر انقلاب حاضر نشد به خاطر نسبت خانوادگی درخواست کمک و فرار از قانون آنها را بپذیرد.رسانه های ضد ایرانی اظهارات این فراری ۳۵ سال پیش را با سوءاستفاده از اعتراضات اخیر و با تیتر «اعلام برائت خواهر رهبری از جمهوری اسلامی» جا زدند!

ماجرای بدری خامنه‌ای خواهر آیت‌الله خامنه‌ای چیست؟/ دشمنی که ناخواسته حقانیت رهبر انقلاب را آشکارتر می‌کند

بدرالسادات خامنه‌ای

آخرین بار که نامش بر سر زبان‌ها بود از مهدی کروبی عیادت کرده بود و تصویر وی منتشر شده بود.

 

 


:: بازدید از این مطلب : 310
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : عبدالرضا جودکی
چهار شنبه 16 آذر 1401
دانشگاه و دانشجو، یک کلیت یکپارچه و همگون نیست و نباید دربارۀ آن، قضاوت‌ عام کرد. دست‌کم می‌توان سه لایه را در دانشگاه شناسایی کرد: یکی «لایه بی‌طرف‌ها و وسط‌نشینان» که همیشه بوده‌اند و نوپدید نیستند و به فراتر از زندگی روزمره خویش نمی‌اندیشند و بیش از خود را نمی‌بینند؛ دیگری «لایه نیروهای تجددی و غرب‌اندیش» که از اوایل دهۀ هفتاد، به وجود آمدند و هویت خویش را در هندسۀ درآمیختن سنت و تجدد تعریف کردند و حتی در قالب لیبرالیسم و مارکسیسم و فمینیسم و قومیت‌گرایی، به‌کلی از سنت دینی بریدند؛ و سرانجام، «نیروهای مؤمنِ انقلابی» که همزاد انقلاب هستند و به همان اصالت‌های اولیه و روایت نخستین از انقلاب و ارزش‌های آن معتقد هستند و یک هویتِ ریشه‌دارِ مستمر داشته‌اند.
جنبش دانشجویی تجددی، دچار «انسداد فکر و نظریه»، «فقدان رهبر و مغز طراح»، و «فقر هوادار و بدنۀ دانشجویی» شده است. ‌چیزی در دست ندارد جز «چاقو» و «انگشتش به‌مثابه نشانه جنسی»، و سخنی هم ندارد جز «فحاشی‌های بی‌سابقه» و «رکیک‌گویی‌های بی‌شرمانه»، و آینده‌ای هم تصور نکرده است جز «ابتذال اخلاقی» و «ولنگاری جنسی». 
البته از ابتدا نیز تا حدی این‌چنین بود و می‌کوشید با ترجمه و تقلیدِ دست‌چندمِ شبه‌روشنفکرانه، ضعف خویش را پنهان کند، اما امروز، حتی توان گرته‌برداریِ طوطی‌وار را نیز ندارد. 
همچنان که جریان «اصلاحاتِ تجددی»، مُرده و می‌خواهد با کج‌روایت، خود را زنده و با نشاط نشان بدهد، شاخۀ دانشجویی آن نیز که مقلد و دنباله‌رو بود، از رمق افتاده و دیگر بضاعتی ندارد. نه ‌فقط «زایش فکری» ندارد، بلکه قادر به «تکرار گذشته» نیز نیست. اینان از آرمان‌های معطوف به ایدئولوژیِ لیبرال دموکراسی در دهۀ هفتاد و هشتاد که بر روی «آزادی» و «مردم‌سالاری» و «حقوق فردی» و «گفت‌وگوی جهانی» و... بود، به مطالبۀ «کشف حجاب» و «غذاخوری مختلط» رسیده‌اند. 
این سقوط، نه ‌تنها «سقوط اخلاقی و معنوی» است، بلکه «انحطاط فکری» و «تنزل ایدئولوژیک» نیز هست. سقفِ آرمان‌های اینان، این‌اندازه کوتاه و خواسته‌های‌شان حقیر و پَست شده است. «خیابانی‌شدن» به معنی هرزه و هرجایی شدن، مفهومی است که می‌تواند هویت فرهنگیِ این پاره از جنبش دانشجویی را توصیف کند؛ نوعی لمپنیسمِ عریان و به‌شدت مبتذل، همۀ وجود آنها را درگیر خود کرده و از آنها، چهرۀ «اراذل و اوباش» یا «ناکسانِ بی‌ریشه» را ساخته است.
در مقابل، پارۀ انقلابی از جنبش دانشجویی به کمال و وزانت بیشتر رسیده است. کلان‌‌مسئله‌های جنبش دانشجوییِ انقلابی، «انقلابی‌گری» و «مقاومت» و «عدالت» و «جهادی‌اندیشی» و «پیشرفت» و «ایران قوی» و «حلقه‌های میانی» و «روایت» و «تمدن‌‌سازی» و «پیچ تاریخی» است و کلان‌مسئله‌های جنبش دانشجویی تجددی، «کشف حجاب» و «بدن‌نمایی» و «برهنگی» و «غذاخوریِ مشترک» و «فحاشی» و «هم‌باشی»! تاریخ «حیات هویتی» این دو بخش، به این «نقطۀ شفاف» رسیده است و اکنون بیش از هر زمان دیگری می‌توان به قضاوت نشست. 
جنبش دانشجویی انقلابی از آیت‌الله خامنه‌ای الهام گرفت و‌اندیشه‌اش را شنید و پی گرفت و «دغدغه‌های متعالی» و «آرمان‌های تمدنی» دست یافت، و جنبش دانشجویی تجددی، آن بیراهه را رفت و این‌گونه خوار و زار شد. 
در یک سو، «قانون» و «شرع» و «اخلاق» و «واقعیت» قرار دارد و در سوی دیگر، «اغتشاش» و «سکولاریسم» و «برهنگی» و «کج‌روایت». در یک سو، «تبیین» و «مباحثه» و «مناظره» و «گفت‌وگو» وجود دارد و در سوی دیگر، «کُشته‌‌سازی» و «انسان‌سوزی» و «فحاشی» و «دروغ‌پراکنی»!
جریان اغتشاش، «ظرفیت اجتماعی» جنبش دانشجویی تجددی را آشکار کرد و ما اینک از حدس‌ها و گمانه‌زنی‌ها فراتر رفتیم و دریافتیم که «واقعیت نهان» چیست. 
آن‌همه غوغا و هیاهوی روایی، با این‌چنین استقبال بی‌مایه و نحیفی رو‌به‌رو شد؛ چنان‌که در دانشگاه‌های چند هزار نفری، تنها جماعت‌هایی با حجم پانصد نفر به جریان اغتشاش پیوستند. 
این «واقعیت آشکار شده»، بسیار تعیین‌کننده است و نشان می‌دهد «روند عمومی دانشگاه»، چه سمت‌وسویی دارد و چه رویش‌ها و ریزش‌هایی رخ داده است. 
اینک مشخص شده است که ما با یک «اقلیت پُرمدعا» رو‌به‌رو هستیم که فقط «صدای بلند» دارند و می‌خواهند با «نعره‌زدن»، خود را غالب کنند و اگر به نعره‌های‌شان بی‌اعتنایی شد، «رکیک‌گویی» کنند و حرمت اخلاق را نادیده بگیرند و زشت‌ترین و بی‌سابقه‌ترین فحاشی‌ها را در دانشگاه به نمایش بگذارند. 
به‌این‌ترتیب، هم «اقل» و «اندک» بودن‌شان نمایان شد و هم «هتاک» و «بی‌اخلاق» بودن‌شان. آیا نظام جمهوری اسلامی باید تسلیم این «اقلیت مطلق» شود و در برابر «مطالبه‌های فرومایه»، سر تعظیم فرو آورد؟!
 
 
* مهدی جمشیدی
محقق و نویسنده در زمینه‌ فرهنگ‌پژوهی

:: بازدید از این مطلب : 311
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : عبدالرضا جودکی
دو شنبه 14 آذر 1401

گروهایی در میان ما هستند که  نه اخلاص و شهامت دارند که دیدگاه باطنی خود را با جمهوری اسلامی در برابر مردم بازگو کنند نه قدرت و جرئت دارند مخالفت خود را با نظام بیان نمایند. اینها کسانی هستند که:

 با گرگ فالوده می‌خورند

و با چوپان ‌گریه می‌کنند.!

ردپای آنها را در لابلای روزنامه های اصلاح طلب که بیانشان همسو با دشمن است به خوبی می توان شناسایی کرد.


:: بازدید از این مطلب : 368
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : عبدالرضا جودکی
دو شنبه 14 آذر 1401

 

محمد ایمانی فعال سیاسی در کانال تلگرامی خود نوشت:

روزنامه های اعتماد و شرق و هم میهن و سازندگی و آرمان؛

سید محمد خاتمی و مجمع روحانیون، حزب های کارگزاران و اتحاد ملت؛

کرباسچی و حضرتی و عبدی و شکوری راد و آذر منصوری و محمود صادقی و ...؛

علی کریمی و علی دایی و فلان و بهمان بازیگر اشرافی سینما؛

چنان ساکتند که گویا مُرده اند. نه پیش از این، حتی یک خط نسبت به جنایت و شکنجه هایی که اشرار اغتشاشگر علیه شهید "سید روح الله عجمیان" مرتکب شدند، ابراز تاسف و بیزاری کردند؛

و نه پس از این به روی خود خواهند آورد که آن شهید مظلوم، کارگر ساختمانی بود و ماهیانه سه میلیون تومان حقوق داشت. و توسط اشراری به شهادت رسید که سرکرده و تحریک کننده شان، پزشکی جنایتکار، با درآمد صد میلیون تومانی بود.

چرا؟ چون اغلب آنها به زندگی اشرافی در خانه ها و کاخ های ویلایی خو کرده اند. چون قبلا، وجدان را به هر دلیل کشته اند. چون به هزار و یک بهانه، برده و گروگان شده اند و نمی توانند آزادگی پیشه کنند. به تعبیر دقیق امیر مومنان (ع): "میّت بین الاحیاء: مرده ای میان زندگان".

بی تردید، آنها شریک و متهم اصلی در جنایات انجام شده از سوی اشرار و تروریست ها هستند.

خون شهیدان مظلوم ملت ما، روشنگر و رسواگر اشرافیت منافق است. فدیه هایی است برای بیداری مردم.

ودر جای دیگر:

جواهر فروشی، متعلق به یک فوتبالیست سابق است. اشرافیت چه می فهمد همراهی با نقشه تعطیلی کسب و کار ها، کارگر یا کاسب و مغازه دار را گرفتار چه خساراتی می کند، یا مثلا سرنوشت چک و تعهد مالی آنها چه می شود.

کاخ نشینان چه غم دارند که معیشت مردم به دست انداز بیفتد، یا اموال عمومی و خصوصی خسارت ببیند. مهم این است که اغلب مرفهین بی درد، آن طرف مرز تابعیت دارند و اگر هم دل شان آنجا نباشد -که اغلب هست- زن و فرزندشان، آن طرف گروگانند.

نمی توانند از امریه های آن طرف مرز سرپیچی کنند یا دل بکنند. گیر و گرفتاری اساسی دارند.

مثل همان فوتبالیستی بازیچه ای که در دوبی، تر و خشکش کردند و سپس به کانادا (پناهگاه دزد ها و وطن فروشان ) منتقلش کردند. یا آن دیگری، که دخترش در لندن گروگان است.

توقع دارید اینها غصه دار شوند که کاسب و کارگر از نان خوردن می افتند؟ یا به جان و مال و کسب و کار و زندگی مردم آسیب وارد می شود؟!

وقتی وجدان را کشته و حیثیت خود را برای یک برگ تابعیت و اقامت، و مُشتی دلار و یورو حراج کرده باشند، دیگر نباید سراغی از وجدان یا وطندوستی و دلسوزی برای زندگی مردم گرفت.

گروگان بی وجدان! +عکس


:: بازدید از این مطلب : 347
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : عبدالرضا جودکی
شنبه 12 آذر 1401

در یک نگاه کلی ریزش ها ممکن است در سطوح مختلف رخ دهد؛ در سطح جریان های سیاسی و فرهنگی، در سطح چهره ها و شخصیت های تأثیر گذار سیاسی و در سطح عمومی و توده مردم ریزش ها در سطح چهره های تأثیر گذار سیاسی، فرهنگی، علمی، دینی و اخلاقی، به دلیل دایره نفوذ و تأثیر گذاری آنها، بارزتر و معمولاً با هیاهو و سر و صدای بیشتری همراه است. امّا در سطح توده مردم، بی صدا و پنهان صورت می گیرد. از این رو از یک نظر ریزش ها در این زمینه، خطرناکتر محسوب می گردد گرچه بخشی از این ریزش ها به دلیل تأثیر پذیری از چهره هاست.

عوامل مختلفی در بروز ریزش ها

 

1.ضعف درتقوا و باورمندی به ارزش ها؛ از عوامل اساسی ریزش ها، نداشتن تقوا و باورمندی لازم در عرصه های سیاسی و اجتماعی است.از الزامات حرکت در مسیر صحیح، تقوا و مراقبت همیشگی است. همانگونه که تقوا به انسان قدرت شناخت و تمییز حق از باطل می دهد.«یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ یجْعَلْ لَکمْ فُرْقاناً؛ ای کسانی که ایمان آورده اید اگر از (مخالفت فرمان) خدا بپرهیزید برای شما وسیله ای برای جدایی حق از باطل قرار می دهد.»(سوره انفال، آیه 29) ضعف در تقوا موجب لغزش او خواهد گردید و این اختصاص به مسائل دینی و فردی نداشته و مسائل سیاسی اجتماعی را نیز در بر می گیرد.

مقام معظم رهبری فرمودند:« اگر درون خودمان را مستحکم نکنیم، اگر پایه های تقوا را در دل و در جان خودمان و به تبع آنها در اعمال خودمان مستحکم نکنیم، هر عقیده ای که داشته باشیم، هر سیاستی را که قبول داشته باشیم، نخواهیم توانست آن را بدرستی محقق کنیم. گاهی همین انحراف درونی، دید ما را نسبت به مسائل عوض می کند؛ ایمان و عقیده ما را تغییر می دهد. به هرحال، عدم پرهیز در عمل، به اعتقاد سرایت می کند، که این مضمونِ آیات متعددی از قرآن کریم است. در قرآن به کسانی که اهل دنیاطلبی و اهل لذت محوری و اهل تن دادن به شهوات و هواهای نفسانی - از هر نوع - هستند، هشدار داده شده که مراقب باشید؛ زیرا این حالت در دل، فکر، ذهن و در ایمان شما رخنه ایجاد خواهد کرد، که باید به خدا پناه برد و از او کمک خواست »(بیانات در دیدار جمعی از مسئولان وزارت امور خارجه؛ 25/ 5/ 1383.)

2.نداشتن بصیرت و بینش لازم، ضعف تحلیل سیاسی و تشخیص ندادن معیارها و مرزهای حق و باطل؛

نداشتن بصیرت و بینش لازم در برخی افراد و مجموعه های سیاسی و تشخیص ندادن معیارها و مرزهای حق و باطل، موجب می شود که دچار لغزش و انحراف شده و از مسیر انقلاب اسلامی فاصله بگیرند.

مقام معظم رهبری در این باره فرمودند: «در اجتماعاتی که شما برادران عزیز و جوانان مؤمن و انقلابی این دوران دارید، آنچه که بیش از همه باید مورد توجه قرار گیرد... کامل کردن آگاهی از شرایط، کامل کردن معرفت به زمان، فهم صحیح زمان و تحلیل صحیح حوادث. اگر این تحلیل صحیح نباشد، مشکلات به وجود خواهد آمد و حتّی ایمان های محکم، هم به سبب نبودن آگاهی و روشن بینی و تحلیل درست از وقایع، ممکن است در جهت خلاف قرار گیرد. همان طور که در قضیه خوارج اتفاق افتاد، خوارج اکثرشان دارای ایمان های محکمی بودند، که از آگاهی و نورانیت و معرفت، بی بهره بود، لذا در مقابل امیرالمؤمنین علیه الصلوة والسّلام قرار گرفتند ».(بیانات در دیدار فرماندهان سپاه و مسئولین دفاتر نمایندگی ولی فقیه؛ 26/ 6/ 1371.)

گاهی افراد ملاک و معیار ارزیابی ها قرار می گیرند و با لغزش و انحراف آنها، سایر افراد و گروههای سیاسی دچار لغزش می شوند.

امیر مؤمنان علیه السلام می فرمایند:«انّ الحق لا یعرف بالرجال اعرف الحق تعرف اهله؛ همانا حق به شخصیتها شناخته نمی شود، خود حق را بشناس تا پیروان آن را بشناسی»(محمدی ری شهری، محمد، میزان الحکمه، قم: دار الحدیث، ۱۳۷۷، ج ۳، ص ۱۲۳۸.)

همچنین فرمودند: «ان دین الله لایعرف بالرجال بل بآیه الحق فاعرف الحق تعرف اهله؛ همانا دین خدا با موقعیت اشخاص شناخته نمی شود بلکه با معیار و نشانه حق شناخته می گردد , پس حق را بشناس تا اهلش را بشناسی»(همان)

مقام معظم رهبری در این باره فرمودند: «با چهره ها نمی شود حق را تشخیص داد. یک چهره مؤجّه محترم است، مورد قبول است، مورد تکریم است؛ اما او نمی تواند شاخص حق باشد. گاهی چهره موجّهی مثل بعضی از صحابه پیغمبر راه را عوضی می روند، اشتباه می کنند. باید حق را شناخت، باید راه را تشخیص داد تا بفهمیم این شخص حق است یا باطل. هر که از این راه رفت، حق است؛ هر که از راه حق نرفت، مردود است. حق را باید شناخت. امام - کسی که پدر همه این جریان بود، حق حیات به گردن جامعه و این حرکت عظیم داشت - فرمودند اگر من از اسلام جدا شوم، مردم از من رو برخواهند گرداند. شاخص اسلام است؛ شاخص اشخاص نیستند.»(بیانات معظم له در جمع بسیجیان استان قم، 2/ 8/ 1389.)

3. دنیا طلبی و گرایش به دنیا؛ گرایش به دنیا و معیار قرار دادن آن و گرفتار روحیه اشرافی شدن، موجب می شود که معیار حبّ و و بغض ها و جهت گیری ها و...مسائل دنیوی و ارزش های مادی قرار گرفته و ارزش های اسلامی و انقلابی در نزد این افراد کمرنگ شده و به حاشیه برود و ضد ارزش ها جای ارزشها را بگیرد. با رسوخ چنین روحیه ای، اهداف و اصول نظام برای این افراد و جریان های سیاسی فاقد ارزش لازم خواهد شد.

مقام معظم رهبری فرمودند: «بعضی از عناصر انقلابی از راه برگشتند؛ انقلاب ریزش داشته است، دلِ کسانی بسته به دنیا شد. صدر اسلام هم همین جور بود؛ در صدر اسلام هم یک عدّه انقلابیّونِ اوّلِ کار، بعد شدند دنیادارانِ اواسط و اواخر عمر(بیانات در دیدار با جمعی از خانواده های شهدا؛21/ 9/ 1397.)

«خواصِ طرفدارِ حق، دو نوعند. یک نوع کسانی هستند که در مقابله با دنیا، زندگی، مقام، شهوت، پول، لذّت، راحت، نام و همه متاعهای خوبْ قرار دارند...اگر در مقابل این متاعها و بهره های زندگی، خدای ناخواسته آن قدر مجذوب شدید که وقتی پای تکلیفِ سخت به میان آمد، نتوانستید دست بردارید، واویلاست! اگر ضمن بهره بردن از متاع های دنیوی، آن جا که پای امتحان سخت پیش می آید، می توانید از آن متاع ها به راحتی دست بردارید، آن وقتْ حساب است...اگر در جامعه ای، آن نوعِ خوبِ خواصِ طرفدارِ حق؛ یعنی کسانی که می توانند در صورت لزوم از متاع دنیوی دست بردارند، در اکثریت باشند، هیچ وقت جامعه اسلامی به سرنوشت جامعه دوران امام حسین علیه السّلام مبتلا نخواهد شد و مطمئنّاً تا ابد بیمه است. اما اگر قضیه به عکس شد و نوع دیگرِ خواصِ طرفدار حق - دل سپردگان به متاع دنیا. آنان که حق شناسند، ولی در عین حال مقابل متاع دنیا، پایشان می لرزد - در اکثریت بودند، وامصیبتاست!».(بیانات در جمع فرماندهان لشکر 27 رسول الله صلی الله علیه وآله؛ 20/ 3/ 1375.)

4.نشناختن زمان و مقتضیات آن؛ آگاهی وشناخت نسبت به تحولات زمان و شرایط آن از معیارهای مهم شناخت حق و باطل و در امان ماندن از لغزش هاست.امام صادق علیه السلام می فرمایند:« العالم بزمانه لا تهجم علیه اللوابس؛ کسی که به زمان خویش آگاه باشد مورد هجوم اشتباهات قرار نمی گیرد».( مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار،تهران: مکتبه الاسلامیه، ج ۷۸، ص ۲۶۹.) مقام معظم رهبری فرمودند:«کسی که زمانه را می شناسد، یعنی وقتی اوضاع و احوال محیط خود و محیط پیرامونی اش و محیط جهان را می داند و می فهمد جریان های گوناگون جهانی کی هایند، کجایند، اهداف شان چیست، چه جور با هم مواجه می شوند، دچار اشتباه نمی شود؛ در قضایای گوناگون، قضاوت اشتباه نمی کند و دچار اشتباه نمی شود.»(بیانات در دیدار جمعی از اساتید دانشگاه ها؛ 2/ 6/ 1390.)

5. خستگی از ادامه مسیر و نداشتن استقامت؛ خستگی و کم آوردن درپیمودن مسیر و کم صبری و استقامت نداشتن، موجب وادادگی در برابر مشکلات و فشارها و صرف نظر کردن از پیمودن مسیر و جدا شدن از آن می گردد.

مقام معظم رهبری فرمودند:«بله، ریزش هائی وجود دارد؛ کسانی هستند که از راه برمی گردند، کسانی هستند که احساس خستگی می کنند، کسانی هستند که به گذشته خودشان شک می کنند، کسانی هستند که به لبخند دشمنان و فریب دغلکاران از راه در می روند»(بیانات در دیدار خانواده های شهدا و ایثارگران استان خراسان شمالی، 22/ 7/ 1391.)

 6.غفلت از دشمن، مرز بندی نکردن با دشمنان و ضعف در دشمن شناسی؛

غفلت از دشمن، نداشتن مرز بندی مشخص با دشمنان و ضعف در دشمن شناسی از دیگر عوامل لغزش و زاویه پیدا کردن با نظام و جدا شدن از این مسیر است.

رهبر معظم انقلاب فرمودند:« هر آدم عاقلی تا دید دشمن برایش کف می زند، باید به فکر فرو برود و بگوید من چه غلطی کردم؛ من چه کار کردم که دشمن برای من کف می زند؟! باید به خود بیاید. این مایه غصّه است که بعضی از کف زدن دشمن خوششان می آید! اگر گلزنِ مهاجم ما در میدان فوتبال، اشتباهاً به دروازه خودش گل بزند، چه کسی در آن میدان کف خواهد زد؟ طرفداران تیم مقابل و مخالف. حالا شما وقتی که می بینی دشمن برایت کف می زند، باید بفهمی که به دروازه خودی گل زده ای! ببین چرا زدی؟ ببین چرا کردی؟ ببین چه اشتباهی کرده ای؟ ببین مشکلت کجاست؟ بگرد مشکل خودت را پیدا کن و توبه کن...( بیانات در خطبه های نماز جمعه،26/ 9/ 1378.)

7.جاه طلبی، حب و بغض ها و عقده ها؛ گاهی قدرت طلبی، کینه ها و عقده ها نسبت به یک فرد یا یک مسأله موجب فاصله گرفتن برخی از مسیر انقلاب و در ادامه جدا شدن از آن می گردد.

و ...


:: بازدید از این مطلب : 378
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : عبدالرضا جودکی
شنبه 12 آذر 1401

آمریکا بدان:

ما با همین جوان‌هایی که کف خیابان آمده‌اند

سراغ‌تان خواهیم آمد.


:: بازدید از این مطلب : 305
|
امتیاز مطلب : 29
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6
نویسنده : عبدالرضا جودکی
سه شنبه 8 آذر 1401

کاش غربگرایان یک جو غیرت از این تحلیلگر عرب به عاریت می گرفتند. 

عبدالباری عطوان در پیام تصویری خود گفت: من در اردوگاه پناهندگان فلسطینی در دیر البلح در نوار غزه به دنیا آمده ام. تعدادی از اعضای خانواده من به خاطر محاصره نوار غزه و نرسیدن دارو و درمان مناسب جان باختند؛ محاصره ای که آمریکا و اسرائیل علیه این منطقه اعمال کردند. این آمریکا است که از اسرائیل حماست می کند. ما از این همپیمانی شیطانی آمریکایی - اسرائیلی رنج می بریم.

وی سپس به دخالت های ویران کننده آمریکا در منطقه پرداخت و افزود: چه کسی عراق را ویران کرد؟ چه کسی عراق را اشغال کرد؟ چه کسی یک میلیون عراقی را قبل از تجاوز نظامی به این کشور به خاطره محاصره این کشور به قتل رساند؟ چه کسی یک میلیون برادر عراقی دیگر را بعد از این تجاوزگری نظامی به عراق به قتل رساند؟ چه کسی ناتو را برای ویران کردن لیبی اعزام کرد؟ آنها لیبی را ویران کردند. بیش از سیصد تا چهارصد هزار نفر جان خود را در بمباران آمریکا در لبیی از دست دادند.

عطوان افزود: چه کسی الان سوریه را محاصره کرده است؟ چه کسی لبنان الان را محاصره کرده است؟ چه کسی خانه لبنانی ها را خراب کرده است؟ چه کسی قانون (تحریم) "قصیر" را علیه سوریه اعمال کرده است؟ چه کسی الان خاک سوریه را در اشغال دارد؟ چه کسی الان چاههای نفت و گاز سوریه را در تصرف خود دارد و این منابع را به سرقت می برد؟ آیا آمریکا نیست که همه این کارها را می کند؟! مگر آمریکا نیست که از جدایی طلب ها در سوریه حمایت می کند؟!

وی تاکید کرد: چطور می توانیم کشوری را دوست بداریم که سرزمین های ما را تحت تاخت و تاز و یورش خود قرار داده و خاک ما را اشغال کرده است؟ چطور می توان برای چنین کشوری دست زد و آن را تشویق کرد؟ چنین کاری برای هر عربی شرم آور است که در کنار آمریکا قرار بگیرد و این کشور را در بازی با ایران تشویق کند.

این نویسنده مشهور عرب گفت: این مسئله برای من بسیار مهم است. آمریکا ما را محاصره می کند و به ما گرسنگی می دهد و سرزمین های ما را تخریب می کند و سراسر منطقه ما را به یک منطقه شکست خورده تبدیل می کند. آمریکایی ها سالها است که نفت ما را به سرقت می برند و به ما فشار می آورند که قیمت نفت را کاهش دهیم تا اقتصادشان و اقتصاد غرب شکوفا شود اما اقتصاد ما اصلا برای آنها مهم نیست.

وی گفت: آمریکا ما (فلسطینی ها) را به تروریسم متهم می کند و ادعای اسرائیل مبنی بر اینکه ما تروریست هستیم را قبول می کند؛ درحالی که اسرائیل اشغالگر است. حالا ما باید در مقابل اشغالگری چه کار کنیم؟ آیا باید برای اشغالگران دست بزنیم و به آنها گل بدهیم؟ این اسرائیلی سرزمین من را اشغال و محاصره کرده و ثروت های مردم من را به یغما می برد. الان می بنید که یک کابینه نژادپرست روی کار می آید که بدتر از آپارتاید سابق آفریقای جنوبی است. چطور آمریکا از چنین رژیمی حمایت می کند و انواع سلاح به آن می دهد که شبانه روز ما را به قتل برساند؟ چطور از شهرک سازی اسرائیل در کرانه باختری و قدس حمایت می کند؟

عطوان تاکید کرد: من می خواهم تیم ایران را در مقابل آمریکا تشویق کنم. من می خواهم ایران را برای پیروزی تشویق کنم. من می خواهم پرچم ایران را بالا ببرم؛ همانطور که پرچم مغرب و عربستان و تونس و قطر را بالای سر بردم. من یک ملی گرا هستم. من طائفه گرا نیستم و هرگز نژادپرست نخواهم بود.من یک انسان مسلمان و عرب هستم.

وی افزود: من در برابر حمله آمریکا به عراق ایستادم. من در برابر ویران کردن لیبی ایستادم. من االان هم علیه محاصره سوریه و لبنان ایستاده ام.

این تحلیلگر عرب افزود: می خواهم که امروز ایران آمریکا را شکست بدهد و انشاالله این چنین خواهد شد و خوشحال خواهیم شد. میلیونها مسلمان و همه ستم دیدگان جهان خوشحال خواهند شد چرا که این آمریکایی مغرور و متکبر و قلدر شکست خواهد خورد. مردم از شما (سران آمریکا) بیزارند. این نکته را بفهمید.

وی همچنین با اشاره به نفاق و دو رویی آمریکایی ها و بهره برداری از مقوله حقوق بشر و آزادی بیان برای دستیابی به اهدافش و عهد شکنی سران آمریکا گفت: چه کسی از توافق هسته ای خارج شد؟ چه کسی تنها دو سال بعد از امضای این توافق از آن خارج شد و علیه ایران تحریم وضع کرد؟ چهل سال است که تحریم ها علیه ایران وضع شده است. آیا شما در لوای دروغ پردازیهای خود گوشت و پوست ما را می خواهید؟ ما رفتار و نفاق شما را دیدیم. ما چگونگی حمایت شما از اشغالگران را دیدیم. شما حتی خانه اروپا را ویران کردید. شما اوکراین را ویران کردید. اوکراین یک کشور مستقل بود و ملت مسالمت جویی داشت. شما از آنها به عنوان گوشت قربانی برای مقابله با روسیه استفاده کردید.

عطوان در پایان پیام تصویری خود بار دیگر تاکید کرد: انشا الله فردا جلوی تلویزیون خواهیم نشست و تیم ملی ایران را تشویق خواهیم کرد.

**

وبسایت صدای آمریکا،  مطلبی آمیخته با بلاهت را تحت عنوان "حمایت وزارت خارجه آمریکا از ورزشکاران ایرانی در آستانه رویارویی در جام جهانی" (!) منتشر کرده و نوشت:

"این وزارت، پیش از بازی سه‌شنبه آمریکا مقابل ایران در جام جهانی، با بازیکنان ایرانی که در صحنه بین‌ المللی از خواندن سرود ملی جمهوری اسلامی سر باز زدند، ابراز همبستگی کرد. این وزارت‌ گفت که شانه‌ به‌ شانه ورزشکاران ایرانی که در جریان مسابقه خود با انگلیس از خواندن سرود ملی ایران خودداری کردند، می‌ایستد.

تمام ورزشکاران ایران جزئی از بدنه ملت سلحشور ایران بزرگ هستند، چطور بعد از چهاردهه سردمداران آمریکا هنوز نفهمیده اند که آنها هیچوقت گول شیطان را نخواهند خورد؟!


:: بازدید از این مطلب : 366
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : عبدالرضا جودکی
یک شنبه 6 آذر 1401

چرا سپاه پاسداران مواضع پرچم سفیدها را پاک‌سازی می‌کند؟ / همه آنچه باید درباره کادرهای داعش در اغتشاشات جوانرود بدانید+ تصاویر

 

اواخر مرداد سال ۱۳۹۹ شعبه پنجم دادگاه کیفری تهران شاهد یک محاکمه قابل توجه بود، در آن روز یک نوجوان ۱۷ ساله پشت میز محاکمه قرار گرفته و رو به رئیس دادگاه می‌گوید: من داعش را حق می‌دانم و هنوز هم بر همان عقیده هستم! متهم پرونده در اداه دفاعیاتش جملات عجیبی بر زبان رانده و می‌گوید: از طریق کلیپ‌هایی که داعش منتشر می‌کرد، با آنها آشنا شدم و عضو داعش شدم. آن‌ها می‌خواستند فساد را از بین ببرند. اگر ایران نبود، حالا ما در عراق حکومت می‌کردیم. کرکوک و اربیل دست ما بود. سردار سلیمانی باعث شد ما سقوط کنیم. ما اربیل و کرکوک را گرفته بودیم، همه عراق دست ما بود. وقتی به اربیل رسیدیم، می‌خواستیم آنجا را که فساد زیاد دارد و زن‌ها حجاب ندارند و مردها کارهای خلاف می‌کنند، پاک‌سازی کنیم؛ اما وقتی که داشتیم پیروز می‌شدیم، سلیمانی آمد و اربیل را از دست ما گرفت!

عامل تروریستی سپس مکث کرده و رو به رئیس دادگاه می‌گوید:

او (شهید حاج قاسم سلیمانی) باید کمک می‌کرد که ما آنجا حاکم شویم؛ اما پشت آن زن‌ها و مردهای اربیلی را گرفت و با ما مبارزه کرد. به همین دلیل هم باید ایران را از بین برد. ازنظر من ایران باید نابود شود. ما می‌توانستیم عراق را برای خود کنیم و حکومت کنیم. ایرانی‌ها مزاحم بودند. این چه وضعی است که زنان ایرانی دارند. باید زنان ایرانی را شلاق زد. این چه وضعی است که جوان‌های شما دارند. ما می‌خواستیم این چیزها را درست کنیم؛ اما ایرانی‌ها با ما جنگیدند. من پشیمان نیستم. شما ایرانی‌ها بودید که درباره ما دروغ گفتید. مگر ما با ایزدی‌ها چه کردیم؟ کنیز گرفتن چه عیبی دارد؟ ما کنیز می‌گرفتیم؛ اما همین سلیمانی (شهید) با این ‌کارهای ما مخالف بود!

چرا سپاه پاسداران مواضع پرچم سفیدها را پاک‌سازی می‌کند؟ / همه آنچه باید درباره کادرهای داعش در اغتشاشات جوانرود بدانید+ تصاویر

این دادگاه بخشی از مجموعه محاکمات یک باند ۲۱ نفره اشرار وابسته به شبکه تروریستی داعش بود که بعدها احکام آن صادر گردید؛ در جریان برگزاری آن دادگاه مشخص شد که داعش توانسته است به‌صورت مخفیانه از میان برخی جماعات در استان‌های کردنشین یارگیری کند، این گروه تروریستی با رصد افراد برای گرایشات سلفی و تکفیری آنها را به‌سوی خود جذب کرده و در شام و عراق از آنها استفاده انتحاری کرده است.

ماجرای عضویت کردهای سلفی در داعش اتفاق تازه‌ای نبود، زیرا سه سال قبل از آن‌ یک هسته تروریستی دیگر از داعش با عبور مخفیانه از مرزها خود را به تهران رسانده بود، در آن ماحرا یک گروه در جوار حرم مطهر حضرت امام (ره) و گروه دیگر در لابی و ساختمان شماره دو مجلس اقدام تروریستی و انتحاری انجام دادند.

یکی از شاهدان آن ماجرا تروریستی روایت کرده است که مهاجمان تروریستی با لهجه‌ای خاص با یکدیگر صحبت می‌کردند که اختصاص به مناطقی در سنندج، کامیاران و جوانرود بود! از جمله آنکه یکی از تروریست‌ها به دیگری می‌گفت: با لهجه کردی «بی سه بی، بی سه بی، پال به من؛ یعنی وایسا- بیا، وایسا- بیا، به من تکیه کن»

چرا سپاه پاسداران مواضع پرچم سفیدها را پاک‌سازی می‌کند؟ / همه آنچه باید درباره کادرهای داعش در اغتشاشات جوانرود بدانید+ تصاویر

یک روز پس‌ازاین واقعه شوم پلیس در گزارشی اعلام کرد که رهبر این هسته آلوده تروریستی فردی ایرانی و کرد تبار بانام سریاس صادقی است! سریاس ازنظر ظاهری فردی چاق و بالای صد وسی کیلو بود، اما توانسته بود به شبکه پرپیچ‌وخم داعش راه پیداکرده و تا سطح فرماندهی یکی از گردان‌های داعش بانام «گردان صلاح‌الدین ایوبی» بالا برود.

در روز شوم حمله داعش به مجلس شاهدان روایت کرده‌اند که عاملان تروریستی لهجه‌ای خاص داشته و عربی را به طرزی خاص صحبت می‌کردند. اغلب کارشناسان متخصص در حوزه زبان عربی معتقد بودند لهجه تروریست‌ها، متعلق به یک عرب‌زبان نیست و نوع عربی استفاده‌شده، زبان محاوره‌ای معمول نیست. بلکه عربی است که یاد گرفته‌شده است!

بعدها با بررسی پرونده این تروریست‌ها مشخص شد که سرتیم این عملیات (سریاس صادقی) سرگذشتی جالب‌توجه دارد؛ این عنصر تروریستی پیش از آنکه عضو داعش شود، مدتی طولانی سمپات گروهک تروریستی و منحله حزب دموکرات کردستان بوده است. این روزها نام این گروهک تروریستی و مسلح را بارها مردم شنیده‌اند!

سریاس صادقی پیش از عضویت در داعش به مدت دو سال هوادار حزب تروریستی دموکرات کردستان (حدک) بوده است. او به دلیل اختلافات درونی از گروهک حدکا جدا شده بود. البته این گروهک بعدها اعلام کرد که سریاس صادقی مواضع سلفی داشته است؛ اما این ماجرا به‌خوبی نشان از پاس‌کاری نیرو میان تروریست‌ها در کنار مرز ایران داشت.

چرا سپاه پاسداران مواضع پرچم سفیدها را پاک‌سازی می‌کند؟ / همه آنچه باید درباره کادرهای داعش در اغتشاشات جوانرود بدانید+ تصاویر

چرا سپاه پاسداران مواضع پرچم سفیدها را پاک‌سازی می‌کند؟ / همه آنچه باید درباره کادرهای داعش در اغتشاشات جوانرود بدانید+ تصاویر

مانیفست تروریست‌ها: یک هدف با چند محور متضاد

از سال ۲۰۱۲ به این‌سو بسیاری بارها منابع خبری عراقی؛ گزارش‌هایی را منتشر کرده‌اند که حکایت از همکاری گروهی از کردها با نیروهای داعش دارد. بنابراین گزارش‌ها، کردهایی که عضو داعش هستند، از طریق دادن اطلاعات از جغرافیای منطقه و دانستن زبان کردی، به داعش کمک کرده بودند.

در اعترافات توحید قریشی یکی دیگر از ایرانیان عضو در شبکه داعش آمده است:

پس از آمادگی برای پیوستن به داعش از طریق یک قاچاقچی کرد وارد ترکیه می‌شود و پس از دو یا سه روز اقامت در یک‌خانه که محل اسکان اعضای جدید بوده به مرز سوریه می‌رود. در مرز به‌هیچ‌وجه بازرسی نمی‌شود. در دو سه کیلومتری داخل خاک سوریه توسط افرادی تحویل گرفته می‌شود و وارد یک پایگاه آموزشی می‌شود و پس از گذران یک دوره آموزشی هفت‌تا ده‌روزه به میدان جنگ اعزام شد.

در ادامه این پرونده قیدشده است:

او(توحید قریشی) در اشغال یکی از روستاهای سوریه توسط داعش حضورداشته است، هرچند وی مدعی است تنها یک سرباز معمولی داعش بوده، اما اطلاعات موجود نشان می‌دهد وی جایگاه امیری داشته است. قریشی علی‌رغم ازدواج در ایران، با همسر روس یکی از کشته‌شدگان داعش ازدواج می‌کند و درنهایت مدعی شده است که هر دو آن‌ها شبانه از پایگاه داعش فرار می‌کنند و به سمت ترکیه می‌روند. در مرز ترکیه برخلاف دریافت تسهیلات برای ورود به خاک سوریه، این بار برای خروج از سوریه و ورود به ترکیه شاهد سخت‌گیری شدیدی بوده است. مرزبانان ترک وی را به سمت ایران دیپورت می‌کنند، اما همسر روسش را بازداشت می‌کنند که او هم بعد از مدتی به روسیه تحویل داده می‌شود. قریشی درنهایت هنگام ورود مخفیانه به پایانه آزادی تهران دستگیر می‌شود. در آن زمان رسانه‌های ضدانقلاب با وارونه نمایی جرم او را فعالیت مذهبی و تبلیغ برای اهل سنت معرفی کرده‌اند.

اگرچه بین کردهای سکولار با داعش ازلحاظ مانیفستی و اعتقادی اختلافات زیادی وجود داشته و حتی آن‌ها بارها با یکدیگر در موقعیت‌های مختلف در عراق و سوریه جنگیده‌اند، اما در یک محور واحد باهم اتفاق‌نظر شدید دارند! همه این تروریست‌ها در دشمنی با کیان جمهوری اسلامی ایران و مردم کشورمان باهم متحد هستند. این انشقاق ظاهری درنهایت باعث اتحاد آنها در عمل شده است.

چرا سپاه پاسداران مواضع پرچم سفیدها را پاک‌سازی می‌کند؟ / همه آنچه باید درباره کادرهای داعش در اغتشاشات جوانرود بدانید+ تصاویر

در یک گزارش که آسوشیتدپرس منتشر کرد از قول حسین یزدان‌پناه، یکی از فرماندهان شاخهٔ نظامی گروهک تروریستی پژاک آمده است که گروهش از سوی آمریکا تعلیم نظامی و حمایت دریافت کرده و این، بخشی از برنامهٔ بین‌المللی پشتیبانی از کردها است. این عامل تروریستی اعتراف کرده بود که جنگ علیه داعش «هرگز یک جایگزین» برای رویارویی آن‌ها با حکومت ایران نبوده است!

سخنگوی گروهک تروریستی دموکرات کردستان نیز در مصاحبه‌ای با وب‌سایت المانیتور گفته است که ایران را به‌عنوان یکی از دشمنان اصلی خود می‌بیند و از هیچ فرصتی برای حمله فروگذار نخواهد کرد. این جملات از سوی دو سرکرده گروهک‌های تروریستی به‌ظاهر متضاد با داعش نشان از آن داشت که تروریست‌ها باوجود اختلافات ظاهری باهم در متن عمل با یکدیگر روی یک محور واحد حرکت کرده و رفتار مشابهی دارند. به عبارتی بهتر از نظر محتوایی این گروهک‌ها در دشمنی با مردم ایران با هم فرقی ندارند.

چرا سپاه پاسداران مواضع پرچم سفیدها را پاک‌سازی می‌کند؟ / همه آنچه باید درباره کادرهای داعش در اغتشاشات جوانرود بدانید+ تصاویر

تیپولوژی لجستیکی تروریست‌ها چگونه است؟

مردم جوانرود و سنندج هنوز در یاد دارند که باند تروریستی سریاس چگونه باعث سلب آسایش مردم می‌شد؛ این گروهک سلفی با حمله به نوامیس مردم و نیز آتش زدن آرایشگاه‌های زنانه سعی داشت ناآرامی را با اشاره بن سلمان به داخل مرزها بکشد؛ در آن زمان به دلیل ضربات شدید اطلاعاتی به این گروهک؛ باند سریاس از داخل کشور متواری گردید. [۱]

البته اولین جرقه‌های عضویت برخی کردها در گروه‌های تکفیری نه با داعش که قبل از آن پدید آمده است. سال ۲۰۰۱ گروهک انصار در مناطق کردنشین در عراق شکل‌گرفته است. پایگاه اصلی این گروهک در شمال شرق حلبچه در استان سلیمانیه هم‌مرز با ایران بود. گروهک تروریستی انصار الاسلام (الشیطان) انشعابی از گروه عراقی حرکت اسلامی کردستان بود. نکته جالب‌توجه آنکه این انشعاب به این دلیل صورت گرفت که اعضای این گروه تروریستی مخالف میانجیگری ایران میان اتحادیه میهنی کردستان و حرکت اسلامی کردستان بودند.

چرا سپاه پاسداران مواضع پرچم سفیدها را پاک‌سازی می‌کند؟ / همه آنچه باید درباره کادرهای داعش در اغتشاشات جوانرود بدانید+ تصاویر

چرا سپاه پاسداران مواضع پرچم سفیدها را پاک‌سازی می‌کند؟ / همه آنچه باید درباره کادرهای داعش در اغتشاشات جوانرود بدانید+ تصاویر

تشکیل این شاخه جدید عمق کینه این تروریست‌های سلفی با مردم ایران را نشان می‌داد، قالب تأمل آنکه در آن روزها مسعود بارزانی رئیس حزب دموکرات کردستان عراق از این جدایی استقبال کرده و حتی به‌صورت مخفیانه قول تسلیح آن‌ها را داده بود. روزنامه گاردین در گزارشی تحقیقی نوشته است که هیچ‌گاه مشخص نشد که انگیزه حزب سکولار بارزانی برای حمایت از سلفی‌ها در کردستان چه بوده است! البته تحولات تاریخی، بعدها دلیل این همگرایی را به‌خوبی نشان داد. این گروهک تروریستی بعدها به جندالاسلام تغییر نام داده و در اولین عملیات ۴۳ پیشمرگه اتحادیه میهنی را کشت.

چرا سپاه پاسداران مواضع پرچم سفیدها را پاک‌سازی می‌کند؟ / همه آنچه باید درباره کادرهای داعش در اغتشاشات جوانرود بدانید+ تصاویر

با آغاز تجاوز آمریکایی‌ها به عراق شورای رهبری «انصارالسلام» به «انصار السنه» تغییر نام داد، در اسناد تجاوز ناتو به عراق هیچ‌گاه این نام گروهک تروریستی به‌عنوان هدف عملیاتی برای آمریکا و متحدانش تعریف نشده است. سال ۲۰۰۷ انصار السنه مجدداً به «انصارالاسلام» تغییر نام داده و با «جماعت توحید و جهاد» شاخه رسمی گروهک تروریستی القاعده بیعت کرد.

این گروهک سال ۲۰۱۴ به سوریه مهاجرت کرده و به‌عنوان بازوی ترور و خشونت فعال شد. در این زمان آمریکایی‌ها علاوه بر کمک لجستیکی به این گروهک آنها را به‌صورت راداری و پهپادی نیز حمایت می‌کردند. این گروهک تروریستی در سال ۲۰۱۵ با تشکیل «حرکت مهاجرین اهل سنت ایران» اقدام به تبلیغات گسترده و عضوگیری از نیروهای سلفی-جهادی در داخل ایران کرده است. [۲]

سرمد البیاتی، تحلیلگر مسائل سیاسی و راهبردی مسائل عراق درباره انصار الاسلام یا همان پرچم سفیدها می‌گوید: این گروهک هم اکنون با شماری از بازماندگان حزب منحل بعث و حزب کارگران کردستان موسوم به ( PKK ) متحد شده اند تا پیاده کننده سناریوی جدید دشمن را پیاده کنند. این هم افزایی با ایدئولوژی‌های مختلف نشان می‌دهد تروریست‌ها از نظر تیپولوژی می‌توانند جمع متکثری از تضادها باشند!

چرا سپاه پاسداران مواضع پرچم سفیدها را پاک‌سازی می‌کند؟ / همه آنچه باید درباره کادرهای داعش در اغتشاشات جوانرود بدانید+ تصاویر

چرا سپاه پاسداران مواضع پرچم سفیدها را پاک‌سازی می‌کند؟ / همه آنچه باید درباره کادرهای داعش در اغتشاشات جوانرود بدانید+ تصاویر

اتحاد راهبردی تروریستی در اغتشاشات

با آغاز اغتشاشات محله محور در برخی شهرهای کشور بار دیگر گروهک‌های تروریستی به طمع افتاده‌اند که از مرزها عبور کرده و تحولات اجتماعی را به اقدامات ضد امنیتی گره بزنند. از این رو حمله به حرم مطهر شاه‌چراغ و پس‌ازآن حمله تروریستی در ایذه و نیز تحرکات گروهک‌هایی چون کومله در کنار مرزها را نه جدا از یکدیگر، بلکه در امتداد باهم باید تحلیل و ارزیابی کرد.

این گروهک‌ها اگرچه در ظاهر ایدئولوژیک با یکدیگر اختلاف‌نظر دارند؛ اما در یک رمز عملیاتی باهم اتفاق‌نظر راهبردی پیداکرده‌اند؛ آن‌ها در ویران کردن ایران و نیز اجرای پروژه سوریزاسوین (سوریه‌ای کردن ایران) باهم متحد و یک جبهه هستند. در این جنگ احزاب حتی آمریکایی‌ها نیز علنی به صحنه آمده و با فرستادن یک مأمور ویژه از گروهک سیا به جمهوری آذربایجان این عملیات تروریستی را هدایت میدانی می‌کنند. [۳]

این تحرکات تروریستی باعث شد یگان‌های موشکی و پهپادی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی مختصات جغرافیایی آلوده به گروهک‌ها را به‌صورت کامل پاک‌سازی کرده و حتی به مقامات اقلیم کردستان هشدار دهد که در صورت مماشات به‌صورت زمینی وارد مناطق آلوده گردیده تا آنها را از حیث تروریست‌ها پاک کند.

چرا سپاه پاسداران مواضع پرچم سفیدها را پاک‌سازی می‌کند؟ / همه آنچه باید درباره کادرهای داعش در اغتشاشات جوانرود بدانید+ تصاویر

این هسته‌های تروریستی در روزهای اخیر از فرصت اغتشاشات شبکه فحشا استفاده کرده و در شهرهایی چون سنندج و جوانرود دست به اقداماتی با ماهیت داعشی زده‌اند؛ حمله به منازل مردم و تعدی به جان و نوامیس آنها از جمله مواردی بود که ذیل پروژه سوریه سازی اجرایی شده بود، این تحرکات در رصد کامل نهادهای اطلاعاتی و انقلابی قرار داشته و تمامی سر شبکه‌های داخلی و بین‌المللی آن دستگیرشده‌اند.

چرا سپاه پاسداران مواضع پرچم سفیدها را پاک‌سازی می‌کند؟ / همه آنچه باید درباره کادرهای داعش در اغتشاشات جوانرود بدانید+ تصاویر

در دو ماه گذشته این گروهک‌های تروریستی سعی کردند با اجرای عملیات ایذایی برخی شهرها چون زاهدان؛ نقده و جوانرود را به‌عنوان «شهرآزاد» پایگاه تروریستی اعلام کنند. هدف آن بود یکی از این سه شهر مقر ترویست‌ها در پروژه سوریه سازی باشد. در این عملیات گروهک‌های تروریستی داعش؛ جیش‌العدل (شیطان)، کومله؛ حزب دموکرات و شبکه وهابی‌ها باهم کارگروه مشترک تشکیل دادند. ابلاغیه این گروهک‌ها علاوه بر ناامن سازی استفاده از کلیدواژه‌هایی چون رافراندم بوده است!

البته این تلاش برای ویرانی ایران حتی در دستگاه‌های ارزیابی دشمن نیز موردتوجه قرار نگرفته است؛ اخیراً یکی از کارشناسان امنیتی رژیم موقت صهیونیستی نوشته است که ایران نه سوریه می‌شود نه لیبی و نه حتی مصر؛ در اغتشاشاتی که همجنس‌بازها در آن یارگیری می‌کنند؛ رادیکال کردن فضا به سود متحدان آمریکا نیست!

 

 

 


:: بازدید از این مطلب : 303
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : عبدالرضا جودکی
شنبه 5 آذر 1401

«خداوند سال۱۴۰۱ همان خداوند سال۱۳۶۰ است»، این جمله رهبر معظم انقلاب زمانی بیان شد که کشور در شرایط عادی و آرام قرار داشت و کسی تصور نمی‌کرد چند ماه بعد فضا به گونه‌ای تغییر کند که ترور‌های کور آرامش مردم را تحت الشعاع قرار دهد، اما در سال۶۰ چه گذشت؟

به گزارش ایرنا، هفتم تیرماه زمانی که مسئولان قوه قضائیه در چهل‌و‌یکمین سالگرد بمب‌گذاری در دفتر حزب جمهوری اسلامی به دیدار رهبر معظم انقلاب رفتند، بیانات و نکات مهمی شنیدند که شاید ناظران سیاسی آن زمان عمق آن را درک نکردند و آن را یک بازخوانی تاریخی از آنچه بر ملت ایران به ویژه در اوایل دهه۶۰ گذشت، قلمداد کردند.
رهبر معظم انقلاب در آن دیدار فرمودند: «ملت ایران در سال۱۳۶۰ با قرار گرفتن در مدار یکی از سنت‌های الهی، یعنی جهاد و ایستادگی توانست دشمن را ناامید کند. امروز نیز همان قاعده و قانون جاری است و خداوند سال۱۴۰۱ همان خداوند سال۱۳۶۰ است و باید تلاش کنیم خود را مصداق سنت‌های الهی قرار دهیم تا نتیجه آن پیشرفت و پیروزی باشد.».
اما اکنون دشمنان ایران مسیر اعتراضات مردمی را به سمت ترور و اعمال خشونت منحرف کرده‌اند و می‌خواهند به هر قیمتی، میهن اسلامی را به آشوب بکشند تا سرمداران استکباری با خیال آسوده زیاده‌خواهی‌های خود را در منطقه دنبال کنند، شاید به همین دلیل است که رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار اخیر خود با جمعی از مردم اصفهان، حوادث اخیر را مورد اشاره قرار دادند و تأکید کردند: «افراد در صحنه و پشت صحنه این شرارت‌ها، بسیار حقیرتر از آن هستند که بتوانند به نظام آسیب بزنند. بساط شرارت بدون شک جمع خواهد شد و ملت ایران با نیروی بیشتر و روحیه تازه‌تر حرکت در میدان پیشرفت کشور را ادامه خواهد داد.»
مرور آنچه در بحبوحه سال۶۰ رخ داد و همپوشانی آن با رویداد‌های دو ماه اخیر نشان می‌دهد عملیات آشوب و ترور که در ابتدای انقلاب در دستور کار تروریست‌ها و فرقه منافقین قرار داشت، اکنون نیز ابزاری برای جریان‌های برانداز و معاند است، هر چند جوانان و نوجوانان امروز که متولدان سال‌های پس از جنگ تحمیلی هستند و از آن‌ها به عنوان نسل‌های سوم و چهارم انقلاب یاد می‌شود، آن ترور‌ها را ندیده‌اند و ذهن‌شان از این مقوله خالی است.
در سال۶۰ چه بر مردم ایران گذشت؟
در فاصله ۳۰خرداد سال۱۳۶۰ یعنی از عزل بنی‌صدر از ریاست جمهوری توسط مجلس و به دنبال آن اعلام مبارزه مسلحانه مجاهدین خلق که بعد‌ها به دلیل اقدامات‌شان علیه ملت ایران منافقین نام گرفتند تا سال۱۳۶۲ یعنی در یک بازه زمانی که بیش از دو سال به طول انجامید، جامعه ایران آبستن حوادثی بود که ترور در سرمشق آن قرار داشت، برآورد شده است که تنها در شهریور سال۶۰، ۶۰۰نفر از هموطنان قربانی ترور‌های کور شدند، یعنی به طور متوسط روزی ۲۰نفر به دست منافقان کوردل به خاک و خون کشیده شدند.
این ترور‌ها در کنار تحرکات تجزیه‌طلبانه و جنگ تحمیلی رژیم صدام با ایران که نوار غربی کشور را تحت اشغال داشت، شرایط وهم‌آلودی را بر فضای سیاسی و اجتماعی ایران حکمفرما کرده بود.
۳۰خرداد ۱۳۶۰ و با اعلام رسمی مبارزه مسلحانه منافقین با حکومت جمهوری اسلامی، خیابان‌های تهران و برخی شهر‌ها به صحنه آشوب تبدیل شد و عوامل این سازمان اقدام به تخریب اموال عمومی و تعدی به جان و مال مردم کردند.
هفت روز بعد یعنی در ششم تیرماه، از طریق بمب‌گذاری در مسجد ابوذر تهران، سوءقصد به آیت‌الله سیدعلی خامنه‌ای، امام جمعه تهران و نماینده امام در شورای عالی دفاع صورت گرفت که منجر به جانبازی رهبر معظم انقلاب شد. روز بعد، بمب‌گذاری در دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی به وقوع پیوست و واقعه هفتم تیر رقم خورد، در این حادثه آیت‌الله محمد بهشتی، رئیس وقت دیوان عالی کشور و ۷۲تن از یاران امام که مناصب مهمی را در مجلس و دولت بر عهده داشتند، به شهادت رساندند که می‌توان به شهادت چهار وزیر، چند معاون وزیر، ۲۷نماینده مجلس و جمعی از اعضای حزب جمهوری اسلامی اشاره کرد.
هرچند تا میانه مرداد ماه ترور شخصیت‌های سیاسی صورت نگرفت، اما نبود روزی که خبری از وقوع ترور و به رگبار بستن مردم کوچه و بازار از سوی عوامل منافقین به گوش نرسد و خانواده‌ای داغدار نشود. در همین اثنی و در چهاردهم مرداد آن سال دکتر حسن آیت، عضو شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی، عضو هیئت رئیسه مجلس خبرگان قانون اساسی و نماینده تهران در دوره اول مجلس شورای اسلامی که نقش مهمی در تدوین اصول قانون اساسی و الحاق اصل ولایت فقیه به آن داشت و از مخالفان سرسخت بنی‌صدر بود، ترور شد.
شهریور ماه نیز برای ملت ایران پرهزینه بود. هفتم شهریور در یک اقدام تروریستی دیگر، جلسه شورای امنیت کشور در دفتر نخست‌وزیری هدف تروریست‌ها قرار گرفت و محمدعلی رجایی رئیس‌جمهور، محمدجواد باهنر نخست وزیر و چند تن دیگر از مسئولان کشور به شهادت رسیدند و بیش از ۲۰نفر مجروح شدند.
۱۷هزار ایرانی، قربانی ترور
فهرست ترور‌هایی که در این دو سال به صورت هدفمند و با هدف تضعیف نوپای جمهوری اسلامی صورت گرفت بسیار بلند است و تاکنون ۱۷هزار نفر از هموطنان به روش‌های مختلف قربانی ترور‌ها و اقدامات ضدانسانی تروریست‌ها و به ویژه منافقین شده‌اند.
از جمله این ترور‌ها می‌توان به هدف‌گیری ائمه جمعه اشاره کرد که از آن‌ها به عنوان پنج شهید محراب یاد می‌شود و عبارتند از: آیت‌الله سیدمحمدعلی قاضی‌طباطبائی، آیت‌الله سیداسدالله مدنی‌تبریزی، آیت‌الله سیدعبدالحسین دستغیب، آیت‌الله محمد صدوقی و آیت‌الله اشرفی‌اصفهانی که در فاصله آبان سال ۱۳۵۸ تا تیرماه۱۳۶۱ به شهادت رسیدند، البته مردم کوچه و بازار نیز از اقدامات تروریستی این گروهک‌های تروریستی در امان نبودند و گروهک‌های تروریستی و جریان نفاق با ترور‌های کور و کشتار عموم مردم بی‌گناه سعی داشتند مردم را از انقلاب اسلامی رویگردان کنند.
فرمان هدایت به سمت آشوب و ترور در سال ۱۴۰۱
از اواخر شهریور ماه امسال که اعتراضات به مرگ مهسا امینی آغاز شد تا به امروز یعنی ۳۰آبان ماه، صحنه‌گردانان اصلی اغتشاشات به تدریج ماهیت اصلی خود را به نمایش گذاشته‌اند و می‌توان گفت با عبور از فاز اعتراض، به مرحله ترور و اقدام مسلحانه روی آورده‌اند؛ موضوعی که نه تنها مسئولان داخلی به آن صحه گذاشته‌اند، بلکه حامیان غربی آشوبگران به ویژه امریکایی‌ها نیز به آن اعتراف کرده‌اند.
نگاهی به حوادثی که در چند روز گذشته به خصوص در روز‌های ۲۴، ۲۵ و ۲۶آبان در شهرهایی، چون مشهد، اصفهان، ایذه، صحنه، بوکان و مهاباد روی داد، نشان می‌دهد اغتشاشگران به دنبال یک جنگ داخلی مشابه آنچه در سوریه روی داد، هستند و طرح‌ریزی و اجرای ترور‌های کور با هدف کشتار مردم اعم از نظامیان و مردم عادی را کلید زده‌اند، در این روز‌ها ۱۴تن از نیرو‌های حافظ امنیت به همراه تعدادی از مردم در شهر‌های مختلف به شهادت رسیدند که از آن جمله می‌توان به شهادت دو دانشجوی بسیجی در مشهد و سه نیروی حافظ امنیت در اصفهان اشاره کرد.
رمز عبور چیست؟
شاید این پرسش که «رمز عبور از شرایط فعلی چیست؟» فهرست بلندی از منظر کارشناسان سیاسی، اقتصادی و اجتماعی و حتی فرهنگی داشته باشد، اما رهبر معظم انقلاب با نگاه همه‌جانبه به موضوعات هفتم تیرماه راهکار را تبیین کردند که بازگویی آن خالی از لطف نیست، ایشان خاطرنشان کردند: «در مقابل همه این حوادث، در رأس همه امام همچون کوه دماوند، سربلند ایستاد و مسئولان دلسوز و مردم و جوانان انقلابی نیز ایستادند و توانستند شرایط کشور را ۱۸۰ درجه تغییر دهند، به طوری که ناکامی‌های پی‌در‌پی به پیروزی‌های پی‌در‌پی تبدیل شد، منافقین از سطح خیابان‌ها جمع شدند، ارتش و سپاه قوی‌تر شدند و کشور به روال عادی بازگشت.»
ایشان تأکید کردند: ملت ایران در سال۱۳۶۰ با قرار گرفتن در مدار یکی از سنت‌های الهی یعنی جهاد و ایستادگی توانست دشمن را ناامید کند. امروز نیز همان قاعده و قانون جاری است و خداوند سال۱۴۰۱ همان خداوند سال۱۳۶۰ است و باید تلاش کنیم خود را مصداق سنت‌های الهی قرار دهیم تا نتیجه آن پیشرفت و پیروزی باشد.

 

منبع: روزنامه جوان


:: بازدید از این مطلب : 377
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : عبدالرضا جودکی
جمعه 4 آذر 1401

زیبا کلام ناراحت‌ ترین شخص ایرانی ؛ من کیف میکنم وقتی ایران در کشتی و فوتبال و... میبازه چون ما نژاد پرستیم.

وای به حال ما که با این نوع تفکر در دانشگاه بچه های ما را آموزش می دهند. استادی که هنوز عرق ملی را با نژادپرستی نمی فهمه.! 

این خط را امتداد بده تا جریانات اخیر کشور، واقعا در لایه های مدیریتی کشور چه خبره؟!

 همان زیباکلام فعال سیاسی اصلاح طلب حاضر نشد روی پرچم رژیم صهیونیستی و آمریکا پا بگذارد!

 


:: بازدید از این مطلب : 448
|
امتیاز مطلب : 20
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
نویسنده : عبدالرضا جودکی
جمعه 4 آذر 1401

آنچه به عنوان بیانیه جبهه اصلاحات ایران منتشر شد، گذشته از یکایک عبارات و جملات آن، دارای یک روح کلی است مبنی بر این که آنچه طی 50 روز اخیر در کشور شاهد آن بوده‌ایم، یک حرکت گسترده و فراگیر اجتماعی ناشی از انباشت برخی توقعات و خواسته‌ها و انتظارات و نارضایتی‌ها و مطالبات گوناگون در جامعه بود و در مقابل، حاکمیت به جای دیدن و فهمیدن ریشه‌های این گونه مسائل، با خشونت با این اعتراضات مدنی برخورد کرد و یکی از دلایل مهم بروز این حوادث فقدان احزاب نیرومند در کشور به واسطه سیاست‌های حاکمیت است و اینک جبهه اصلاحات راه‌حل‌های مناسب برای حل ریشه‌ای این بحران را در اختیار دارد.

اولین مناقشه این است که برخلاف آنچه در بیانیه خود تأکید زیادی بر آن داشته‌اید، آنچه طی هفته‌های اخیر اتفاق افتاد، به هیچ وجه فراگیر نبود. توضیح اینکه اگر منظور شما از فراگیر، تعداد نقاط درگیر این گونه اغتشاشات باشد، باید گفت تعداد این نقاط کم نبود که البته منظور شما چنین چیزی نیست. اما اگر منظور شما از فراگیر این باشد که بخش قابل توجهی از جامعه در این گونه اغتشاشات حضور داشتند، که منظور شما چنین چیزی است، باید گفت به هیچ وجه چنین نبود. در واقع آنچه اتفاق افتاد این بود که در نقاط متعددی از کشور تعداد اندکی از آحاد دست به اغتشاش و آشوب زدند و صدالبته از همراهی توده‌های مردمی، محروم ماندند.

آیا این سخن به معنای آن است که نارضایتی و اعتراض و مطالبه‌ای در زمینه‌های گوناگون وجود ندارد؟ هرگز! منظور این است که همان کسی که از تنگنای معیشت در رنج و مضیقه است، همان کسی که جوان بیکار در خانه دارد، همان کسی که به دنبال آنتی‌بیوتیک از این داروخانه به آن داروخانه می‌رود، همان کسی که احساس می‌کند نماینده‌ای در مجلس ندارد، همان کسی که مشکل تأمین اجاره خانه دارد، همان کسی که در انتخابات شرکت نکرده است، همان کسی که از اختلاف طبقاتی عصبانی است و همه کسان دیگر از این قبیل نیز پای در میدان این گونه اغتشاشات نگذاشتند؛ چون می‌دانند و می‌فهمند که با این گونه اعمال و رفتار، نه تنها بهبودی در وضعیت حاصل نمی‌شود بلکه وضعیت به مراتب سخت‌تری به وجود خواهد آمد. آنها بخوبی آگاهند که دشمنان ما در پی آسایش و سربلندی ما نیستند بلکه قصد دارند با ایجاد دوپارچگی و بلکه چندپارچگی در جامعه ایران، به یک جنگ خانگی خانمانسوز در کشور ما دامن بزنند تا دیگر نه از ایران نامی بماند و نه از ایرانی.

البته شما در بیانیه خود بشدت از اغتشاش نامیدن وقایع اخیر اجتناب کرده‌اید و حتی در جایی از بیانیه خود از این اغتشاشگران تحت عنوان «جریان‌های مطالبه‌گر عدالت، آزادی، دموکراسی، توسعه و زندگی» نام برده‌اید و در مقابل، در سراسر بیانیه خود به گونه‌ای سخن گفته‌اید که در واقع حاکمیت را به خاطر برخورد‌های خشونت‌آمیز، متهم و محکوم کرده‌اید. جالب اینجاست که شما نظام را متهم به نادیدن واقعیات می‌کنید، در حالی که خودتان گویی کور مادرزاد هستید! براستی چطور ممکن است چنین حجم عظیمی از خشونت در خشن‌ترین نوع آن – و گاهی خشن‌تر از خشونت‌های داعشی – از سوی عده‌ای به وقوع بپیوندد و فیلم و تصویر آن نیز بارها به نمایش درآید و باز هم کسانی باشند که این همه خشونت را نبینند؟! چطور ممکن است بریدن گلوی یک عضو نیروی انتظامی، سوزاندن انسان‌ها، کشتن انسان‌ها زیر ضربات مشت و لگد و چاقو و همچنین با سلاح گرم، به آتش کشیدن اتومبیل‌های شخصی و دولتی، آتش زدن محل کسب و کار مردم، پرتاب کوکتل مولوتف به سوی اماکن دولتی و انتظامی، تخریب و آتش زدن خودروهای امدادی و مجموعه گسترده‌ای از این گونه اقدامات را اغتشاش و خشونت ندانست و آنها را صرفاً در رده اعتراضات و مطالبات مدنی طبقه‌بندی کرد؟ در کجای دنیا چنین طبقه‌بندی‌ای وجود دارد؟ به نظر شما اگر یکی از این اعمال در کشورهای اروپایی صورت گیرد، چه برخوردی با عاملان آن صورت خواهد گرفت و مهمتر از آن، با کسانی که به نحوی درصدد تطهیر و توجیه این گونه اعمال خشونت‌آمیز برآیند و از عاملان آنها حمایت کنند، چه معامله‌ای انجام خواهد شد؟

شما در حالی که سعی دارید اعمال وحشیانه و خشونت‌آمیز جمعی خشن را با عباراتی خاص کتمان کنید، از سوی دیگر در سراسر بیانیه خود، با بی‌انصافی وصف‌ناپذیری نظام را متهم به خشونت می‌کنید. براستی راه‌حل شما برای مقابله و مهار عده‌ای که با چوب و چماق و قمه و چاقو و مواد آتش‌زا و حتی اسلحه گرم، به صورتی بسیار خشونت‌‌آمیز دست به تخریب و آتش‌سوزی و راه‌بندان و جنایت در سطح شهر می‌زنند و نظم و نظام شهری و اجتماعی را بکلی مختل می‌سازند، چیست؟ جالب اینجاست که به همراه نداشتن سلاح گرم توسط نیروهای ضدشورش، موجب می‌گردید اغتشاشگران با علم به این موضوع، از جرئت و جسارت بیشتری برخوردار شوند. از سوی دیگر، وجود سلاح گرم در دست اغتشاشگران و اجرای پروژه کشته‌ سازی توسط آنها، روی دیگر این سکه است که به دلیل تکرار آن در برهه‌های مختلف برای کسی پوشیده نیست و شما نیز نمی‌توانید چشم بر این واقعیت ببندید. البته در ورای همه این مسائل، نمی‌توان منکر وقوع برخی اشتباهات و یا قصورهایی از سوی نیرو‌های مقابله کننده با اغتشاشگران شد و چه بسا اتفاقاتی از این دست نیز روی داده باشد کما این که در زاهدان شاهد آن بودیم. همچنین پرواضح است که امکان دارد در درگیری‌ها و شلوغی‌ها و ازدحام‌ها و زد و خوردها، کسانی هم بیگناه دچار صدمه‌ای شده باشند که قطعاً موجب تأسف است. اما این مسائل نمی‌تواند و نباید موجب جابجایی اصل و فرع ماجرا شود.

یقیناً شما هم اصل و فرع ماجرا را بوضوح دیده‌اید ولی آنچه موجب می‌شود از بیان حقیقت خودداری کنید، پیروی از رفتارهای فرصت‌طلبانه است. متأسفانه علی‌رغم ادعای جامعه شناسی و سیاست دانی‌، به این نکته ساده نیز توجه ندارید که اگر به گونه‌ای بیانیه خود را تنظیم کنید که محکومیت صریح و جدی رفتارهای خشونت‌آمیز توسط عده‌ای اغتشاشگر را در خود نداشته باشد، و بالعکس نیروهای مدافع امنیت جامعه و بازدارنده از گسترش دامنه خشونت و تخریب مورد محکومیت قرار گرفته باشند، چه بسا به گسترش این گونه رفتارهای خشن و غیرمدنی کمک کرده‌اید و این آتشی است که می‌تواند دامن همه را بگیرد و کل جامعه را در خود بسوزاند. البته با افتخار باید گفت فهم و دانش و هوشیاری عموم مردم ایران در این زمینه از بسیاری احزاب و گروه‌ها، بیشتر و عمیق‌تر است و این همان سرمایه گرانقدری است که کشور را از بسیاری بلایا مصون می‌دارد.

نکته دیگری که در همین جا باید به آن اشاره کنم، کمرنگ و بلکه مفقود بودن نقش بیگانگان و دشمنان در وقایع اخیر در بیانیه جبهه اصلاحات است. البته شما به اندازه‌ای که قسم‌تان راست باشد، به این موضوع اشاره کرده‌اید اما در مقایسه با حجم و غلظت دیگر نکات مطرح شده، در حد هیچ است. واقعاً چگونه در حالی که رهبران و سردمداران شبکه شیاطین، خودشان با کنار گذاردن تمامی تعارفات و قواعد بین‌المللی و معاهدات جهانی، بصراحت و با صدای بلند از این اغتشاشات اعلام حمایت کرده‌اند و تمامی امکانات خود را در این راه به میدان آورده‌اند و شبانه‌روز در حال تلاش برای برافروختن هر چه بیشتر آتش اغتشاشات در کشور ما هستند و حتی برای امیدبخشی به اغتشاشگران، در بالاترین سطوح با عوامل سرسپرده خود ملاقات و فیلم آن را پخش می‌کنند، شما از پرداختن به این موضوع طفره می‌روید و آنچه اتفاق افتاده است را یک جریان و موضوع داخلی عنوان می‌دارید؟

اینجانب منکر مسائل و مشکلات داخلی نیستم، اما آیا نقش رسانه‌های بیگانه و نیز وابستگان به بیگانه را از یکسو در بزرگنمایی مشکلات و از سوی دیگر در کوچک‌نمایی و بلکه محو دستاوردها و پیشرفت‌ها، تحریف وقایع و اتفاقات و در یک کلام در تحریک احساسات بخصوص نسل جوان می‌توان منکر شد؟ آیا نقش این رسانه‌ها و عوامل را در ایجاد انحراف در رفتارهای سیاسی و سوق دادن آنها به سمت آشوب و بلوا و اغتشاش می‌توان نادیده گرفت؟ خوشبختانه بسیاری از شما از اهالی رسانه هستید و ادعاهای بزرگی نیز در این زمینه دارید، اما چگونه است که وقتی به نقش و تأثیر رسانه‌های دشمنان در این زمینه می‌رسید، بسرعت و بسادگی از روی آن عبور می‌کنید چنانکه گویی هیچ شناخت و تحلیلی نسبت به کارکردها و تأثیرات رسانه‌ای ندارید.

حال که بحث درباره دشمنان و رسانه‌های متعلق به آنان است، جا دارد به این فراز از بیانیه شما نیز اشاره شود که در آن نارضایتی خود را از «نقض گسترده حقوق و آزادی‌های سایبری ایرانیان» ابراز داشته‌اید. با توجه به روح کلی حاکم بر این بیانیه، عینی‌ترین و ملموس‌ترین منظور شما از این فراز را باید همان فیلتر شدن سایت‌هایی مانند اینستاگرام و واتساپ و تلگرام و امثالهم در نظر گرفت. اگرچه برخی کسب و کارها بعد از فیلتر شدن این سایت‌ها دچار آسیب شدند که طبعاً مایه تأسف است اما سؤال اینجاست که آیا شما آنچه در چنین سایت‌هایی جریان دارد را می‌بینید و می‌فهمید یا خیر؟ بعید است که پاسخ این سؤال منفی باشد.

از آنجا که به نظر می‌رسد آنچه طی چند هفته اخیر در این سایت‌ها گذشت و تأثیراتی که بر جای گذارد، کاملاً واضح و روشن باشد، بدون توضیح اضافه در این زمینه، تنها به طرح این موضوع بسنده می‌کنم که چرا صاحبان این گونه سایت‌ها حاضر نیستند همان قواعد و مقرراتی را که برای خود و دوستانشان در نظر می‌گیرند برای ایران هم در نظر بگیرند؟ آیا این شبکه‌های اجتماعی پرمخاطب اجازه نشر به محتواهای خشونت‌آمیز در آمریکا و اروپا و بسیاری کشورهای دیگر می‌دهند؟ پرواضح است که به هیچ وجه. اگر چنین است، چرا در مورد کشور ما این قواعد و ضوابط اجرا نمی‌شود؟ طبیعی است وقتی آنها این گونه پلتفرم‌ها را تبدیل به سلاح جنگی علیه کشور و جامعه ما می‌کنند، بسیار ساده‌لوحی است که در این سو واکنش مناسب نشان داده نشود. در واقع باید گفت حجم محتواهای با هدف ترویج و تبلیغ و تشدید خشونت در کشور ما – آن هم به آشکارترین و خشن‌ترین صورت خود – در طول بخصوص دو ماهه گذشته در فضای مجازی و شبکه‌های ماهواره‌ای به حدی بود که اگر بخواهیم مابه‌ازایی برای آن در فضای حقیقی و فیزیکی در نظر بگیریم باید گفت همانند آن است که ایران به صورت گسترده مورد تهاجم اتمی واقع شده باشد.

اینک و با توجه به واقعیات موجود، اینجانب به عنوان یک نفر ایرانی از شما به عنوان جبهه اصلاحات تقاضامندم طی نامه‌‌ای از مالکان و گردانندگان این پلتفرم‌های پرمخاطب درخواست کنید تا همان قواعد و ضوابطی را که خود نوشته‌اند و برای آمریکا و اروپا به کار می‌برند، برای ایران نیز مورد اجرا قرار دهند و البته در نامه خود تأکید نمایید که ما حتی به اندازه سر سوزنی بیش از آن را از شما انتظار نداریم. آیا این درخواست، غیرمنطقی و زیاده‌خواهانه است؟ آیا این درخواست موجب «نقض گسترده حقوق و آزادی‌های سایبری ایرانیان» خواهد شد؟ امید است شما که تا این حد نسبت به خشونت، از خود حساسیت نشان داده‌اید با طرح این درخواست و مجاب ساختن آنها به رعایت قوانین ضدخشونت در پلتفرم‌های مربوطه در مورد ایران، گام مؤثری را در جهت کاهش و محو خشونت از صحنه اجتماع بردارید.

محور دیگری که در بیانیه جبهه اصلاحات جلب توجه می‌کند، تأکیدات شما روی مسأله نقص و نقصان‌ها در زمینه مشارکت سیاسی در کشور است که با عبارات و جملات گوناگونی بیان شده است. ازجمله نوشته‌اید: «این اعتراضات علاوه بر خیابان، در نظرسنجی‌های معتبر، در عدم مشارکت اکثریت جامعه در انتخابات سال‌های 1398 و 1400، در فضای مجازی و در مواضع نمایندگان بانفوذ اقشار و اصناف مختلف آشکار و قابل رهگیری است.» و یا از «تهی بودن عرصه سیاست از احزابی که اقشار مختلف اجتماعی را نمایندگی کنند» سخن به میان آورده‌اید و همچنین «کاهش شدید امید به اثربخشی نهادهای انتخابی» را مورد اشاره قرار داده‌اید و نیز «بحران نمایندگی و ضعف قدرت تشکل‌یابی جامعه ایران» را به عنوان عاملی در جهت «احساس تحقیر و دیده نشدن» در بخش بزرگی از گروه‌های اجتماعی و سیاسی به حساب آورده‌اید که موجب می‌شود تا آنها «برای انتقال و تحقق مسالمت‌آمیز خواسته‌های خود راهی جز اعتراض در کف خیابان نبینند.»

پرواضح است که در چارچوب روح کلی حاکم بر بیانیه خود، تمامی این مسائل را نیز ناشی از سیاست‌ها و عملکردهای نظام و حاکمیت به حساب آورده‌اید و چون تنها به قاضی رفته‌اید، طبیعتاً نتیجه مطلوب خود را هم گرفته‌اید. اما اجازه دهید با مرور برخی نکات و مسائل، این حکم و نتیجه‌گیری شما را در معرض سنجش قرار دهیم تا عیار واقعی آن مشخص شود.

بارها گفته شده است که در طول سالهای بعد از انقلاب دهها دور انتخابات به مناسبت‌های گوناگون برگزار شده و هر بار نیز مردم ایران با حضور چشمگیر خود در این انتخابات‌ها چشم جهان را به خود خیره ساخته‌اند. البته شما در بیانیه خود به کاهش مشارکت مردم در انتخابات سال‌های 1398 و 1400 اشاره کرده‌اید که اتفاقاً در این زمینه با شما موافقم و این مسأله را یک ضایعه می‌دانم. اما این روایت شما یک مشکل بزرگ دارد و آن این است که ناگفته‌های بسیاری دارد و پرپیداست این کار نه از روی غفلت که از روی دقت صورت گرفته است.

آن بخش ناگفته، به اختصار این است که گذشته از برگزاری دوره‌های مختلف انتخابات در کشور ما به عنوان یک پدیده سیاسی بسیار مبارک بعد از انقلاب، شاهد چرخش قدرت در مجلس و ریاست جمهوری نیز بوده‌ایم. همانگونه که می‌دانید مجلس سوم در اختیار طیف چپ بود و مجلس چهارم در اختیار طیف راست و مجلس پنجم در اختیار طیف‌های مختلف و مجلس ششم در اختیار طیف اصلاح‌طلبان و مجلس هفتم در اختیار طیف اصولگرایان و مجلس هشتم و نهم و دهم در اختیار طیف‌های مختلف و مجلس یازدهم در اختیار طیف اصولگرا. در ریاست جمهوری نیز وضعیت بدین قرار بوده است که بعد از دوران جنگ به ترتیب آقایان مرحوم هاشمی رفسنجانی، سیدمحمد خاتمی، محمود احمدی‌نژاد، حسن روحانی و سیدابراهیم رئیسی از سوی مردم انتخاب شده‌اند. تفاوت‌ها و بلکه اختلافات فکری و سیاسی این بزرگواران نیز مشهودتر از آن است که نیازی به توضیح داشته باشد.

اما نکته مهمتر، سیر صعودی مشارکت مردم در انتخابات تا مقطعی از زمان است که باید توجه ویژه‌ای به این مسأله داشت و اتفاقاً هسته اصلی و مرکزی آنچه ناگفته مانده، همین مسأله است. البته قبل از طرح این مسأله، ذکر نکته‌ای به عنوان مقدمه لازم است.

یکی از مسائل بسیار با‌اهمیت و تأثیرگذار در سیر تحولات سیاسی یک کشور و بویژه در افزایش یا کاهش روند مشارکت سیاسی، اخلاق سیاسی فعالان سیاسی - اعم از آحاد یا احزاب و گروه‌ها - در آن جامعه است. ازجمله ارکان اخلاق سیاسی، ظرفیت پذیرش باخت در رقابت‌ها و انتخابات‌ها است. یعنی یک فرد یا یک گروه سیاسی قبل از هر چیز باید بپذیرد که در یک انتخابات ممکن است پیروز شود و یا پیروز نشود و اگر پیروز نشد، نتیجه را بپذیرد. این در حالی است که مروری بر رفتارهای سیاسی شما در طول نزدیک به سه دهه گذشته نشان می‌دهد که شما هرگز قائل به پذیرش شکست خود در انتخابات نبوده‌اید و لذا هرگاه نتیجه‌ای را در یک انتخابات واگذار کرده‌اید، آن را به عوامل مختلف و متعددی جز آن که مردم به شما رأی نداده‌اند، نسبت داده‌اید. بر همین مبنا بود که بحث تقلب در انتخابات را از سال 76 مطرح ساختید و تخم تردید در صحت انتخابات را در دل و ذهن مردم کاشتید. از آن پس نیز اساس کار شما بر این قرار گرفت که در صورت پیروزی، انتخابات در کمال صحت و سلامت برگزار شده و در صورت باخت، حتماً و یقیناً تقلب شده است. این، مخرب‌ترین و منحط‌ترین اخلاق سیاسی است که می‌تواند وجود داشته باشد.

اینک بپردازیم به هسته اصلی آن ناگفته‌ها. آن هسته اصلی این است که در چارچوب همین قانون اساسی و با همین شورای نگهبان و با همین نظارت استصوابی، میزان مشارکت سیاسی مردم در انتخابات یک روند صعودی داشته است تا جایی که ما در انتخابات ریاست جمهوری سال 88 به رکورد بی‌سابقه و درخشان مشارکت 85 درصدی مردم دست یافتیم. یعنی ما در طول 30 سال بعد از استقرار نظام جمهوری اسلامی، به رکوردی دست یافتیم که کشورهای غربی و مدعی دموکراسی و انتخابات، آرزوی دستیابی به آن را داشتند. معنای مشارکت 85 درصدی این بود که تقریباً تمامی مردم احساس می‌کردند در این انتخابات نماینده‌ای دارند. در آن سال شور و شوق و هیجان انتخابات در سراسر کشور به چشم می‌خورد و حتی تا عمق روستاها نیز نفوذ کرده بود. از طرفی علی‌رغم این که تب انتخابات بسیار بالا بود اما تا پایان روز انتخابات منجر به تشنج نشد و این خود یک موضوع بسیار درخور توجه است. بنابراین ما تا پایان روز 22 خرداد 88 با یک پدیده سیاسی بسیار مبارک مواجه بودیم که اگر از آن به عنوان یک معجزه سیاسی در نظام جمهوری اسلامی یاد کنیم، به یقین سخنی به گزاف نگفته‌ایم.

از سوی دیگر،‌ فضای سیاسی حاکم بر کشور که ناشی از مشارکت بالای مردم در انتخابات ریاست جمهوری سال‌های 76 و 84 بود و مجموعه شرایط اجتماعی و سیاسی و اقتصادی در طول سال‌های منتهی به سال 88 موجب شده بود تا آمریکا به عنوان سرشبکه شیاطین به این نتیجه برسد که از راه تحریم و زورگویی قادر به تعامل با ایران در زمینه مسائل هسته‌ای نخواهد بود و بنابراین باراک اوباما با نگارش دو نامه به رهبری، نشان داده بود که از آمادگی برای حل و فصل مسائل مزبور در یک فضای متفاوت برخوردار است.

در حالی که ما در عرصه داخلی به دستاورد شگفت‌انگیز مشارکت 85 درصدی رسیده بودیم و در عرصه بین‌المللی نیز چند گام بیشتر تا تیرک خیمه دشمن فاصله نداشتیم، با هزاران آه و افسوس باید گفت که همان اخلاق منحط سیاسی جبهه اصلاحات، تمامی این دستاوردها را تخریب کرد و به باد داد. مردمی که با شور و نشاط در انتخابات شرکت کرده بودند، با دروغ تقلب، افسرده و سرخورده شدند و دشمنی که افسرده و سرخورده شده بود، با مشاهده اوضاع و احوال بعد از روزهای انتخابات 88، شور و نشاط جدیدی در خود احساس کرد و صدچندان بر فشارهای سیاسی و اقتصادی خود افزود. این، آن هسته اصلی ماجرا است که شما از کنار آن عبور کرده‌ و به سراغ سال‌های بعد رفته‌اید. بی‌تردید آنچه در آن برهه از سوی جبهه اصلاحات صورت گرفت، یک جنایت سیاسی و اقتصادی در حق ملت ایران بود.

امروز جبهه اصلاحات بزرگترین ابربدهکار سیاسی و بزرگترین ابربدهکار اقتصادی به مردم ایران است، اما به جای اظهار شرمساری از این همه ظلمی که بر مردم ایران روا داشته، طلبکارانه از کاهش مشارکت سیاسی مردم دم می‌زند! براستی اگر جبهه اصلاحات در انتخابات 88 دست به آن دروغ‌پراکنی نمی‌زد و همانند احزاب و گروه‌های متمدن سیاسی، نتیجه انتخابات را می‌پذیرفت و سپس با سرمایه سیاسی بسیار گرانقدر و گرانسگ 13 میلیون نفری، در یک مسیر صحیح و سازنده سیاسی گام برمی‌داشت، آیا امروز وضعیت مشارکت سیاسی در کشور ما بدین منوال بود؟ گمان بنده بر این است که در آن صورت، به احتمال قریب به یقین آقای مهندس موسوی به عنوان کاندیدای جبهه اصلاحات در انتخابات سال 92 اکثریت آرا را از آن خود می‌ساخت و روال مسائل سیاسی در کشور به نحوی مطلوب طی طریق می‌کرد. حال بگذریم از این که در صورت استمرار آرامش در کشور، بسیاری از مسائل تحریمی و سیاسی در عرصه بین‌المللی نیز به سوی حل و فصل پیش می‌رفت و اوضاع و احوال متفاوتی بویژه در عرصه معیشت و اقتصاد بر کشور حاکم می‌شد.

موضوع دیگری که در همین مبحث مشارکت سیاسی، جای پرداختن به آن دارد، نقش احزاب سیاسی در این زمینه است. شما نیز در بیانیه خود با جملات مختلفی از فقدان احزابی که بتوانند اقشار و گروه‌های مختلف جامعه را نمایندگی کنند، اظهار نارضایتی و نگرانی کرده‌اید و البته در چارچوب فحوای کلی بیانیه خود، انگشت اتهام را در این زمینه متوجه حاکمیت و نظام ساخته‌اید.

این جمله از شماست: «تهی بودن عرصه سیاست از احزابی که اقشار مختلف اجتماعی را نمایندگی کنند.» البته پرواضح است که آنچه در اینجا بیان شده، با توجه به ادعاهای پرطمطراقی که به عنوان مجموعه‌ای از احزاب و گروه‌های سیاسی مجتمع در جبهه اصلاحات دارید، یک اقرار علیه خود محسوب می‌شود. اما گذشته از این مسأله، حتماً بخوبی آگاهید که در حال حاضر قریب 170 حزب و دسته و گروه، که در اینجا تمامی آنها را تحت عنوان حزب دسته‌بندی می‌کنیم، عضو رسمی خانه احزاب ایران هستند و البته جز اینها، تعداد دیگری هم هستند که با مجوز یا بدون مجوز با نگرش‌ها و تفکرات مختلف در کشور حضور دارند و فعالیت می‌کنند. اما گذشته از این کمیت، نکته مهم این است که احزاب سیاسی در کشور ما از کارکرد و کارآمدی مشابه برخی کشورهای دیگر برخوردار نیستند. دلیل این مسأله چیست؟ آیا مشکل به حاکمیت بازمی‌گردد؟ ساده‌ترین پاسخ این است که یکسره همه مسائل را به دوش حاکمیت بیندازیم و با خیالی آسوده به کسب و کار سیاسی خود بپردازیم اما واقعیت این است که این مسأله دلایل و ریشه‌های عمیق‌تری دارد.

در واقع مسأله از این قرار است که شما کارکرد احزاب را در برخی کشورهای غربی و شرقی مشاهده می‌کنید و بعد بدون توجه به تفاوت‌های تاریخی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی میان ما و آنها، انتظار دارید که احزاب در کشور ما نیز به همان نحو کارکرد داشته باشند حال آن که علی‌رغم سابقه بیش از صدساله شکل‌گیری احزاب سیاسی در ایران، اساساً حزب به معنای واقعی آن در کشور ما جا نیفتاده است. به عبارت دیگر آنچه ما در ساحت سیاسی کشور با آن مواجهیم حزبی نبودن سیاستمداران و آحاد مردم ما به معنای واقعی کلمه است. بنابراین مرتباً از حزب سخن می‌گوییم و به دفعات آن را در سخنرانی‌ها و بیانیه‌های خود تکرار می‌کنیم بدون این که خودمان به معنای واقعی یک فرد حزبی باشیم. اتفاقاً این ازجمله مواردی است که در هر دو طیف اصلاح‌طلب و اصولگرا مشاهده می‌شود.

یکی از نشانه‌های بارز جا نیفتادن حزب در ایران، همین تعدد و تکثر بیش از حد احزاب در کشور ما است. در کشورهای حزبی به معنای واقعی، به هیچ وجه چنین تکثری دیده نمی‌شود و سیاستمداران و آحاد جامعه حداکثر در چند حزب بزرگ مجتمع می‌شوند و به رقابت با یکدیگر می‌پردازند. اما در کشور ما وضعیت متفاوتی وجود دارد. به عنوان نمونه جبهه اصلاحات در سال 76 با حضور گروه‌های 18 گانه شکل گرفت. از آن موقع تاکنون حدود 25 سال می‌گذرد. چطور است که شما در طول ربع قرن، علی‌رغم همراهی‌ها و همخوانی‌های سیاسی که در این مدت با یکدیگر داشته‌اید، نتوانسته‌اید به تجمع در یک حزب واحد نائل آیید و همچنان در شکل و شمایل یک جبهه باقی مانده‌اید؟! آیا حاکمیت جلوی شما را گرفته است یا این موضوع ریشه در عوامل دیگری دارد؟ البته نه این که این موضوع اختصاص به شما داشته باشد. در سمت اصولگرایان نیز همین مسأله عیناً مشاهده می‌شود. آیا حاکمیت جلوی تجمع آنها را در قالب یک حزب گرفته است؟

موارد جزئی‌تر از این را هم می‌توان مورد اشاره قرار داد که جای تأمل دارد. در انتخابات سال 88، حزب کارگزاران سازندگی در حالی که حدود 13 سال از تأسیس آن می‌گذشت، حتی از ایجاد وحدت رویه در درون خود ناکام ماند چراکه دبیرکل و یکی دو تن از اعضای شورای مرکزی آن به سمت آقای کروبی دبیرکل حزب اعتماد ملی رفتند، و بخش دیگر آن به سمت آقای موسوی که خود را منتسب به هیچ حزب و گروهی معرفی نمی‌کرد و البته یکی دو تن از اعضای مرکزیت آن هم شخصاً داعیه کاندیداتوری برای ریاست جمهوری داشتند. آیا حاکمیت جلوی وحدت رویه آنها را گرفته بود؟ در جریان انتخابات مجلس ششم، بخشی از اصلاح‌طلبان، آقای هاشمی رفسنجانی را تحت ناجوانمردانه‌ترین حملات سیاسی و تبلیغاتی خود قرار دادند. در همان حال بخش دیگری از جبهه اصلاحات صرفاً به نظاره پرداختند و البته تعدادی اندک نیز از این گونه رفتارهای دوستان خود در جبهه اصلاحات انتقاد کردند. آیا حاکمیت موجب این چنددستگی میان اعضای یک جبهه در مورد یک شخص خاص شده بود؟ در انتخابات ریاست جمهوری سال 84، مجمع روحانیون مبارز با سابقه فعالیت رسمی 18 ساله و به عنوان یک تشکل سیاسی معتبر در جبهه اصلاحات، از معرفی دبیرکل خود آقای کروبی به عنوان نامزد رسمی این تشکل در انتخابات امتناع کرد که البته همین امر موجب قهر و جدایی آقای کروبی از این تشکل، و تأسیس حزب اعتماد ملی توسط ایشان شد. آیا حاکمیت موجب چنین رفتاری از سوی روحانیون مبارز شده بود؟ همچنین آیا اختلافاتی که بعداً در داخل همین حزب تازه تأسیس اعتماد ملی شکل گرفت، ناشی از دخالت‌های خارج از حزب بود و یا برخاسته از مسائل درونی آن؟

منظور بنده از اشاره به این مسائل آن است که وقتی شما در داخل همان جمع محدود چند نفره خودتان قادر به تجمیع آرا و وحدت رویه و تشکیل یک حزب واحد و منسجم نیستید، طرح ادعاهای سنگین و رنگین در مورد نمایندگی جامعه ایران چه معنا دارد؟

البته باید تأکید کنم که آنچه بیان شد، نه منحصر به جبهه اصلاحات است و نه محدود به دو سه دهه قبل بلکه این مسأله در کل تاریخ احزاب سیاسی ایران قابل مشاهده و رهگیری است. به عنوان نمونه در جریان ملی شدن صنعت نفت به جای تشکیل یک حزب بزرگ، یک جبهه تحت عنوان جبهه ملی شکل می‌گیرد و به فاصله کمی بعد، شخصیت‌ها و احزاب درون این جبهه دچار اختلافات بسیار شدید و حل‌ناشدنی با یکدیگر می‌شوند. در ادامه نیز شاهد شکل‌گیری جبهه ملی دوم و سوم هستیم. و یا مثلاً حزب توده که فارغ از وابستگی آن به بیگانه، از لحاظ سازمان و ترتیبات حزبی دارای استحکام زیادی بود، در ادامه با انشعابات مختلفی مواجه می‌شود. و در همین جا بد نیست به این واقعیت تلخ نیز اشاره کنیم که در کشور ما احزاب وابسته و بلکه دست‌ساخته خارجی اعم از شرقی و غربی، کم نبوده‌اند. آیا کسی می‌تواند منکر این واقعیت شود؟

از طرفی، هنوز فراموش نکرده‌ایم که در ابتدای انقلاب چه تعداد حزب‌های کوچک و ذره‌ای علی‌الخصوص توسط جوجه کمونیست‌های سبیل کلفت، با نام‌های پرطنطنه تشکیل شدند و جالب این که هنوز عمر یک حزب پنج نفره به پنج روز نرسیده بود که ناگهان با صدور اعلامیه‌ای خود را نماینده و سخنگوی کل کارگران، کل کشاورزان، کل معلمان، کل دانشجویان، کل زنان و خلاصه کل جامعه ایران معرفی می‌کرد و حتی داعیه‌دار به دست گیری حاکمیت می‌شد.

البته در آن زمان حزب جمهوری اسلامی نیز تأسیس شد که باید از آن به عنوان قوی‌ترین، سازمان‌یافته‌ترین و فراگیرترین تشکل سیاسی بعد از انقلاب نام برد و نقش بسیار موثری را در تحولات دهه اول انقلاب ایفا کرد. اما حتی چنین حزبی نیز نتوانست به فعالیتش ادامه دهد که دلایل خاص خود را دارد.

بنابراین با نگاهی به تاریخچه احزاب سیاسی در ایران باید گفت اساساً حزب و فرهنگ حزبی در جامعه ایرانی جا نیفتاده است و این مسأله بیش از هر چیز ریشه در تاریخ و فرهنگ ما دارد. یک نشانه بارز آن نیز این است که در طول دوران بعد از انقلاب، کاندیداهای ریاست جمهوری اگرچه از سوی احزاب و گروه‌هایی حمایت می‌شدند، اما شخصاً نه تنها بر عدم وابستگی خود به یک حزب بلکه بر «فراجناحی» بودن خود تأکید داشته‌اند زیرا حزبی و جناحی بودن در جامعه ما به عنوان یک شاخصه مثبت تلقی نمی‌شود. به همین دلیل هم بود که اگرچه در افکار عمومی ارتباط وثیقی میان مرحوم آقای هاشمی رفسنجانی و حزب کارگزاران سازندگی وجود داشت اما ایشان به جد چنین ارتباطی را رد می‌کرد.

این که آیا جا نیفتادن حزب در کشور ما و فقدان فرهنگ حزبی در جامعه ما، خوب است یا بد است و این که اصلاً زمینه‌ها و عوامل این مسأله چیست، بحث مفصلی است که مجال دیگری را می‌طلبد. اما به طور کلی باید گفت مسأله حزب در ایران، یک مسأله بسیار پیچیده، چندلایه و حتی پارادوکسیکال است. عرض بنده در اینجا این است که شما در بیانیه خود با چشم بستن بر ریشه‌های عمیق این مسأله سیاسی و اجتماعی، صرفاً برای بهره‌گیری‌های سطحی سیاسی در این برهه از زمان، قلم زده‌اید و البته باید به این موضوع توجه داشته باشید که به این ترتیب خدمتی به حل مسائل سیاسی جامعه نمی‌کنید.

اینجانب شخصاً وجود نهادهای مدنی و سیاسی را در جامعه که به تنظیم‌گری ارتباط مردم و حاکمیت کمک کنند یک امر کاملاً عقلانی و بسیار ضروری می‌دانم که باصطلاح معروف از نان شب هم واجب‌تر است. اما این که شکل و شمایل و نام و قالب و محتوا و قواعد وضوابط آنها چه باشد، نیاز به کنکاش در تجربیات گذشته و انجام بررسی‌های عالمانه و محققانه دارد تا مبادا به راهی برویم که ما را به جایی نمی‌رساند و جز سرگردانی در صحرای سیاست نتیجه‌ای برایمان نخواهد داشت.

و اما بخش دیگری از عناوین و شعارهای به کار گرفته شده در بیانیه جبهه اصلاحات، اشاره به مشکلات اقتصادی دارد تا جایی که حتی مسائل زیست محیطی و امثالهم نیز برای هرچه طولانی‌تر شدن این فهرست، به آن افزوده شده‌اند. در این زمینه ابتدا باید به دو نکته توجه داشت. اول این که اقتصاد یک امر تدریجی است که تحولات آن پی در پی و به مرور زمان صورت می‌گیرد و بسیار بعید است که شما از چنین مسأله ساده‌ای بی‌اطلاع باشید. و دوم این که کشور ما به دلیل سر خم نکردن در برابر سیاست‌های سلطه‌طلبانه شبکه شیاطین، سال‌هاست که با سنگین‌ترین تحریم‌های اقتصادی مواجه است و البته همانگونه که ذکر شد نقش جبهه اصلاحات در استمرار و تشدید این تحریم‌ها نیز جای تردید ندارد.

در طول چند دهه گذشته دولت‌های متعدد و مختلفی زمام امور کشور را به دست گرفته‌اند و در حد توان خود برای بهبود وضعیت اقتصادی کشور تلاش کرده‌اند تا این زمان که آقای رئیسی و دولت ایشان زمام امور اجرایی را برعهده گرفته‌اند. البته طی سالیان اخیر، هیچ دولتی علی‌رغم ادعاهایی که در مورد کارآمدی خود در امور اقتصادی داشته است، از نقد و انتقاد صاحبنظران مصون نبوده که این امری بسیار پسندیده و سازنده محسوب می‌شود. به عنوان نمونه اگرچه دولت آقای هاشمی رفسنجانی طی 8 سال بعد از جنگ، تلاش زیادی را در حوزه اقتصاد و صنعت انجام داد، اما حجم انتقادات از سیاست‌ها و عملکردهای دولت سازندگی اگر بیشتر از تعریف و تمجیدها از آن نبود، کمتر هم نبود. و یا دولت آقای خاتمی که اقدام به تدوین طرح ساماندهی اقتصاد و اجرای آن کرد و تحت حمایت سیاسی و تبلیغاتی جبهه اصلاحات نیز قرار داشت، با انتقادات بسیاری مواجه بود. به عنوان نمونه اگر یادداشت‌های مرحوم آقای هاشمی را از ابتدای تشکیل دولت آقای خاتمی در مرداد 76 به بعد در نظر بگیریم، ملاحظه می‌شود تصویری که این یادداشت‌ها از شخص آقای خاتمی و دولت ایشان و طرح ساماندهی اقتصادی آن به ذهن مخاطب متبادر می‌سازد، تصویری کاملاً ناکارآمد و ناتوان در حوزه اقتصاد است که نه تنها قادر به حفظ و ارتقاء دستاوردهای دولت سازندگی نیست بلکه در حال تباه کردن آن است. این که چنین تصویری واقعی است یا غیر واقعی، بحث جداگانه‌ای را می‌طلبد. در اینجا هدف از بیان این مسأله تنها این است که انتقاد از دولت‌های مختلف در زمینه‌‌های گوناگون و ازجمله اقتصاد، یک رویه متداول طی سال‌های گذشته بوده و این مسأله نشان می‌دهد که به هرحال هر یک از این دولت‌ها نقاط قوت و ضعفی در این زمینه داشته‌‌اند و بنابراین جبهه اصلاحات نیز اگرچه حق دارد از مسائل و مشکلات اقتصادی موجود بگوید و انتقاد کند اما حق ندارد به گونه‌ای سخن بگوید که گویی اگر کار به دست آنها باشد با بهترین وضعیت اقتصادی مواجه خواهیم بود و اگر نباشد، اقتصاد از هم فروخواهد پاشید.

از طرفی شرط انصاف این است که در این نقادی ابتدا به این مسأله توجه شود که دولت حاضر چه چیزی را از دولت تحت حمایت جبهه اصلاحات تحویل گرفته و در طول مدت مسئولیت خود چه تدابیری را برای بهبود وضعیت اقتصاد به کار بسته و تا چه مقدار نتیجه گرفته است. از آنجا که درباره این مسائل به کرات و به تفصیل سخن گفته شده و تمامی آمار و ارقام کسری‌ها و بدهی‌های منتقل شده به دولت حاضر و همچنین اقدامات و برنامه‌های این دولت در جهت بهبود وضعیت اقتصادی کشور در دسترس همگان قرار دارد، نیازی به توضیح بیشتر در این زمینه نیست.

به هرحال امروز ما درگیر یک جنگ اقتصادی بسیار شدید هستیم که از طرف شبکه شیاطین به کشور و مردم ما تحمیل شده است تا بلکه ما را وادار به تسلیم در برابر خود سازند اما نه تنها هیچ افقی در این زمینه برای آنان نمایان نشده بلکه در حال مشاهده حرکت‌های رو به جلو برای خنثی سازی تحریم‌ها هستند و این همان چیزی است که آنها را سخت عصبی و وحشی و درنده‌خو ساخته است. بی‌تردید مهمترین طرح و برنامه آنها در این زمان، ایجاد یأس و ناامیدی نسبت به آینده در بین جوانان و نیز بر هم زدن همبستگی ملی و به خشونت کشاندن محیط داخلی کشور است که خوشبختانه هوشیاری ملت ایران، همچون سدی سترگ در برابر تحقق این خواسته شیطانی آنان قرار دارد. در این حال، جبهه اصلاحات نیز با انگشت نهادن بر مشکلات اقتصادی، بدون این که کوچکترین اشاره‌ای به دستاوردها داشته باشد، خواسته یا ناخواسته در زمین دشمنان بازی کرده است و این رفتار او برای همیشه در تاریخ این کشور ثبت خواهد شد.

در عین حال، آنچه مشهود است این که دولت علی‌رغم فشارهای سنگین تحریمی، با تمام توان و با دور تند، در حال تلاش برای به شتاب بخشیدن به حرکت چرخ‌های اقتصاد و صنعت در کشور است و البته در این زمینه، دستاوردهای خوبی نیز داشته است. این به معنای بی‌عیب و نقص بودن سیاست‌ها و کارکردهای دولت نیست و چه نیکوست صاحبنظران و اندیشمندان در حوزه‌های مختلف نظرات انتقادی و اصلاحی خود را به مسئولان حاضر ارائه دهند و نیکوتر آن که این نظرات از سوی مسئولان به دقت مورد بررسی قرار گیرند تا بلکه در بهبود امور به کار گرفته شوند. جبهه اصلاحات نیز می‌تواند در این زمینه نقش داشته باشد البته اگر دست از سخنان و روش‌های فرصت‌طلبانه و موج‌سوارانه بردارد.

و سخن پایانی این که در آموزه‌های دینی و اعتقادی ما بر این نکته تأکید شده است که هر کسی باید در انتهای روز به محاسبه نقس بپردازد و تلاش کند با رفع عیوب و افزودن بر حسنات، فردایی بهتر را رقم بزند. همین امر برای یک نظام سیاسی نیز از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است. محاسبه نفس یا به تعبیر دیگر آسیب‌شناسی باید در دستور کار همیشگی حاکمیت و دولت‌ها قرار داشته باشد و در طول زمان با توجه به شرایط و مقتضیات، بهترین سیاست‌‌ها و روش‌ها با بهره‌گیری از خرد جمعی یافته شده و در حوزه‌های مختلف به کار گرفته شوند. بی‌تردید ملت بزرگ ایران شایسته بهترین‌ها است و با وحدت و همبستگی، مقتدرانه و عزتمندانه و امیدوارانه از سد موانع و مشکلاتی که دشمنان بر سر راهش پدید آورده‌اند عبور خواهد کرد.

انشاءالله.

 


:: بازدید از این مطلب : 319
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : عبدالرضا جودکی
جمعه 4 آذر 1401

 

به اطلاع ملت شریف ایران می رسانیم، بیانیه ای تحت عنوان خانه سینما منتشر شده است که ما اعضای خانه از نوشتن آن مطلع نبودیم تا انتشار عمومی.

متاسفانه بر خلاف ماده یک اساسنامه خانه سینما سالهاست چند نفر عادت کرده اند به نام اعضاء خانه سینما بیانیه حزب سیاسی خودشان را بدهند.

در حالیکه اساساسنامه تصریح دارد که خانه سینما موسسه ای است مستقل غیر سیاسی که ایجاد امنیت شغلی، تامین اجتماعی و کمک به فعالیتهای فرهنگی، پژوهشی در زمینه تولید، توزیع و نمایش ... بر عهده دارد.

پس خانه سینما باید به تک تک اعضا سرویس اقتصادی، رفاهی بدهد و حتی کمک به مخدوش نشدن حیثیت اعضا کند، مثلا نباید یکی از اعضا از نداشتن اجاره بها کنار خیابان زندگی کند، نه اینکه عده ای به نام اعضای خانه بیانیه حزبی صادر کنند.

در همین جا به اعضای هیئت مدیره خانه سینما با احترام عرض می‌کنیم، اگر برخی دوستان از برخورد دستگاه قضایی با سینماگران که عضو سیاسی حزب آنها هستند و تخلف رانندگی یا جرائم دیگر داشتند ناراحت شدند، چرا اجازه می دهند به نام خانه سینما بیانیه داده شود؟

خانه سینما متعلق به تک تک اعضاء است وبدیهی است هیئت مدیره و نمایندگان صنوف هم برای همان کاری که در اساسنامه آمده وکالت دارند نه برای بیانیه دادن و کار سیاسی کردن.

همچنین متذکر می شود هیچ کس حق ندارد بیانیه بنویسد و به اعضای خانه سینما زنگ بزند و با لحن تهدید امضا بگیرد. همه این موارد خلاف اساسنامه و حقوق شهروندی اعضاست و به لحاظ قانونی جرم محسوب می‌شود.

ما گروهی از اعضای خانه سینما اعتقاد به حاکمیت قانون و اجرای آن به طور مساوی در همه صنوف کشور داریم. اعم از سینمایی و غیر سینمایی و برخورد قانونی با متخلفین را به رسمیت می‌شناسیم.

اما در مورد اعلام اعتصاب در سینما همه می دانند در جهان، سندیکایی که اعلام اعتصاب می کند باید نیمی از حقوق در زمان اعتصاب را به اعضاء پرداخت کند، این در حالیست که ظاهراً در خانه سینما کسانی که تهدید به اعتصاب کرده اند که سرمایه داران سینمای ایران هستند و از چند ماه بیکاری و عدم پرداخت اجاره و ... بی خبرند و قصد پرداخت حقوق متضررین از اعتصاب را هم ندارند، پس لطفا ادای سندیکای چپ اروپایی را در نیاورید.

محمدحسین نیرومند | مشاور امور هنری و سینمایی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در مورد بیانیه

تا آنجا که نگارنده مطلع است ظاهراً عصر روز دوشنبه ۳۰ آبان حدود ۴۰ نفر از سینماگران و عمدتاً بازیگران و به ویژه بازیگران زن سینما در محل خانه سینما تجمع می کنند و از اعضای هیات مدیره خانه سینما می خواهند در خصوص وقایع اخیر و بازداشت خانم کتایون ریاحی و هنگامه قاضیانی موضع صریح گرفته و بیانیه صادر نمایند. در واقع نگارش این بیانیه را باید حاصل اعتراض و فشار اعضای ذی نفوذ و تاثیرگذار خانه بر مدیریت خانه سینما دانست. با این که متن بیانیه آنقدر کوتاه است که بتوان بند بند آن را مورد نقد و بررسی قرار داد، اما نگارنده ترجیح می دهد تا این بیانیه را با چند پرسش از نویسندگان آن مورد بررسی قرار دهد.

اولین بند بیانیه اعتراض خانه سینما به ادامه خشونت های ماه های اخیر است. سئوال نخست، آیا اساسنامه خانه سینما به عنوان قانون و میثاق این نهاد صنفی، فرهنگی و هنری این اجازه را به صنوف خود داده است که با این نوع تعابیر سیاسی وارد عرصه غیر صنفی شوند؟ قطعا خیر.

در این بیانیه آمده است چنانچه دو بازیگر زن پیش گفته آزاد نشوند، صنوف سینمایی اعتصاب خواهند کرد. طبق ماده ۱۲ اساسنامه خانه سینما یکی از پیش شرط های عضویت در خانه سینما، التزام عملی به قانون اساسی و اصل ولایت فقیه است. رفتار هنجارشکنانه ی این دو بازیگر زن عملاً نشان می دهد که طبق این بند اساسنامه خانه سینما این دو صلاحیت لازم را برای عضویت در این نهاد صنفی ندارند. بنابراین، سئوال دوم و مهم این است که هیات مدیره خانه سینما بر چه اساس و قانونی این دو بازیگر زن و همه زنان عضو خانه سینما که حجاب از سر برداشتند و مغایر با بند ۱۲ اساسنامه عمل کردند را همچنان عضو خانه سینما تلقی می کند؟

مدیریت خانه سینما درباره ی تهدید به اعتصاب سینماگران کشورلازم است به چند سئوال دیگر پاسخ دهد. بسیار واضح و روشن است که تصمیم گیری در خصوص چنین امر مهمی مانند اعتصاب سینمای کشور که معیشت همه صنوف سینمایی کشور به آن وابسته است باید کاملاً اجماعی و با مشارکت همه صنوف سینمایی انجام پذیرد، آیا چنین اتفاقی رخ داده است؟ بنده اطلاع موثق دارم که تعدادی از صنوف اصولاً از محتوای بیانیه و نحوه ی انتشار آن کاملاً بی اطلاع بوده اند.

با توجه به فیلم های در دست تولید در کشور حداقل نیمی از صنوف خانه سینما این روزها درگیر این پروژه های سینمایی می باشند. اگر این افراد ناچار شوند با این بیانیه همراهی کنند، آیا خانه سینما پیش بینی لازم برای جبران خسارت دیدگان این پیشنهاد خام و نابخردانه را کرده است! در شرایطی که اکثریت اعضای ۶ هزار نفری صنوف سال هاست مشکل کار و معیشت دارند، آیا تحریک به اعتصاب می تواند عقلانی و حتی انسانی باشد؟

دعوت به اعتصاب از سوی خانه سینما تنها سه روز بعد از فراخوان اعتصاب سراسری اصناف کشور از سوی اغتشاشگران که خوشبختانه با بی توجهی و عدم اقبال بازاریان و صنوف کشور روبرو شد کمی سئوال برانگیز است! برخی انتشار این بیانیه را طرحی برای دامن زدن و شعله ور کردن اغتشاشات اخیر دانستند که خوشبختانه این روزها در حال فروکش کردن است.

در بخشی از این بیانیه آمده است: خانه سینما اتهام هایی نظیر اقدام علیه امنیت ملی، تشویش اذهان عمومی، نشر اکاذیب و همراهی با رسانه های بیگانه که به سینماگران منتسب می شود را غیر واقعی می داند.

مواضع و مطالب سینماگران در صدها توئیت و پست هایشان در خصوص اعتراضات و اغتشاشات ماه های اخیر در فضای مجازی موجود است. کافی است نگاهی به این مطالب بیندازید، نگارنده به چند نمونه از این پست ها در ادامه اشاره می کند:

خانم معتمد آریا در یک پیام تصویری بسیار احساسی! خود را مادر سارینا اسماعیل زاده که در اعتراضات توسط پلیس کشته شده است! معرفی می کند، این در حالی است که مادر سارینا در مصاحبه با رسانه ملی تلویحاً به خودکشی دخترش اشاره کرد و گفت: «دخترم از ارتفاع سقوط کرده است.» دو روز بعد از این مصاحبه، رضا کیانیان در پستی عجیب، تامل برانگیز و غیر واقعی!! نوشت:«مادر سارینا اسماعیل زاده دختر ۱۶ ساله کرجی که با ضربه باطوم سرکوب گران به سرش جان باخته بود به علت عدم تحمل مصیبت خودکشی کرد!! و جان باخت»

خانم هنگامه قاضیانی در پستی جمهوری اسلامی را حکومت کودک کُش می نامد و در پست دیگری مصداق این کودک کُشی را همین مرحومه سارینای ۱۶ ساله معرفی می کند!

خانم شبنم فرشادجو جزو اولین بازیگران زنی که حجاب از سر بر داشته است در پستی بسیار ناجوانمردانه تصویر سرباز قهرمانی را که در واقع تروریستی اهواز سال ۹۷ دختر بچه ای را نجات می دهد به عنوان تصویری از پلیسی که دختربچه ای را در اغتشاشات اخیر بازداشت کرده است، جا می زند!! خانم پانته آ بهرام تصویری از چهره خود را که مورد ضرب و شتم قرار گرفته است بدون هیچ توضیحی درپروفایلش بازنشرمی دهد۔ خیلی زوداین
تصویربا عنوان تنبیه بدنی هنرمندان دراطلاعات و شکنجه پانته آ بهرام به صورت وسیعی درشبکه های مجازی بازنشرمی شود۔ بعد از مدتی خانم بهرام در کمال خونسردی! اعلام می کند این عکس قدیمی است وآن را تنها برای همدردی با زنان گذاشته است! هشتگ معروف زن، زندگی، آزادی که دراکثر پست های سینماگران باز نشر می شود، نخستین بار توسط عبدالله اوجالان رهبر تجزیه طلب کردستان با هدف شکل گیری کردستان مستقل و آزاد مطرح شده است بازنشراین شعارتجزیه طلبانه ازسوی جماعتی که خود را شیفته ایران بزرگ ویکپارچه می دانند جای شگفتی ندارد؟!

نمونه های پیشگفته تنها بخش بسیار کوچکی از صدها پستی است که برخی از سینماگران در دوماه اخیر منتشر ساخته اند۔ آیا این گونه مطالب مصداق «تشویش اذهان عمومی»، انشراکاذیب» و «همراهی با رسانه های بیگانه» نیست؟ اگر نیست پس چیست؟ آیا این گونه مطالب درشرایط اعتراض باعث تحریک جوانان خام واحساسی نمی شود که امثال آرمان علی وردی را در شهرک اکباتان سلاخی و به شهادت رساندند؟ به نظرمی رسد این گونه موضع گیری های غیرمعمول، واکنش های تند و مطالب بعضاً غیرواقعی برخی از سینماگران در دوماهه اخیر از یک تحلیل وارزیابی غلط ناشی می شود۔ آنها تصور می کنند از عمر جمهوری اسلامی چند صباح دیگر باقی نمانده است۔ ازاین رو۔ ازهم اکنون به پیشواز رژیم آتی رفته اند! مناسب است این عزیزان تاریخ پرفرازو نشیب انقلاب اسلامی را کمی مطالعه کنند یا چشم از صفحه گوشی های خود بردارند و واقعیت امروز هزار شهر ایران عزیز را ببینند. این همه عربده و تندی و ناسازی چیست؟ نه همه همره و هم قافله و هم زادند؟ (مولانا)

بیانیه خانه سینما

بیانیه خانه سینما خانه سینمای ایران در اعتراض به ادامه خشونت ها علیه مردم ایران و بدلیل احضار و بازداشت پی در پی اعضا خود هشدار می دهد در صورتی که تهدید ها و بازداشت ها پایان نیافته و سینماگران بازداشت شده آزاد نشوند، از اعضا خود خواهد خواست دست به اعتصاب زده ، از همکاری با پروژه های سینمایی و تلویزیونی خودداری کرده و در برابر سازمان سینمایی تحصن کنند. در چند روز گذشته علی رغم رایزنی های خانه سینما و اعلام پیگیری سازمان سینمایی برای آزادی سینماگران نه تنها نتیجه ای بدست نیامد که منجر به احضار ها و بازداشت های جدیدی هم شد. خانه سینما اتهام هایی نظیر "اقدام علیه امنیت ملی" ، "تشویش اذهان عمومی" ، " نشر اکاذیب" و "همراهی با رسانه های بیگانه" که به سینماگران منتسب می شود را غیر واقعی دانسته و معتقد است سینماگران تنها تاوان مدیران کارنابلد را می دهند که در این سالها امکان گفتگو و مکالمه واقعی با مردم را ایجاد نکرده اند. زندان جای هنرمند نیست و هیچ کس بدلیل ابراز عقیده نباید در زندان بماند. جامعه اصناف سینمایی ایران دلسوزانه می خواهد تا فشار و تهدید از مردم ایران برداشته شده و حاکمیت خود را پاسخگوی معترضین کند. ۱۴۰۱/۰۸/۳۰ - ۱۶:۱۱
 


:: بازدید از این مطلب : 309
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : عبدالرضا جودکی
شنبه 28 آبان 1401

به تازگی نخست وزیر انگلیس از پیشرفت ایران ابراز نگرانی کرده است. غربیها حاظر نیستند ایران قوی را ببینند، آنها به دنبال ایرانی قبل از انقلاب اسلامی هستند. آنها از سیلی وحشت دارند که ایران قوی در آینده ای نزدیک به آنها اینشاالله خواهد زد.


:: بازدید از این مطلب : 378
|
امتیاز مطلب : 50
|
تعداد امتیازدهندگان : 10
|
مجموع امتیاز : 10
نویسنده : عبدالرضا جودکی
شنبه 28 آبان 1401
احیای قدرت ایران و تبدیل ایران به یکی از قطب‌های قدرت جهان و رسیدن به «ایران قوی» کاملاً ممکن است و می‌توان علی‌رغم دشمنی‌های غرب و عوامل آن به آن دست یافت. بزرگ‌‌ترین دلیل این مدعا، بقای جمهوری اسلامی و پیشرفت‌های آن علی‌رغم 44 سال سنگ‌اندازی دشمنان است. با قاطعیت می‌توان ادعا کرد که ایران امروز در نسبت‌سنجی با ایران 1357 - بدون استثنا - در تمامی زمینه‌ها چه سخت‌افزاری و چه نرم‌افزاری جلوتر است. 
ایران 1401 از کشوری تحت سلطه خارج شده و به کشوری دارای اقتدار در برون مرزها تبدیل گردیده است. خارج شدن از تحت سلطه اگرچه ماجرای آسانی نبوده، ولی اتفاق افتاده و نتیجه این خارج شدن هم تحمیل هزینه‌های کمرشکن به کشور نبوده است. به عبارت دیگر ایران ضمن آنکه در محیط خارجی از کشوری تابع خارج شده، در محیط داخلی و عرصه‌های سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، علمی، تکنولوژیک، نظامی، امنیتی و اجتماعی هم به کشوری قدرتمندتر تبدیل گردیده و صدالبته هزینه‌هایی را هم برای مقابله با توطئه‌ها پرداخت کرده است. این مقابله با توطئه‌ها هم همه‌اش هزینه نبوده است و از دل آن، فرصت‌های بی‌بدیلی بروز کرده است. شهید بزرگوار حاج قاسم سلیمانی می‌گفت: «فرصت‌هایی که در تهدیدها وجود دارد، در خود فرصت‌ها وجود ندارد.»
ایران در این صحنه به‌عنوان کشوری پیشتاز و در عین حال «خوداتکا» عمل کرده است. وقتی در جلسه استماع شورای روابط خارجی کنگره آمریکا گفته می‌شود «ما در منطقه به هیچ وجه نمی‌خواهیم با سپاه پاسداران درگیر شویم» و یا وقتی فرمانده پنتاگون در نامه اخیر به رئیس‌جمهور آمریکا می‌نویسد 
«گول تحلیل‌های سازمان سیا در مورد جمهوری اسلامی را نخورید، این آشوب‌ها به هیچ وجه از قدرت ایران و رهبری آن در داخل و از قدرت عملیاتی سپاه در خارج کم نکرده است»، این نشانه آن است که ما قدرت نظامی آمریکا را منفعل کرده‌ایم. وقتی صندوق بین‌المللی پول می‌گوید روند کنونی رشد اقتصادی، ایران را طی پنج سال آینده به رتبه 14 اقتصاد جهان می‌رساند، نشان می‌دهد ما در حال منفعل کردن قدرت اقتصادی آمریکا - تحریم‌ها و بایکوت‌ها - هستیم. وقتی ایران در عرصه علمی در موقعیت‌های بین 3 و 18 قرار دارد، به آن معناست که ما در حال منفعل کردن قدرت تکنولوژیک رقیبان خود هستیم. پس احیای قدرت ایران و رساندن آن به مرز یکی از چند قدرت جهانی، ناشدنی و خارج از توان ملت ایران نیست. باید باور کنیم که ایران عزیز ظرفیت‌های فرهنگی، سیاسی، اقتصادی، علمی و اجتماعی ایجاد تمدنی نوین و قدرتی جهانی دارد.

:: بازدید از این مطلب : 337
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : عبدالرضا جودکی
جمعه 27 آبان 1401

22101101001134 Org

 

هجوم دشمنان به مساجد و اماکن مقدس، در تاریخ معاصر

حمله تروریست داعشی که در شامگاه چهارشنبه ۴ آبان به حرم حضرت احمدبن موسی (ع) [شاهچراغ]انجام و منجر به شهادت رساندن ۱۵ تن از هموطنان و مجروح شدن تنی چند از زائران این امامزاده جلیل القدر شد، تأثر مردم ایران و آزادگان جهان را در پی داشت. این حادثه غمبار موجب شد تا در مقال پی آمده، نگاهی تاریخی داشته باشیم به وقایع تأسفبار حمله به مساجد و اماکن مقدس جهان اسلام، توسط عناصر مسلمان نما در تاریخ معاصر. امید آنکه مفید آید.

همه کافرند جز ما
خداوند در آیه ۱۱۴ سوره آل عمران، در توصیف کسانی‌که اقدام به خرابی مساجد و اماکن مقدس می‌کنند، می‌فرماید: «وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ مَنَعَ مَساجِدَ اللَّهِ أَنْ یُذْکرَ فیهَا اسْمُهُ وَ سَعی‏ فی‏ خَرابِها أُولئِک ما کانَ لَهُمْ أَنْ یَدْخُلُوها إِلاَّ خائِفینَ لَهُمْ فِی الدُّنْیا خِزْیٌ وَ لَهُمْ فِی الْآخِرَةِ عَذابٌ عَظیمٌ: و چه کسانی ستمکارتر از کسانی هستند که از بردن نام خدا در مساجد خدا جلوگیری کردند و در خرابی آن‌ها کوشیدند؟ آنان را شایسته نیست که در آن [مراکز عبادت]درآیند، جز در حال ترس [از عدالت و انتقام خدا]. برای آنان در دنیا خواری و زبونی است و در آخرت عذابی بزرگ است.»
به واقع می‌توان ادعا کرد که در تاریخ معاصر، اولین گروهی که به مساجد و اماکن مقدس حمله کرده و به تخریب آن پرداختند، وهابیون بوده‌اند. این فرقه انحرافی که از همان ابتدای تشکیل، پیوندی ناگسستنی با استعمار انگلستان داشت، کارنامه سیاهی از حملات به مساجد و اماکن مقدس دارد، اما این فرقه چگونه و چه زمانی شکل گرفته و رهبرش چه کسی بوده است؟
محمدبن عبدالوهاب بنیانگذار فرقه وهابیت، در شهر عیینه منطقه صحرای دور سرزمین نجد (جزیرة العرب) به دنیا آمد. پدرش از علمای حنبلی منطقه نجد بود. محمد از نوجوانی، تحصیل علوم دینی را ابتدا نزد پدر آغاز کرد و بعد برای فراگیری علم، به دو شهر مکه و مدینه رفت. وی در طول دوران تحصیل علاوه بر سفر به سایر سرزمین‌های اسلامی، تفکراتی انحرافی درباره توحید، معاد، توسل و... پیدا کرد و مدتی بعد هم با تکیه بر آرای سیاسی ابن تیمیه، راه تکفیر سایر فرق و مذاهب اسلامی و رهبران آن را در پیش گرفت. جالب است که وی ترویج و تبلیغ تفکرات تکفیری و انحرافی خود را در منطقه نجد آغاز کرد و در همان ابتدا با مخالفت پدر مواجه شد. حتی سلیمان بن عبدالوهاب برادر محمدبن عبدالوهاب، کتاب «الصواعق الإلهیة فی الرد علی الوهابیة» را در رد افکار او نوشت. به هرحال مخالفت گسترده علمای منطقه نجد باعث شد وی برای حفظ جانش دست به دامان حاکم منطقه «درعیه» یعنی محمد بن سعود شود و پس از همراه کردن او آن هم به شرط سهیم شدن در غنائم بعد از پیروزی، با شعار جهاد با کفار! (مخالفان تفکر محمد بن عبدالوهاب)، حمله به قبایل و مناطق مختلف را آغاز کردند. به این ترتیب حملات سعودیان و وهابیون به مناطق مختلف عربستان، در سال ۱۱۵۷. قمری [همزمان با دوران روی کار آمدن کریم خان زند در ایران]شروع شد.
آنگاه که بارگاه و گنبد حرم حسینی را خراب کردند
البته تا حدود پنج دهه بعد، عملاً وهابیون و آل سعود غیر از حملات ایذایی و قتل و غارت، موفقیت چندانی در فتح سرزمین سایر قبایل کشورشان نداشتند و عملاً در محدوده شهر درعیه و اطراف آن حکومت کردند، اما بعد از آن تاریخ و با حمایت‌های مالی و تسلیحاتی عناصر و جواسیس کشور استعمارگر انگلستان از آل سعود و وهابیون، دور دوم حملات و به اصطلاح «جهادِ!» وهابیون علیه سایر مذاهب اسلامی آغاز شد. حملاتی وحشیانه که این‌بار طی چهار دهه، به اشغال بسیاری از مناطق جزیرة العرب (غیر از مکه و مدینه که عثمانی‌ها بر آن تسلط داشتند) انجامید. بعد از این مقطع وهابیون تصمیم گرفتند به مناطق و اماکن مقدس سایر کشور‌های تحت سلطه عثمانی‌ها همچون کشور عراق به ویژه شهر‌های مقدس آن یعنی کربلا و نجف حمله کنند. آن‌ها ابتدا در سال ۱۲۱۵. ق، لشکری فراهم کرده و به قصد انهدام مرقد مطهر حضرت امیر (ع) عازم نجف اشرف شدند که در مسیر با عده‌اى از اعراب درگیر شده و شکست خوردند، اما یک سال بعد، یعنی در سال ۱۲۱۶. ق، امیر آل سعود با لشکر انبوهى از مردم نجد و عشایر جنوب حجاز و دیگر نقاط، به طرف عراق حرکت کرده و در ابتدای صبح اول ماه ذیقعده به کربلا رسیدند. آنان با شعار ««اقتلوا المشرکین و اذبحوا الکافرین» - مشرکان را بکشید و کافران را ذبح کنید- تمام برج و باروى شهر را خراب کردند و بسیاری از مردم را که در کوچه و بازار مشغول رفت و آمد و کار‌های روزمره خود بودند، به قتل رساندند. آن‌ها تا نزدیک ظهر در کربلا ماندند و نهایتاً با اموال و غنایم فراوان، از شهر خارج شدند و به طرف نجف حرکت کردند. شیخ عثمان نجدى از مورخان وهابى مى‌نویسد: «وهابیان، غافلگیرانه وارد کربلا شدند، بسیارى از اهل آن را در کوچه و بازار و خانه‌ها کشتند، روى قبر حسین (ع) را خراب کردند و آنچه در داخل قبه بود، به غارت بردند و هر چه در شهر از اموال، اسلحه، لباس، فرش، طلا و قرآن‌هاى نفیس یافتند، ربودند. نزدیک ظهر از شهر خارج شدند، در حالى که قریب به ۲ هزار نفر از اهالى کربلا را کشته بودند....»
البته آن‌ها بعد از کشتار بى‌رحمانه اهل کربلا و هتک حرمت حرم حسینى، با همان لشکر راهى نجف اشرف شدند تا به همان شیوه قتل و غارت در کربلا، در نجف هم به کشتار مردم و غارت منابع و اموال حرم علوی بپردازند ولى مردم نجف به خاطر آگاهى از جریان قتل و غارت کربلا و آمادگى دفاعى، به مقابله برخاستند و حتى زنان از منزل‌ها بیرون آمده و مردان خود را به دفاع، تشجیع و تحریک مى کردند تا اسیر قتل و غارت وهابیون نشوند و دقیقاً به همین دلیل، لشکر خونریز وهابیون سعودی پا به فرار گذاشته و به طرف جزیره العرب تاختند!

آن روز که قبرستان بقیع را تخریب کردند
به دست آوردن غنائم فراوان در حمله وحشیانه وهابیون به کربلا، موجب جری‌تر شدن سران این فرقه انحرافی شد، به طوری‌که آماده حمله به دو شهر مکه و مدینه شدند. آن‌ها چندین حمله به این دو شهر مقدس داشتند، اما با شکست مواجه شدند تا اینکه بعد از گذشت دو دهه، با فراهم کردن لشکری از مزدوران، ابتدا به شهر مکه حمله کرده و پس از قتل بزرگان و شرفای مکه، به تخریب بسیاری از اماکن مقدس این شهر - که از نظر آن‌ها محل شرک بود- پرداختند. اما پس از اشغال مکه، وهابیان به سرکردگی «عبدالعزیز ابن سعود» به مدینه روی آوردند و پس از محاصره و جنگ با مدافعان شهر، سرانجام آن را اشغال کرده و در تاریخ هشتم ماه شوال سال ۱۳۴۴ هجری قمری (مصادف با ۳۱ فروردین ۱۳۰۵. ش)، به تخریب قبور ائمه بقیع و دیگر قبور همچون قبر ابراهیم فرزند پیامبر اکرم (ص)، قبور همسران آن حضرت، قبر ام‌البنین مادر حضرت اباالفضل العباس (ع)، قبر عبدالله پدر پیامبر (ص) و اسماعیل فرزند امام صادق (ع) و بسیاری قبور دیگر پرداختند. آن‌ها ضریح فولادی ائمه بقیع (ع) را که چند سال قبل از آن در اصفهان ساخته و به مدینه حمل شده بود برداشته و به غارت بردند. همچنین قبور عباس عموی پیغمبر (ص) و فاطمه بنت اسد مادر حضرت امیرالمؤمنین (ع) را که با قبور چهار امام همام زیر یک قبه بزرگ قرار داشت هم ویران کردند.

وقتی منافقین از روی دست پهلوی مشق نوشتند
به واقع می‌توان گفت بعد از سابقه ننگین وهابیون در حمله به مساجد و اماکن مقدس، این پهلوی‌ها بودند که کارنامه‌ای سیاه در حمله به مساجد و اماکن مقدس و به خاک و خون کشیدن مردم بی‌گناه را در تاریخ از خود به جای گذاشته‌اند، به طوری که پهلوی اول نقش غیرقابل انکاری در تخریب مساجد و حوزه‌های علمیه در کل کشور داشت که ناشی از سیاست‌های ضدمذهب وی بود. به عنوان نمونه تبدیل مسجد شیخ آقابزرگ کاشان به مدرسه مختلط دخترانه و پسرانه، از جمله این موارد است. رخشنده گوهر مشیری درباره این اقدام خود و همسرش شیخ حسن نراقی [پدر احسان نراقی و از طرفداران سرسخت رضاشاه]، در سال ۱۳۵۱. ش در مصاحبه با مجله اطلاعات بانوان می‌گوید: «خانواده نراقی در کاشان مسجدی داشتند به نام مسجد آقا بزرگ که سال‌ها در این مسجد، طلاب به تحصیل علوم دینی می‌پرداختند و تدریس اصول مذهبی در این مسجد صورت می‌گرفت. تولیت این مسجد به عهده شوهرم بود. بعد از مشورت با شوهرم و کسب اجازه از اداره اوقاف و وزارت فرهنگ، مسجد آقا بزرگ را به صورت مدرسه درآوردم. به خاطر می‌آورم سال ۱۳۰۸ بود که امتیاز مدرسه آماده شد و تابلوی آن که به نام دبستان دانش دوشیزگان کاشان نامگذاری شده بود، نصب شد....»
همچنین حمله عمال رضاشاه به متحصنین مسجد گوهرشاد در اعتراض به قانون تغییر لباس و زمینه چینی برای اجرای قانون کشف حجاب و به خاک و خون کشیدن مردم در مسجد و حرم رضوی از دیگر جنایات مشهور پهلوی اول است. اما در دوره پهلوی دوم و با شروع نهضت اسلامی مردم ایران به رهبری امام خمینی (ره) تا زمان به ثمر نشستن این نهضت و پیروزی انقلاب اسلامی، عمال حکومت بار‌ها و بار‌ها به مساجد و اماکن مقدس حمله کرده و مردم را به خاک و خون کشیدند. از حمله به زائران حرم حضرت معصومه (س) و اجتماع کنندگان در مدرسه فیضیه در فروردین ۱۳۴۲. ش گرفته تا حمله ساواکی‌ها و چماقداران به مسجد جامع کرمان و به آتش کشیدن آن. اما جالب است که سازمان مجاهدین خلق بعد از پیروزی انقلاب و کنار گذاشته شدن از صحنه سیاست آن هم توسط مردم [عدم رأی آوردن مسعود رجوی و اعضای شاخص این سازمان در همه انتخابات برگزار شده در سال ۵۸ و ۵۹]، شروع به مشق نویسی از روی دست پهلوی‌ها کردند و حمله به مساجد و اماکن مقدس را در دستور کار خود قرار دادند. آن‌ها به ویژه بعد از ۳۰ خرداد ۱۳۶۰. ش و اعلام رسمی جنگ مسلحانه به نظام، عملاً برای سرنگونی جمهوری اسلامی - که مردم مدافعش بودند- ترور‌های گروهی و خیابانی را آغاز کردند. سازمان یکی از اهداف خود را برای ترور و حمله به متدینین مساجد قرار داد.

بمب‌گذاری در حرم ثامن الائمه (ع)
بمب‌گذاری در مساجد، مصلا‌ها و محل برگزاری نمازجمعه و به شهادت رساندن چندین امام جمعه و تعداد زیادی از نمازگزاران در دهه ۶۰، از شرارت‌های غیرقابل انکار منافقین است، اما یکی از جنایت‌بار‌ترین اقدامات آنان برای انجام عملیات تروریستی در یک مکان مقدس، به سال ۱۳۷۳ و بمب‌گذاری در حرم مطهر امام رضا (ع) برمی‌گردد. در آن واقعه منافقین در تاریخ ۳۰ خرداد ۷۳ که با سالروز عاشورای حسینی همزمان بود، در حالی که هزاران تن از زائران و مجاوران حضرت ثامن‌الائمه امام رضا (ع) در حرم مطهر آن حضرت مشغول عزاداری برای سرور و سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین (ع) بودند و صد‌ها تن از مشتاقان کنار ضریح شریف امام رضا (ع) گرد آمده و سرگرم دعا و نیایش بودند، بمبی قوی را در حرم و کنار ضریح حضرت منفجر کردند! روزنامه کیهان یک روز پس از وقوع این حادثه و در تاریخ ۳۱ خرداد ۱۳۷۳. ش خود، در گزارشی عنوان کرد: «این جنایت هولناک و بی‌سابقه، در پی انفجار یک بمب حدود پنج کیلوگرمی در ساعت ۱۴:۳۰ بعد از ظهر روز گذشته دوشنبه روی داد. بر اثر انفجار این بمب ۲۵ تن شهید و حدود ۲۹۰ نفر مجروح شدند....» همچنین در این گزارش آمده است: «بمب در محل روضه منوره بالای سر حضرت و در پای ستونی کار گذاشته شده بود که بر اثر انفجار بمب خساراتی به روضه منوره وارد و تعداد زیادی از قرآن‌ها، با خون مردم بی‌گناه و بی‌دفاع آغشته گردید....»
فردای آن روز رسماً سازمان مجاهدین خلق (منافقین)، مسئولیت بمب‌گذاری را به عهده گرفت و آن اقدام را به تلافی خون کشته شدگان سازمان در ۳۰ خرداد ۶۰ اعلام کرد! البته بسیار جالب است که «سایت ویکی پدیا» در مطلبی مملو از دروغ و تهمت، ضمن بیان قبول مسئولیت این انفجار توسط منافقین، با نقل قول آوردن از چند تن از رجال اصلاح‌طلب، مسئولیت انجام این عملیات را متوجه نظام و سپاه و وزارت اطلاعات! کرده است. بدون اینکه سندی برای این ادعا بیاورد یا اینکه حداقل بیان کند چرا نظام، سپاه یا وزارت اطلاعات باید چنین کاری را می‌کرده و چه سودی از این جنایت می‌برده است؟
سلطنت‌طلب‌ها و حمله به اماکن مقدس
استکبار جهانی از ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی، برای ساقط کردن نظام جمهوری اسلامی، سال‌هاست از گروه‌های ضدانقلاب حمایت و زمینه را برای خرابکاری آن‌ها در داخل کشور فراهم می‌کند. از آنجا که سلطنت‌طلبان با وجوه دینی و عقیدتی نظام مخالفتی تام و کینه عجیبی از آن به دل داشته و دارند، حمله به مساجد و اماکن مقدس را در دستور کار قرار داده‌اند. شاید بتوان پررنگ‌ترین اقدام تروریستی سلطنت‌طلبان را در حمله به اماکن مقدس، از جمله بمب‌گذاری گروه تندر وابسته به انجمن پادشاهی ایران، در حسینیه سیدالشهدا (ع) گروه فرهنگی رهپویان وصال شیراز دانست. این بمب گذاری که در تاریخ ۲۴ فروردین ۱۳۸۷. ش توسط گروه تندر انجام شد، به شهادت ۱۴ نفر و مجروحیت تعداد زیادی از شرکت کنندگان در مراسم حسینیه منجر شد. از قضا دقیقاً دشمنان و از جمله سایت ویکی پدیا با هدف تطهیر گروهک ضدانقلاب انجمن پادشاهی ایران و زیر مجموعه آن گروه تندر به سرکردگی جمشید شارمهد، این بمب‌گذاری در حسینیه را کار اطلاعات سپاه عنوان کرده‌اند!
البته گروهک‌ها و جریان‌های دیگری از ضدانقلاب هم در کارنامه خود، برنامه حمله به مساجد و اماکن مقدس را دنبال کرده‌اند. مثلاً در سال ۱۳۹۶. ش مجری وطن فروش سیدمحمدحسینی با هماهنگی کانال «آمدنیوز» به مدیریت نیما زم معدوم، پروژه‌ای را برای آتش زدن مساجد کلید زدند. پروژه‌ای که با استقبال شدید رسانه‌های ضدانقلاب خارج کشور مواجه شد و در جریان آن چندین مسجد و تکیه تاریخی درکه تهران به آتش کشیده شد.

داعش و تکرار جنایات تاریخی وهابیون
با شروع جنگ سوریه و حمایت تمام قد غرب و اسرائیل از گروه‌های تکفیری وابسته به عربستان سعودی، رسماً گروه داعش [دولت اسلامی شام و عراق]شکل گرفت. گروهی جنایتکار که هنگام تسلط بر هر شهری، ابتدا سراغ مساجد و اماکن مقدس آن می‌رفت و شروع به تخریب و نابودی آن‌ها می‌کرد! مثلاً تکفیری‌های داعشی از زمان تسلط بر شهر موصل در شمال عراق و بخش‌هایی از استان کرکوک تا زمان شکست توسط جریان مقاومت، ۳۰ مسجد (متعلق به شیعه و سنی) و مکان مقدس را تخریب کرده است. مسلماً بعد از شکست حقارت‌بار داعش توسط جریان مقاومت در کشور عراق و سوریه به فرماندهی سردار شهید حاج قاسم سلیمانی، این گروهک تکفیری بدنام با حمایت غرب و اسرائیل، به فکر انجام عملیات‌های تروریستی در داخل خاک ایران افتاد. تصمیمی که به دلیل عملکرد بسیار بد جریان لیبرال مسلک در مدیریت کشور و البته فتنه‌گری اغتشاشگران در ۵۰ روز گذشته، شرایط را برای عملیاتی شدن آن فراهم کرد. عملیات‌های تروریستی، چون حمله به حرم حضرت امام خمینی (ره) و مجلس شورای اسلامی در تاریخ ۱۷ خرداد ۱۳۹۶. ش، حمله یک عنصر داعشی با چاقو به چند طلبه و روحانی جهادگر در صحن پیامبر اعظم (ص) حرم رضوی در فروردین ۱۴۰۱. ش و در نهایت حمله تروریستی داعش به حرم حضرت شاهچراغ (ع).

کلام آخر
اهمیت و جایگاه مهم مساجد و اماکن مقدس در تاریخ اسلام و همچنین پررنگ شدن نقش‌های معنوی، آموزشی، اجتماعی و سیاسی آن‌ها بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، به ویژه در چند سال اخیر در ایران اسلامی، باعث شده است دشمنان اسلام، سیاست حمله به مساجد و اماکن مقدس (زیارتگاه‌ها) را در دستور کار خود قرار دهند. سیاستی که با حمایت غرب و اسرائیل، نه تنها از سوی داعشی‌های تکفیری که از سوی بقیه گروهک‌های ضدانقلاب دنبال می‌شود تا از یک طرف نشان دهنده عمق نفرت آن‌ها از اماکن مقدس باشد و از طرف دیگر، موجب آسیب رساندن به نظام و ناامن کردن کشور شود، زیرا آنان می‌دانند که مساجد و اماکن مقدس، منبع گسترش معنویت و اعتقادات دینی و اصلی‌ترین مراکز پاسخگویی به شبهه افکنی مداوم دشمنان در جنگ نرم با مسلمانان به ویژه مردم ایران اسلامی هستند.
منابع:
۱- رضوانی، علی اصغر، «سلفی‌گری (وهابیت) و پاسخ به شبهات»، انتشارات مسجد مقدس جمکران (قم)، چاپ ۱۳۸۷. ش، ۲۸۰ تا ۲۸۳،
۲- طاهری- احمدوند، سیدمهدی- شجاع، مقاله «وهابیت و استمرار حاکمیت آل سعود»، فصلنامه علمی- پژوهشی پژوهش‌های سیاسی جهان اسلام، شماره ۴، سال پنجم، زمستان ۱۳۹۴. ش
۳- مرکز پژوهش‌های مؤسسه کیهان، مقاله «تبدیل مسجد آقابزرگ به مدرسه دخترانه»، روزنامه کیهان، شماره ۲۱۲۱۷، مورخ ۴ آذر ۱۳۹۴. ش، ص ۶


:: بازدید از این مطلب : 395
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : عبدالرضا جودکی
جمعه 27 آبان 1401

این یک عکس هولناک است (هشدار خشونت شدید). آن بدنی که در هوا تاب میخورد "هیثم علی اسماعیل" یک نوجوان ۱۶ ساله است. طناب را به تیر چراغ راهنمایی بسته اند و پسر را بالا کشیده اند. دنیا از زاویه دید هیثم وارونه است، اما او چند دقیقه قبلش چاقو چاقو شده. بدنش را از قتلگاهش تا اینجا روی زمین کشیده اند، احتمالا هلهله کنان. و قبل از آن خانه اش را هم با کوکتل مولتوف آتش زده اند. جرمش چه بوده؟ گفته میشود با معترضین درگیر شده، خواسته از خانه اش دور شوند، بعضی گفته اند حال طبیعی نداشته، بعضی گفته اند برای دور کردن جمعیت تیر هوایی زده، ...

چطور جماعتی اینقدر پلید می‌شوند؟!+ عکس و فیلم

هولناکی ماجرا اینجاست که جمعیت پایین دار همه "مردم عادی" هستند. کسانی که اگر همراهی نکرده باشند برخوردی هم نکرده اند، بلکه بسیاری شان تماشا کنان فیلم و سلفی میگیرند!

تعداد تصاویر این صحنه یکی دو تا نیست، لحظات این اتفاق چند ثانیه نیست، یک جنایت طولانی دسته جمعی. چطور جماعتی اینقدر پلید میشود؟! چطور انسانیت از بین میرود؟ چطور تهی میشویم؟

چطور جماعتی اینقدر پلید می‌شوند؟!+ عکس و فیلم

این داستانی است که باید هر خاورمیانه ای بشنود. مردمی که روی آتشفشان زندگی میکنند. مردمی که بدخواهان زیادی دارند. جمعیت عراقی این صحنه دو ماه است که به فساد و ناکارآمدی آشکار دولت عراق معترض اند. روز قبلش درخت کریسمس را با عکس کشته شدگان و چهره آرام مسیح تزیین کردند! فردایش یک نوجوان را کشتند. کسی که چاقو را به قلب هیثم زده یک زن بوده است!

انقلاب بدون رهبر به افراط میرسداما خود انقلابیون غیرافراطی را هم میشود کور کرد؟ اینقدر نابینا که از چنین جنایتی فیلم بگیرد؟

سیستان و بلوچستان خودمان، نماز جمعه تمام شده، مردم به سمت پاسگاه پلیس رفته، شعار ها بالا گرفته، حمله کرده، وارد پاسگاه شده، ماشین آتش زده، پلیس به سمت افراد شلیک کرده، حتی افراد بیرون پاسگاه هم کشته شده اند. شهر به حالت جنگی تبدیل شده، افراد اسلحه آورده اند، مسلحین وارد شده اند، چنان درگیری شده که تا مسئول اطلاعات استان کشته شده! یک فاجعه تمام عیار. چرا؟ چون شایعه شده پلیس به یک دختر تجاوز کرده. بدون هیچ قطعیتی. یک ادعا به چنین حمام خونی تبدیل شد. ادعایی که تهش هم اثبات نشد. ظهر کسانی آدم کش شدند که صبح فکرش را نمی کردند!

چطور جماعتی اینقدر پلید می‌شوند؟!+ عکس و فیلم

شصت روز گذشته را ببینید. حجم اخبار غیر متقن، گمانه زنی، ادعا و نامشخص مثل سیل ریخته. آن دختر اردبیلی که علی دایی گفت کشته شده که بود؟! حسین رونقی که گفتند مرده چه شد؟! چرا آن زن در خانه تیر خورده بود؟! و صدها ادعایی که جزییاتش مشخص نبود. یک کلیپ مبهم از مرگ زنی، یک فیلم دستکاری شده از تعرض، عکس واقعی از یک کودک زیبای گریان، ... تکرار و فحش و غم و هشتگ به مدت ۲۴ ساعت. و فردا مطلب تازه. اصلا مهم نیست که جزییات چیست، چون هدف آگاهی نیست. اگر درست باشد مثل خشونت پلیس در نازی آباد که باعث تایید بقیه و اعتماد میشود. اگر هم نباشد حسش را میسازد و فردا یک موج تازه میرسد و حل میشود و همه را بیشتر به دریا میکشد.

چطور جماعتی اینقدر پلید می‌شوند؟!+ عکس و فیلم

هدف یک چیز است: قلب. قلب مخاطب باید آب شود، ولی اول باید مغزش له شود. توان تشخیص زیر بمباران احساسات دفن میشود. دیگر ذهنی نیست که صبر کند تا نتیجه ادعای قتل مهسا امینی و نیکا و ... روشن شود. بعد از ۳۰ روز مصرف اخبار کشتار فقط یک دل نفرت آلود است. نمی شود که این همه خبر دروغ باشد! این همه جنایت را نمی بینی؟! چنین مخاطبی آماده انتقام است. اعتراض خودش هم زمینه میشود. جای خون در رگهایش خشم می رود، سرش داغ شده و بالا کشیدن یک نوجوان، سلاخی یک پلیس، فحاشی رکیک، شکنجه آرمان وردی در اکباتان برایش التیام بخش است.

کسی که با جنازه سلفی میگیرد مغزش خاموش است. کسی که عملیات تروریستی شاهچراغ و ایذه و اصفهان را "کار خودشونه" میداند مغزش خاموش است. قدرت تحلیل ندارد و فقط احساسات برایش مشخص میکند: "نقطه مقابلت یک شر مطلق است پس هرچیزی ازش برمی آید و هر چیزی علیهش مجاز است. شک نکن"

چطور جماعتی اینقدر پلید می‌شوند؟!+ عکس و فیلم

چنین فردی نیاز به سند ندارد، یک شبهه کافیست. یکی دیده پوستر قبل از عملیات بوده، پدر مهسا جسد رو ندیده، ...

و هر چیزی را ممکن میداند: بدل رهبر، ورود عراقی ها، فرار مسئولین، توطئه کرونا، زباله های اتمی،...

و هر کاری را مشروع میداند: حمله به آمبولانس، چون حتما نیرو برده. تحریم ملی، چون از خودشان است...

و هیچ تصویر بزرگی نمی تواند ببیند: اعتراضات ۲۰۱۹ عراق به حق بود. مردم تحت فشار بودند. اما قبلش هم بودند، بعدش هم هستند. فقط به طرز عجیبی همزمان با حرکت دولت عبدالمهدی به سمت چین منفجر شد. شعارهای ضد ایرانی داده شد، دولت سقوط کرد و سه هفته بعد از این عکس قاسم سلیمانی و المهندس در خاک عراق ترور شدند. الکاظمی متمایل به آمریکا رییس دولت شد.

چطور جماعتی اینقدر پلید می‌شوند؟!+ عکس و فیلم

آیا هر اعتراضی چنین سرنوشتی دارد؟ قطعا نه. آیا هر اعتراضی میتواند به چنین سرنوشتی برسد؟ قطعا بله.

این بدن آویزان میگوید اعتراض قبل از قلب پرشور، مغز آرام میخواهد.


:: بازدید از این مطلب : 246
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : عبدالرضا جودکی
پنج شنبه 26 آبان 1401

گرداننده صفحات مجازی یحیی گل‌محمدی به تازگی ملی پوشان فوتبال را مورد حمله ناجوانمردانه قرار داده و نوشته: «توی درس معرفت نمیشه بیشتر از صفربه شما داد» یحیی قبل‌ترهم در پازل براندازان و آشوب‌طلبان بازی کرده بود و انگار مدیریت بی‌عرضه و خنثی باشگاه پرسپولیس مراجع بالاتر یعنی فدراسیون فوتبال و وزارت ورزش او را توجیه نکرده است که مطابق قوانین ورزشی این گونه اظهارات که تحریک افکار عمومی به‌خصوص در مورد جوانان و نوجوانان و تشویش اذهان عمومی و اقدام علیه امنیت ملی در هیچ رشته ورزشی پذیرفته نیست.
یحیی که در حساس‌ترین شرایط، فوتبالیست‌های تیم ملی را خطاب قرار داده و گفته: «برای بازیکنان تیم ملی این بهترین فرصت بود که صدای مردم داغدیده و مظلوم ایران را به گوش مسئولین برسونن ولی...» خوب می‌داند اگر مدیران باشگاه دولتی‌اش کمی معرفت و مقداری غیرت و وطن‌پرستی داشتند به‌خاطر توهین به پرچم کشور و ادعا‌های واهی فقط از طریق فوتبالی باید او را احضار کرده، تعهد کتبی می‌گرفتند و حداقل چند جلسه از حضور در تمرین و دیدار‌های آینده تیمش محروم می‌کردند و از همه مهمتر جریمه مالی سنگین بابت دخالت در امور غیرفوتبالی برایش درنظر می‌گرفتند.
اگر آن روزی که گل‌محمدی برخلاف تمام قوانین فوتبال به سمت داور دربی حمله کرد و ۶ جلسه محروم شد و در عمل باعث حذف پرسپولیس از کورس قهرمانی شد ۲۰ تا ۳۰ درصد قراردادش در کمیته انضباطی باشگاه و فدراسیون جریمه می‌شد بی‌شک در این روز‌های پرالتهاب جرات و جسارت بی‌حرمتی و بازی در پازل رسانه‌های معاند و دوستان فراری‌اش از کشور را پیدا نمی‌کرد.
هنوز مردم فوتبال‌دوست ایران فراموش نکرده که چگونه با ضربه پنالتی خودخواهانه‌اش آرزوی صعود به فینال جام ملت‌های آسیا را با خونسردی برباد داد. پنالتی چیپ مدافع تیم ملی امید‌های یک ملت را فروریخت، اما او با خونسردی و بی تفاوتی و بدون احساس عذاب وجدان به فوتبال بازگشت.
در کشور میلیون نفر از مردم در غم و اندوه فرورفتند و یحیحی به راحتی از کنار این اشتباه مرگبار گذشت و پله‌های ترقی را طی کرد و به سرمربیگری پرطرفدارترین تیم باشگاهی ایران رسید.
اما گل محمدی باید بداند در حال خوردن نمک ۴۰ میلیاردتومانی و شکستن نمکدان است. این پول کارگر و کارمندان و دانش آموزی است که به سختی ارتزاق می‌کند، اما عاشق تیم محبوبش و از آن مهمتر عاشق پرچم کشورش به عنوان نماد ایران سربلند است. واقعا نمی‌دانم کدام مشاوران به او خط‌دهی می‌کند که در سایه بی تدبیری، عدم قاطعیت، ترس و بی‌عملی مفرط مدیران پرسپولیس و فدراسیون در وانفسای دشمنی بی حدو حصر عده‌ای لمپن ورزشی مثل علی کریمی، سوشا مکانی، مهرداد پولادی و پیام صادقیان ردای خیرخوانه برای فوتبالیست‌های ملی به تن کرده است و ادای میهن‌پرستی را درمی‌آورد. آقای عزیز اگر واقعا میهن‌پرست هستی، به رسم جوانمردی نیمی از مبلغ قرارداد ۴۰ میلیاردی‌ات را خرج همین طرفداران دوآتشه محروم در اقصی نقاط کشور کن تا کمی از آلام و دردهایشان التیام یابد. بنیاد خیریه‌ای به نام خود تاسیس کن و به روستا‌های محروم و کم‌برخوردار برو تا هواداران دو آتشه پرسپولیس از دیدن سرمربی تیم‌شان لذت ببرند. پای درد و دل نوجوانان و جوانان و میانسالان فوتبالی بنشین و با چشم‌هایت ببین مردم با تمام مشکلات و معضلات پای پرچم و نظامشان ایستاده‌اند و حاضرند برای عظمت و مجد کشورشان جان فدا کنند.
رفتار دوگانه‌تان جناب گل‌محمدی انسان‌های مطلع از روابط فوتبالی را آزار می‌دهد. اگر به واقع منتقد هستید و کار ملی پوشان را تقبیح می‌کنید هیچ لزومی ندارد ۴۰ میلیارد تومان بودجه دولتی را صرف گسترش تجارت و افزایش مایملک خود کنید. مثل یک مرد استعفا دهید و به امور بازرگانی و مغازه‌داری‌تان برسید. نمی‌شود ۴۰ میلیارد تومان پول دولت و بودجه بیت المال را بگیرید و از افتخار‌ها و جام‌های پرسپولیس برای خودتان رزومه بسازید و هر روز در خواب و رویا نیمکت تیم ملی فوتبال ایران را ببینید، اما به ملی‌پوشان متعصب، باغیرت عاشق وطن و پرچم مقدس جمهوری اسلامی حمله کنید.
مقصر شما نیستید مقصر کسانی هستند که با کم کاری و مصامحه و پشت‌گوش‌اندازی سلبریتی‌های ورزشی و هنری را گستاخ کرده‌اند و اجازه دادند صد‌ها و یا شاید هزاران برابر ارزش واقعی فعالیتشان دستمزد بگیرند و هر روز هم حاشیه‌ای و مشکلی جدی برای مملکت ایجاد کنند.
اینکه در آستانه مهمترین رویداد فوتبالی جهان که ۶ یا ۷ میلیارد بیننده دارد و ۸۰ میلیون ایرانی بی‌صبرانه منتظر افتخارآفرینی ملی پوشان و شادی در روز‌های بازی تیم ملی هستند با استوری سخیف‌تان قلب ملی‌پوشان و کادر فنی تیم ملی را به درد آورده و تمرکز آن‌ها را در آستانه سه دیدار حیاتی مقابل انگلیس، ولز و آمریکا به هم زدید جای افسوس و تاسف است.
کاش مدیران فوتبالی و ورزشی غیرت و کمی همت داشتند که وقتی یک مربی به خود اجازه ندهد با کنایه نماد‌های اصلی حاکمیت و عظمت یک ملت را زیر سوال ببرد. با برخوردی کاملاٌ حرفه‌ای مانند تمام دنیای فوتبال عذرش را بخواهند و برای همیشه از حضور در سطح اول فوتبال باشگاهی کشور محرومش سازند. مگر توخل و کریس رونالدو وقتی در برابر قوانین و اصول باشگاهی‌شان رفتار غیرحرفه‌ای و غیرمسئولانه نشان دادند از تیم‌هایشان کنار گذاشته نشدند. آیا یحیی از توخل و رونالدو بزرگتر است. در برابر زیاده‌خواهی رفتار غیرحرفه‌ای ورزشی و دشمن شادکن عده‌ای معدود در فوتبال محکم و استوار بایستد و عقب‌نشینی نکند.
فوتبال ایران دریای استعداد است چه در زمینه بازیکن و چه در زمینه مربیگری نسل نورسیده‌ای از راه می‌رسد و جای نفرات قبلی را می‌گیرد. فوتبال ما هیچگاه نگران کمبود استعداد و نابغه‌های فوتبالی نبوده و نخواهد بود.
پرسپولیس آنقدر بزرگ و قابل احترام است که هواداران باعشق به پیراهن تیم محبوبشان و پرچم میهن با تمام وجود از حیثیت و دستاوردهایشان حمایت می‌کنند و آنقدر اسطوره دارد که رفتن برخی افراد کوچکترین لطمه‌ای به اعتبار و افتخار تیم وارد نسازد؛ و سخن آخر با یحیی گل محمدی. بله آقای عزیز «معرفت درّ گرانی است به هر کس ندهند. پرطاووس قشنگ است به کرکس ندهند» اگر واقعا دلسوز مملکت و مردم و طرفداران پرسپولیس هستی مانند جرارد پیکه که ۳۰ میلیون یورو طلبش را به بارسلونا بخشید کل مبلغ قراردادت را به سازمان‌های خیریه ببخش و خداحافظی کن تا درس معرفت به همه فوتبالیست‌های جوان و تازه‌کار بدهی و در میدان عمل فضای حقیقی نه در فضای مجازی ثابت کنی پول‌پرستی در قاموست نیست. این گوی و این میدان.

 
 
منبع: جوان آنلاین

:: بازدید از این مطلب : 356
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
.:: This Template By : Theme-Designer.Com ::.
درباره ما
به وبلاگ من خوش آمدید
منو اصلی
نویسندگان
آرشیو مطالب
مطالب پربازدید